انجمن لوتی: عکس سکسی جدید، فیلم سکسی جدید، داستان سکسی
شعر و ادبیات
  
صفحه  صفحه 1 از 27:  1  2  3  4  5  ...  24  25  26  27  پسین »

Fereydoon Moshiri Poems | اشعار فریدون مشیری


زن

Princess
 


فریدون مشیری



زندگينامه فريدون مشيری

فريدون مشيری در سي‌ام شهريور ۱۳۰۵ در تهران به دنيا آمد. جد پدری اش بواسطه ماموريت اداری به همدان منتقل شده بود و از سرداران نادر شاه بود. پدرش ابراهيم مشيری افشار فرزند محمود در سال ۱۲۷۵ شمسی در همدان متولد شد و در ايام جوانی به تهران آمد و از سال ۱۲۹۸ در وزارت پست مشغول خدمت گرديد. او نيز از علاقه‌مندان به شعر بود و در خانوده او هميشه زمزمه اشعار حافظ و سعدی و فردوسی به گوش میرسيد. مشيری سالهای اول و دوم تحصيلات ابتدايی را در تهران بود و سپس به علت ماموريت اداری پدرش به مشهد رفت و بعد از چند سال دوباره به تهران بازگشت و سه سال اول دبيرستان را در دارالفنون گذراند و آنگاه به دبيرستان اديب رفت.


به گفته خودش:
(( در سال ۱۳۲۰ كه ايران دچار آشفتگي‌هايي بود و نيروهاي متفقين از شمال و جنوب به كشور حمله كرده و در ايران بودند ما دوباره به تهران آمديم و من به ادامه تحصيل مشغول شدم. دبيرستان و بعد به دانشگاه رفتم. با اينكه در همه دوران كودكي‌ام به دليل اينكه شاهد وضع پدرم بودم و از استخدام در ادارات و زندگي كارمندي پرهيز داشتم ولي مشكلات خانوادگي و بيماري مادرم و مسائل ديگر سبب شد كه من در سن ۱۸ سالگي در وزارت پست و تلگراف مشغول به كار شوم و اين كار ۳۳ سال ادامه يافت. در همين زمينه شعري هم دارم با عنوان عمر ويران )) ...



مادرش اعظم السلطنه ملقب به خورشيد، به شعر و ادبيات علاقه‌مند بوده و گاهي شعر مي گفته، و پدر مادرش، ميرزا جواد خان مؤتمن‌الممالك نيز شعر مي‌گفته و نجم تخلص مي‌كرده و ديوان شعري دارد كه چاپ نشده است


مشيري همزمان با تحصيل در سال آخر دبيرستان، در اداره پست و تلگراف مشغول به كار شد، و در همان سال مادرش در سن ۳۹ سالگي درگذشت كه اثري عميق در او بر جا گذاشت. سپس در آموزشگاه فني وزارت پست مشغول تحصيل گرديد. روزها به كار مي‌پرداخت و شبها به تحصيل ادامه مي‌داد. از همان زمان به مطبوعات روي آورد و در روزنامه‌ها و مجلات كارهايي از قبيل خبرنگاري و نويسندگي را به عهده گرفت. بعدها در رشته ادبيات فارسي دانشگاه تهران به تحصيل ادامه داد. اما كار اداري از يك سو و كارهاي مطبوعاتي از سوي ديگر، در ادامه تحصيلش مشكلاتي ايجاد مي‌كرد .
اما مشيري كار در مطبوعات را رها نكرد. از سال ۱۳۳۲ تا ۱۳۵۱ مسئول صفحه شعر و ادب مجله روشنفكر بود. اين صفحات كه بعدها به نام هفت تار چنگ ناميده شد، به تمام زمينه‌هاي ادبي و فرهنگي از جمله نقد كتاب، فيلم، تئاتر، نقاشي و شعر مي‌پرداخت. بسياري از شاعران مشهور معاصر، اولين بار با چاپ شعرهايشان در اين صفحات معرفي شدند. مشيري در سال‌هاي پس از آن نيز تنظيم صفحه شعر و ادبي مجله سپيد و سياه ، و زن روز را بر عهده داشت .
فريدون مشيري در سال ۱۳۳۳ ازدواج كرد. همسر او اقبال اخوان دانشجوي رشته نقاشي دانشكده هنرهاي زيباي دانشگاه تهران بود. او هم پس از ازدواج، تحصيل را ادامه نداد و به كار مشغول شد. فرزندان فريدون مشيري، بهار ( متولد ۱۳۳۴) و بابك (متولد ۱۳۳۸) هر دو در رشته معماري در دانشكده هنرهاي زيباي دانشگاه تهران و دانشكده معماري دانشگاه ملي ايران تحصيل كرده‌اند






مشيري سرودن شعر را از نوجواني و تقريباً از پانزده سالگي شروع كرد. سروده‌هاي نوجواني او تحت تاثير شاهنامه‌خواني‌هاي پدرش شكل گرفته كه از آن جمله، اين شعر مربوط به پانزده سالگي اوست :
چرا كشور ما شده زيردست
چرا رشته ملك از هم گسست
چرا هر كه آيد ز بيگانگان
پي قتل ايران ببندد ميان
چرا جان ايرانيان شد عزيز
چرا بر ندارد كسي تيغ تيز
برانيد دشمن ز ايران زمين
كه دنيا بود حلقه، ايران نگين
چو از خاتمي اين نگين كم شود
همه ديده‌ها پر ز شبنم شود





انگيزه سرودن اين شعر واقعه شهريور ۱۳۲۰ بوده است. اولين مجموعه شعرش با نام تشنه توفان در ۲۸ سالگي با مقدمه محمدحسين شهريار و علي دشتي به چاپ رسيد (نوروز سال ۱۳۳۴). خود او در باره اين مجموعه مي‌گويد:
(( چهارپاره‌هايي بود كه گاهي سه مصرع مساوي با يك قطعه كوتاه داشت، و هم وزن داشت، هم قافيه و هم معنا. آن زمان چندين نفر از جمله نادر نادرپور، هوشنگ ابتهاج (سايه)، سياوش كسرايي، اخوان ثالث و محمد زهري بودند كه به همين سبك شعر مي‌گفتند و همه از شاعران نامدار شدند، زيرا به شعر گذشته ما بي‌اعتنا نبودند. اخوان ثالث، نادرپور و من به شعر قديم احاطه كامل داشتيم، يعني آثار سعدي، حافظ، رودكي، فردوسي و ... را خوانده بوديم، در مورد آنها بحث مي‌كرديم و بر آن تكيه مي‌كرديم))



مشيري توجه خاصي به موسيقي ايراني داشت و در پي‌ همين دلبستگي طي سالهاي ۱۳۵۰ تا ۱۳۵۷ عضويت در شوراي موسيقي و شعر راديو را پذيرفت، و در كنار هوشنگ ابتهاج، سيمين بهبهاني و عماد خراساني سهمي بسزا در پيوند دادن شعر با موسيقي، و غني ساختن برنامه گلهاي تازه راديو ايران در آن سالها داشت. " علاقه‌ به موسيقي در مشيري به گونه‌اي بوده است كه هر بار سازي نواخته مي‌شده مايه آن را مي‌گفته، مايه‌شناسي‌اش را مي‌دانسته، بلكه مي‌گفته از چه رديفي است و چه گوشه‌اي، و آن گوشه را بسط مي‌داده و بارها شنيده شده كه تشخيص او در مورد برجسته‌ترين قطعات موسيقي ايران كاملاً درست و همراه با دقت تخصصي ويژه‌اي همراه بوده است. اين آشنايي از سالهاي خيلي دور از طريق خانواده مادري با موسيقي وتئاتر ايران مربوط بوده است. فضل‌الله بايگان دايي ايشان در تئاتر بازي مي‌كرد و منزل او در خيابان لاله‌زار (كوچه‌اي كه تماشاخانه تهران يا جامعه باربد در آن بود) قرار داشت و درآن سالهايي كه از مشهد به تهران مي‌آمدند هر شب موسيقي گوش مي‌كردند . مهرتاش، مؤسس جامعه باربد، و ابوالحسن صبا نيز با فضل‌الله بايگان دوست بودند و شبها به نواختن سه‌تار يا ويولون مي‌پرداختند، و مشيري كه در آن زمان ۱۵-۱۴ سال داشت مشتاقانه به شنيدن اين موسيقي دل مي‌داد."


فريدون مشيري در سال ۱۳۷۷ به آلمان و امريكا سفر كرد، و مراسم شعرخواني او در شهرهاي كلن، ليمبورگ و فرانكفورت و همچنين در ۲۴ ايالت امريكا از جمله در دانشگاه‌هاي بركلي و نيوجرسي به طور بي‌سابقه‌اي مورد توجه دوستداران ادبيات ايران قرار گرفت. در سال ۱۳۷۸ طي سفري به سوئد در مراسم شعرخواني در چندين شهر از جمله استكهلم و مالمو و گوتبرگ شركت كرد.


سرانجام وي در بامداد سوم آبان ماه ۱۳۷۹ در سن ۷۴ سالگي و بر اثر بيماري، چشم از جهان فرو بست .


سال شمار زندگي فريدون مشيري

۱۳۰۵:: تولد فريدون مشيري سي ام شهريور در تهران، خيابان عين الدوله
(خيابان ايران)
۱۳۱۱:: شروع تحصيل در دبستان اديب ، پشت مسجد سپه سالار
۱۳۱۳:: حركت به مشهد و سكونت در آنجا و تحصيل در دبستان همت
۱۳۱۹:: ادامه تحصيل در دبيرستان شاهرضا در مشهد
۱۳۲۰:: بازگشت به تهران و ادامه تحصيل در دبيرستان اديب و دارالفنون
۱۳۲۳:: چاپ شعر فرداي ما در روزنامه ايران ما
۱۳۲۴:: درگذشت مادر در ۲۸ خرداد در ۳۹ سالگي
ادامه تحصيل در آموزشگاه فني وزارت پست و تلگراف و تلفن( بعدها دانشكده مخابرات)
۱۳۲۷:: انتقال به اداره تلگراف تجريش با سمت تلگرافچي مورس
۱۳۲۸:: خبرنگار روزنامه شاهد جبهه ملي درمجلس شوراي ملي و آغاز فعاليت هاي مطبوعاتي
۱۳۳۳:: ازدواج با اقبال اخوان دانشجوي رشته نقاشي دانشگاه تهران
آغاز همكاري با مجله روشنفكر به مدت۱۸ سال
۱۳۳۴:: انتشار كتاب تشنه طوفان در نوروز
تولد دخترم بهار در آبان ماه
۱۳۳۵:: انتشار كتاب گناه دريا
۱۳۳۶:: انتشار چاپ دوم تشنه طوفان با افزوده هايي به نام نايافته
۱۳۳۸:: تولد پسرم بابك در اسفند ماه
دريافت نشان پيام از وزارت پست وتلگراف و تلفن
۱۳۳۹:: اول ارديبهشت انتشار شعر كوچه
۱۳۴۰:: انتشار كتاب ابر
همكاري دائمي با مجله سخن به مديريت شادروان دكتر خانلري
۱۳۴۱:: قبول عضويت شوراي نويسندگان راديو ايران
۱۳۴۴:: دريافت ديپلم ششم ادبي و راه يافتن به دانشگاه تهران
۱۳۴۵:: انتشار كتاب يكسو نگريستن ماجراهاي شيخ ابوسعيد ابوالخير
۱۳۴۶ انتشار چاپ دوم كتاب " ابر" با افزوده هايي به نام ابر و كوچه انتشار كتاب بهار را باوركن ::
۱۳۴۷::شعر خواني در شهر كرمان
۱۳۴۸:: انتشار كتاب پرواز با خورشيد
۱۳۴۹:: انتشار كتاب برگزيده اشعاردر قطع جيبي
۱۳۵۰:: همكاري با شوراي موسيقي راديو ايران ، واحد توليد
سخنراني در رضاييه ، شيراز و مدرسه عالي دماوند
مديركل روابط عمومي شركت مخابرات
۱۳۵۲:: مسافرت به اروپا ، بازديد از شهرهاي هامبورگ ، پاريس
۱۳۵۳:: شركت در سمينار شاهنامه فردوسي
۱۳۵۴:: مسافرت به لندن براي بازديد از نمايشگاه هنر اسلامي ،
مشاور مطبوعاتي مدير عامل شركت مخابرات ايران
۱۳۵۶:: انتشار كتاب از خاموشي
مسافرت به هندوستان، سخنراني دركشمير براي استادان زبان فارسي در سراسر هند
۱۳۵۷:: دريافت حكم بازنشستگي پس از ۳۳ سال خدمت اداري در فروردين ماه
:: استخدام در شركت عمران و نوسازي تهران تا بهمن ماه
۱۳۶۰:: درگذشت پدر
۱۳۶۴:: انتشار كتاب گزينه اشعار
( ريشه در خاك )
۱۳۶۵:: انتشار كتاب مرواريد مهر
۱۳۶۷:: انتشار كتاب آه ، باران
۱۳۷۱:: انتشار كتاب از ديار آشتي
۱۳۷۲:: انتشار كتاب با پنج سخن سرا
۱۳۷۵:: انتشار كتاب لحظه ها واحساس شب شعر در آلمان در شهريور ماه
۱۳۷۷:: انتشار مجموعه يك آسمان پرنده در امريكا و سخنراني و شعرخواني در ۲۳ شهر و ايالت
انتشار مجموعه دلاويزترين
انتشار نوار شب شعر در آلمان و سخنراني در فرانكفورت ، برلين ، دوسلدرف
انتشار مجموعه زيباي جاودانه با مقدمه عبدالحسين زرين كوب
انتشار كتاب آواز آن پرنده غمگين
۱۳۷۸:: انتشار چاپ هفدهم مجموعه پرواز با خورشيد
برگزاري مراسم بزرگ و بي سابقه براي گرامي‌داشت فريدون مشيري به وسيله جوانان فرهنگ دوست در پارك نياوران در شهريور ماه و اهداي كتاب
جشن نامه ‌ به فريدون مشيري
انتشار كتاب جشن نامه فريدون مشيري با عنوان به نرمي باران ،
سخنراني در بزرگداشت بزرگان موسيقي در جزيره كيش
انتشار كتاب شكفتن ها و رستن ها مجموعه اشعار شعراي معاصر ايران ،
۱۳۷۹:: انتشار كتاب تا صبح تابناك اهورايي ، بهار
سخنراني در دانشگاه شيراز در خرداد ماه
شركت در مراسم روز پزشك در همدان در شهريور ماه
درگذشت در بامداد سوم آبان



از دریچه ماه


۱۳۸۴

دماوند
ببند پنجره را
گل و گلوله
سیمرغ و تهمتن
تا دریا
جامه دران
پرچم ظفر
ای خوش ترین ترانه
دریغ
مژدگانی اندوه
پیوند با جهان هستی
در جستجوی عدالت
شراب ارغوانی
زنده اند
داستان امام خواجه به نیشابور
پیوند جان
کوهیاران
شیران و کبوتران
زبان آتش و آهن
قهقهه
مرگ نرگس
آفرین رستگاری
تا قله با صلیب
در دوزخ زمانه
هرگز نمی پرسم
سرنوشت
آواز خورشید
تبسم نوروز
درد فراق
نسیم رهایی
با امواج
پوزش
آتش
دلداری
نویدهای امید
بغض خاموشی
از دریچه ماه
شادی دوست
آزاده
قدرت اهریمنی
بوم
پیمان
از ازل تا ابد پرتو تابان
پیچک
البرز
با خون شعرهایم
دریاچه قو
بانوی رویاهای من
آشتی! آشتی!
اقیانوس غم
این نیز بگذرد
دست هایش
دیگر نیست
کوهک
بر بالین خرمشهر
شکرانه رهایی و پرواز
در آسیاب جهان
برگ های سوخته
پرواز و فرود
گری

عشق من عاشقتم!
≈≈≈≈≈≈≈≈≈≈≈≈≈≈
پرنسس
     
  
مرد

 
اسیر

جان می دهم به گوشه زندان سرنوشت
سر را به تازیانه او خم نمیکنم
افسوس بر دو روزه هستی نمی خورم
زاری براین سراچه ماتم نمی کنم
با تازیانه های گرانبار جانگداز
پندارد آنکه روح مرا رام کرده است
جان سختیم نگر که فریبم نداده است
این بندگی که زندگیش نام کرده است
بیمی به دل ز مرگ ندارم که زندگی
جز زهر غم نریخت شرابی به جام من
گر من به تنگنای ملال آور حیات
آسوده یک نفس زده باشم حرام من
تا دل به زندگی نسپارم به صد فریب
می پوشم از کرشمه هستی نگاه را
هر صبح و شام چهره نهان میکنم به اشک
تا ننگرم تبسم خورشید و ماه را
ای سرنوشت از تو کجا می توان گریخت
من راه آشیان خود از یاد برده ام
یک دم مرا به گوشه راحت رها مکن
با من تلاش کن که بدانم نمرده ام
ای سرنوشت مرد نبردت منم بیا
زخمی دگر بزن که نیفتاده ام هنوز
شادم از این شکنجه خدا را مکن دریغ
روح مرا در آتش بیداد خود بسوز
ای سرنوشت هستی من در نبرد توست
بر من ببخش زندگی جاودانه را
منشین که دست مرگ ز بندم رها کند
محکم بزن به شانه من تازیانه را
     
  
مرد

 
به خارزار جهان ، گل به دامنم ، با عشق
صفاي روي تو ، تقديم مي كنم ، با عشق
درين سياهي و سردي بسان آتشگاه
هميشه گرمم ، هميشه روشنم با عشق
همين نه جان به ره دوست مي فشانم شاد
به جان دوست ، كه غمخوار دشمنم با عشق
به دست بسته ام اي مهربان ، نگاه مكن
كه بيستون را از پا در افكندم ، با عشق
دواي درد بشر يك كلام باشد و بس
كه من براي تو فرياد مي زنم : با عشق
     
  
مرد

 
سوغات یاد

ای سپیدار کهن سالی که هیچ از قیل و قال ما نمی آسود
این حیاط مدرسه
این کبوترهای معصومی که ما روزی به آن ها دانه می دادیم
این همان کوچه همان بن بست
این همان خانه همان درگاه
این همان ایوان همان در .......آه
از بیابانهای خشک و تشنه از هر سوی صد فرسنگ
در غروبی ارغوانی رنگ
با نشانی های گنگ و دور
آمدم تا هفت سال از سر گذشتم را
بشنوم شاید
از اشارت های یک در
از نگاه ساکت یک پنجره یک شیشه یک دیوار
در حرم در کوچه در بازار
آمدم خود را مگر پیدا کنم
کیف زرد کوچکی بر پشت
نیزه ای از آن قلم های نیی در مشت
گوش ها از سوز سرما سرخ
رهگذر بر سنگفرش راه ناهموار
آمدم شاید
ناگهان در پیچ یک کوچه
چشم در چشمان مادر وکنم
های های اشتیاق سالها را سردهیم
وانچه در جان و جگر یک عمر پنهان کرده ایم
سر در آغوش هم آریم و به یکدیگر دهیم
هیچ
در میان ازدحام زائران
پای تا سر گوش
شاید از او ناله ای در گیر و دار این همه فریاد
مانند باشد در فضا
هرچند نامفهوم
در رواق سرد و ساکت
می دویدم در نگاه صد هزار ایینه کوچک
شاید از سیمای او در بازتاب جاودان این همه تصویر
مانده باشدی سایه ای
هر چند نامعلوم
هیچ
هیچ غیر از بغض تاریک ضریح
هیچ غیر از شمع ها و قصه بر پر زدن در اشک
هیچ غیر از بهت محراب آه
هیچ غیر از انتظار کفش کن
باز میگشتم
زخم کاری خورده ای تا جاودان دلتنگ
ز بیابان های خشک و تشنه صد فرسنگ صد فرسنگ
پیش چشمم گردبادی خاک صحرا را
چون دل من از زمین می کند و می پیچاند و تا اوج فضا می برد
خود نمی دانم
موجی از نفرین این بیچاره آدم بود
و در چشمان کور آسمان می ریخت
یا که باد رهگذر سوغات انسان را به درگاه خدا می برد
خاک خواهی شد
از رخ ایینه ها هم پاک خواهی شد
چون غباری گیج گم سرگشته در افلاک خواهی شد
     
  
مرد

 
پرنیان سرد

بنشین مرو چه غم که شب از نیمه رفته است
بگذار تا سپیده بخندد به روی ما
بنشین ببین که : دختر خورشید صبحگاه
حسرت خورد ز روشنی آرزوی ما
بنشین مرو هنوز به کامت ندیده ایم
بنشین مرو هنوز کلامی نگفته ایم
بنشین مرو چه غم که شب از نیمه رفته است ؟
بنشین که با خیال تو شب ها نخفته ایم
بنشین مرو که در دل شب در پناه ماه
خوشتر ز حرف عشق و سکوت و نگاه نیست
بنشین و جاودانه به آزار من مکوش
یکدم کنار دوست نشستن گناه نیست
بنشین مرو حکایت وقت دگر مگو
شاید نماند فرصت دیدار دیگری
آخر تو نیز با منت از عشق گفتگوست
غیر از ملال و رنج ازین در چه می بری ؟
بنشین مرو صفای تمنای من ببین
امشب چراغ عشق در این خانه روشن است
جان مرا به ظلمت هجران خود مسوز
بنشین مرو مرو که نه هنگام رفتن است
اینک تو رفته ای و من ازره های دور
می بینمت به بستر خود برده ای پناه
می بینمت نخفته بر آن پرنیان سرد
می بینمت نهفته نگاه از نگاه ماه
درمانده ای به ظلمت اندیشه های تلخ
خواب از تو در گریز و تو ازخواب در گریز
یاد منت نشسته بر ابر پریده رنگ
با خویشتن به خلوت دل می کنی ستیز
     
  
مرد

 
تاریک

چه جای ماه
که حتی شعاع فانوسی
درین سیاهی جاوید کورسو نزند
به جز طنین قدمهای گزمه سرمست
صدای پای کسی
سکوت مرتعش شهر را نمی شکند
به هیچ کوی و گذر
صدای خنده مستانه ای نمی پیچد
کجا رها کنم این بار غم که بر دوش است ؟
چراغ میکده آفتاب خاموش است
     
  
مرد

 
پس از مرگ بلبل

نفس می زند موج
نفس می زند موج
ساحل نمی گیردش دست
پس می زند موج
فغانی به فریاد رس می زند موج
من آن رانده مانده بی شکیبم
که راهم به فریاد رس بسته
دست فغانم شکسته
زمین زیر پایم تهی می کند جای
زمان در کنارم عبث می زند موج
نه در من غزل می زند بال
که در دل هوس می زند موج
رها کن رها کن
که این شعله خرد چندان نپاید
یکی برق سوزنده باید
کزین تنگنا ره گشاید
کران تا کران خار و خس میزند موج
گر این نغمه این دانه اشک
درین خاک رویید و بالید و بشکفت
پس از مرگ بلبل ببینید
چه خوش بوی گل در قفس می زند موج
     
  
مرد

 
بهار را باور کن

باز کن پنجرهها را که نسیم
روز میلاد اقاقی ها را
جشن میگیرد
و بهار
روی هر شاخه کنار هر برگ
شمع روشن کرده است
همه چلچله ها برگشتند
و طراوت را فریاد زدند
کوچه یکپارچه آواز شده است
و درخت گیلاس
هدیه جشن اقاقی ها را
گل به دامن کرده ست
باز کن پنجره ها را ای دوست
هیچ یادت هست
که زمین را عطشی وحشی سوخت
برگ ها پژمردند
تشنگی با جگر خاک چه کرد
هیچ یادت هست
توی تاریکی شب های بلند
سیلی سرما با تاک چه کرد
با سرو سینه گلهای سپید
نیمه شب باد غضبناک چه کرد
هیچ یادت هست
حالیا معجزه باران را باور کن
و سخاوت را در چشم چمنزار ببین
و محبت را در روح نسیم
که در این کوچه تنگ
با همین دست تهی
روز میلاد اقاقی ها را
جشن میگیرد
خاک جان یافته است
تو چرا سنگ شدی
تو چرا اینهمه دلتنگ شدی
باز کن پنجره ها را
و بهاران را
باور کن
     
  
مرد

 
مسیح بر دار

چه می گذشت آنجا
که از طلوع سحر
به جای موج سپاس از دمیدن خورشید
به جای بانگ نیایش در آستانه صبح
غبار و دود به اوج کبود جاری بود
هوای سربی سنگین به سینه ها می ریخت
لهیب کوره آهن به شهر می پیچید
چه میگذشت آنجا
که جای نازگل و ساز و باد و رقص درخت
به جای خنده بخت
غبار مرگ بر اندام برگ می بارید
نسیم سوخته پر می گریخت می افتاد
درخت جان می داد
کبوتران گریزان در آسمان دانند
که حال ماهی در زهرنک رود چه بود
که چشم بید در آن جاری پلید چه دید
که نیکروزی از آدمی چگونه رمید
کبوتران دانند
چراغ و اینه آب جاودان خاموش
نگاه و دست درختان به استغاثه بلند
نه ماه را دگر آن چهره گشود به ناز
نه مهر را دگر آن روی روشن از لبخند
چه میگذشت آنجا ؟
چه می گذشت ؟
نگاهی ازین دریچه به شهر
به مرغ و ماهی دریا
به کوه و جنگل و دشت
تن مسیح طبیعت به چار میخ ستم
سرش به سینه اندوه جاودانی خم
     
  
مرد

 
یاد

طوفان سهمناك به يغما گشود دست
مي كند و مي ربود و مي افكند و مي شكست
لختي تگرگ مرگ فرو ريخت، سپس
طوفان فرو نشست


بادي چنين مهيب نزيبد بهار را
كز برگ و گل برهنه كند شاخسار را
در شعله هاي خشم بسوزاند اين چنين
گل را و خار را


اكنون جمال باغ بسي محنت آور است
غمگين تر از غروب غم انگيز آذر است
بر چشم هر چه مي نگرم در عزاي باغ
از اشك غم تر است


آن سو بنفشه ها همه محزون و خسته اند
در موج سيل تا به گريبان نشسته اند
لب هاي باز كرده به لبخند شوق را
در خاك بسته اند


آشفته زلف سنبل، افتاده نسترن
لادن شكسته، ياس به گل خفته در چمن
گل ها، شكوفه ها بر خاك ريخته
چون آرزوي من


مادر كه مرد سوخت بهار جوانيم
خنديد برق رنج به بي آشيانيم
هر جا گلي به خاك فتد ياد مي كنم
از زندگانيم
     
  
صفحه  صفحه 1 از 27:  1  2  3  4  5  ...  24  25  26  27  پسین » 
شعر و ادبیات

Fereydoon Moshiri Poems | اشعار فریدون مشیری

رنگ ها List Insert YouTube video   

 ?

برای دسترسی به این قسمت میبایست عضو انجمن شوید. درصورتیکه هم اکنون عضو انجمن هستید با استفاده از نام کاربری و کلمه عبور وارد انجمن شوید. در صورتیکه عضو نیستید با استفاده از این قسمت عضو شوید.

 

 
DMCA/Report Abuse (گزارش)  |  News  |  Rules  |  How To  |  FAQ  |  Moderator List  |  Sexy Pictures Archive  |  Adult Forums  |  Advertise on Looti
↑ بالا
Copyright © 2009-2024 Looti.net. Looti Forums is not responsible for the content of external sites

RTA