انجمن لوتی: عکس سکسی جدید، فیلم سکسی جدید، داستان سکسی
شعر و ادبیات
  
صفحه  صفحه 12 از 27:  « پیشین  1  ...  11  12  13  ...  26  27  پسین »

Fereydoon Moshiri Poems | اشعار فریدون مشیری


زن

 
خواب، بيدار

گر چه با يادش، همه شب، تا سحر گاهان نيلي فام،
بيدارم؛
گاهگاهي نيز،
وقتي چشم بر هم مي گذارم،
خواب هاي روشني دارم،
عين هشياري !
آنچنان روشن كه من در خواب،
دم به دم با خويش مي گويم كه :
بيداري ست ، بيداري ست، بيداري !

***

اينك، اما در سحر گاهي، چنين از روشني سرشار،
پيش چشم اين همه بيدار،
آيا خواب مي بينم ؟
اين منم، همراه او ؟
بازو به بازو،
مست مست از عشق، از اميد ؟
روي راهي تار و پودش نور،
از اين سوي دريا، رفته تا دروازه خورشيد ؟

***

اي زمان، اي آسمان، اي كوه، اي دريا !
خواب يا بيدار،
جاوداني باد اين رؤياي رنگينم !
"منی” که کنارش “تو” نباشد، بزرگترین پارادوکس دنیاست
     
  
مرد

 
بوی عشق

شب، همه دروازه‌هایش باز بود
آسمان چون پرنیان ناز بود

گرم، در رگ های‌ ما، روح شراب
همچو خون می‌گشت و در اعجاز بود

با نوازش‌های دلخواه نسیم
نغمه‌های ساز در پرواز بود

در همه ذرات عالم، بوی عشق
زندگی لبریز از آواز بود

بال در بال كبوترهای یاد
روح من در دوردست راز بود
مقصر منم که خیال کردم هیچکس باز عاشق نمیشه
حواسم نبود شاه توی دست آخر یا ماته یا کیشه
     
  
مرد

 
نور عشق

رهروان كوی جانان سرخوش‌اند
عاشقان در وصل و هجران سرخوش‌اند

جان عاشق، سر به فرمان می‌رود
سر به فرمان سوی جانان می‌رود

راه كوی می‌فروشان بسته نیست
در به روی باده‌نوشان بسته نیست

باده ما ساغر ما عشق ماست
مستی ما در سر ما عشق ماست

دل ز جام عشق او شد می پرست
مست مست از عشق او شد مست مست

ما به سوی روشنایی می‌رویم
سوی آن عشق خدایی می‌رویم

دوستان! ما آشنای این رهیم
می‌رویم از این جدایی وارهیم

نور عشق پاك او در جان ما
مرهم این جان سرگردان ما
مقصر منم که خیال کردم هیچکس باز عاشق نمیشه
حواسم نبود شاه توی دست آخر یا ماته یا کیشه
     
  
مرد

 
عدالت

گفت روزی به من خدای بزرگ
نشدی از جهان من خشنود!

این همه لطف و نعمتی كه مراست
چهره‌ات را به خنده‌ای نگشود!

این هوا، این شكوفه، این خورشید
عشق، این گوهر جهان وجود

این بشر، این ستاره، این آهو
این شب و ماه و آسمان كبود!

این همه دیدی و نیاوردی
همچو شیطان، سری به سجده فرود!

در همه عمر جز ملامت من
گوش من از تو صحبتی نشنود!

وین زمان هم در آستانه مرگ
بی‌شكایت نمی‌كنی بدرود!

گفتم: آری درست فرمودی
كه درست است هرچه حق فرمود


خوش سرایی‌ست این جهان، لیكن
جان آزادگان در آن فرسود

جای این‌ها كه بر شمردی، كاش
در جهان ذره‌ای عدالت بود.
مقصر منم که خیال کردم هیچکس باز عاشق نمیشه
حواسم نبود شاه توی دست آخر یا ماته یا کیشه
     
  
زن

 
به پيش روي من، تا چشم ياري مي كند، درياست !
چراغ ساحل آسودگي ها در افق پيداست !
درين ساحل كه من افتاده ام خاموش،
غمم دريا، دلم تنهاست .
وجودم بسته در زنجير خونين تعلق ها ست !
*****
خروش موج، با من مي كند نجوا،
كه : - « هرل كس دل به دريا زد رهائي يافت !
كه هر كس دل به دريا زد رهائي يافت ... »
*****
مرا آن دل كه بر دريا زنم، نيست !
ز پا اين بند خونين بر كنم نيست ،
اميد آنكه جان خسته ام را ،
به آن ناديده ساحل افكنم نيست !
***
     
  
مرد

 
ماه و سنگ

اگر ماه بودم
بهر جا که بودم
سراغ تو را از خدا می گرفتم
و گر سنگ بودم،به هرجا که بودی
سر رهگذار تو جا می گرفتم
اگر ماه بودی -به صد ناز- شاید
شبی بر لب بام من می نشستی
و گر سنگ بودی،به هرجا که بودم
مرا میشکستی،مرا میشکستی!
به راستی آیا این خداوند است که انسان را آفریده است یا عکس آن؟؟
     
  
مرد

 
لال


ز تحسینم خدا را لب فروبند
نه شعر ست این بسوزان دفترم را
مرا شاعر چه میپنداری ای دوست
بسوزان این دل خوشباورم را
سخن تلخ است اما گوش میدار
که در گفتار من رازی نهفته است
نه تنها بعد از این شعری نگویند
کسی هم پیش ازین شعری نگفته است
مرا دیوانه میخوانی دریغا
ولی من بر سر گفتار خویشم
فریب است این سخن سازی فریب است
که من خود شرمسار کار خویشم
مگر احساس گنجد در کلامی
مگر الهام جوشد با سرودی
مگر دریا نشیند در سبویی
مگر پندار گیرد تار و پودی
چه شوق است این چه عشق است این چه شعر است
که جان احساس کرد اما زبان گفت
چه حال است این که در شعری توان خواند
چه درد است این که در بیتی توان گفت
اگر احساس من گنجید در شعر
بجز خاکستر از دفتر نمی ماند
گر الهام می جوشید با حرف
زبان از ناتوانی در نمی ماند
شبی همراه این اندوه جانکاه
مرا با شوخ چشمی گفتگو بود
نه چون من های و هوی شاعری داشت
ولی شعر مجسم چشم او بود
به هر لبخند یک حافظ غزل داشت
به هر گفتار یک سعدی سخن بود
من از آن شب خموشی پیشه کردم
که شعر او خدای شعر من بود
ز تحسینم خدا را لب فرو بند
شعر است این بسوزان دفترم را
مرا شاعر چه می پنداری ای دوست
بسوزان این دل خوشباورم را
به راستی آیا این خداوند است که انسان را آفریده است یا عکس آن؟؟
     
  
مرد

 
شبنم و شب چراغ

باز،از یک نگاه گرم تو یافت
همه ذرات جان من،هیجان!
همه تن بودم ای خدا،همه جان!
چشم تو -این سیاه افسون کار-
بسته با صد فریب راهم را
جز نگاهت پناهگاهم نیست!
کز تو پنهان کنم نگاهم را
چشم تو چشمه شراب من است
هر نفس،مست از این شرابم کن
تشنه ام،
تشنه ام،
شراب،
شراب!
می بده،
می بده خرابم کن.
بی تو در این غروب خلوت و کور
من و یاد تو عالمی داریم
چشمت آینه دار اشک من است
شب چراغی و شبنمی داریم
بال در بال هم پرستوها
پر کشیده به آسمان بلند
همه چون عشق ما،بهم لبخند
همه چون جان ما بهم پیوند
پیش چشمت خطاست شعر قشنگ
چشمت از شعر من قشنگ تر است!
من چگویم که در پسند آید؟
دلم از این غروب تنگ تر است!
به راستی آیا این خداوند است که انسان را آفریده است یا عکس آن؟؟
     
  
مرد

 
خورشید جاودانی

در صبح آشنایی شیرین مان،تو را
گفتم که:مرد عشق نئی باورت نبود
در این غروب تلخ جدایی،هنوز هم
می خواهمت چو روز نخستین،ولی چه سود؟
می خواستی،بخاطر سوگندهای خویش
در بزم عشق،بر سر من،جام نشکنی
می خواستی،به پاس صفای سرشک من
این گونه دل شکسته،به خاکم نیفکنی
پنداشتی که،کوره سوزان عشق من
دور از نگاه گرم تو،خاموش می شود؟
پنداشتی که یاد تو،این یاد دلنواز
در تنگنای سینه،فراموش میشود؟
تو،رفته ای که بی من،تنها سفر کنی
من مانده ام که بی تو،شبها سحر کنم
تو رفته ای که عشق من از سر به در کنی
من مانده ام که عشق تو را،تاج سر کنم
روزی که پیک مرگ،مرا می برد به گور
من،شب چراغ عشق تو را نیز می برم
عشق تو،نور عشق تو،عشق بزرگ توست
خورشید جاودانی دنیای دیگرم!
طرح کمرنگی است از آخرین دقایق زندگی یک انسان
و... فرو رفتن یک آفتاب.
زنی -که وجودش گرمی بخش خاندام ما بود
و اکنون،یادش تسلی بخش دل های ماست.
به راستی آیا این خداوند است که انسان را آفریده است یا عکس آن؟؟
     
  
مرد

 
بیگانه

غم آمده،غم آمده،انگشت بر در می زند!
هر ضربه انگشت او بر سینه خنجر می زند
ای دل بکش یا کشته شو،غم را در اینجا ره مده
گر غم در اینجا پا نهدآتش به جان در می زند
از غم نیاموزی چراای دلربا رسم وفا؟
غم با همه بیگانگی،هرشب به ما سر می زند!
به راستی آیا این خداوند است که انسان را آفریده است یا عکس آن؟؟
     
  
صفحه  صفحه 12 از 27:  « پیشین  1  ...  11  12  13  ...  26  27  پسین » 
شعر و ادبیات

Fereydoon Moshiri Poems | اشعار فریدون مشیری

رنگ ها List Insert YouTube video   

 ?

برای دسترسی به این قسمت میبایست عضو انجمن شوید. درصورتیکه هم اکنون عضو انجمن هستید با استفاده از نام کاربری و کلمه عبور وارد انجمن شوید. در صورتیکه عضو نیستید با استفاده از این قسمت عضو شوید.

 

 
DMCA/Report Abuse (گزارش)  |  News  |  Rules  |  How To  |  FAQ  |  Moderator List  |  Sexy Pictures Archive  |  Adult Forums  |  Advertise on Looti
↑ بالا
Copyright © 2009-2024 Looti.net. Looti Forums is not responsible for the content of external sites

RTA