ارسالها: 6368
#141
Posted: 1 Mar 2014 13:51
سینه گرداب
همرنگ گونه های تو مهتابم آرزوست
چون باده لب تو می نابم آرزوست
ای پرده پرده چشم توام باغ های سبز
در زیر سایه مژه ات خوابم آرزوست
دور از نگاه گرم تو بی تاب گشته ام
بر من نگاه کن که تب و تابم آرزوست
تا گردن سپید تو گرداب رازهاست
سر گشتگی به سینه گردابم آرزوست
تا وارهم ز وحشت شبهای انتظار
چون خنده تو مهر جهانتابم آرزوست
هر شب دلم بهانه ی تـــو را ، هیچ ... بگذریم ...
امشب دلم دوباره تـــو را ... ، هیــچ ... بگذریم ...
ویرایش شده توسط: anything
ارسالها: 6368
#142
Posted: 1 Mar 2014 13:52
بیگانه
غم آمده غم آمده انگشت بر در میزند
هر ضربه انگشت او بر سینه خنجر میزند
ای دل بکش یا کشته شو غم را در اینجا ره مده
گر غم در اینجا پا نهد آتش به جان در میزند
از غم نیاموزی چرا ای دلربا رسم وفا
غم با همه بیگانگی هر شب به ما سر میزند
هر شب دلم بهانه ی تـــو را ، هیچ ... بگذریم ...
امشب دلم دوباره تـــو را ... ، هیــچ ... بگذریم ...
ارسالها: 6368
#143
Posted: 1 Mar 2014 13:54
باغ
بهار میرسد اما ز گل نشانش نیست
نسیم رقص گل آویز گل فشانش نیست
دلم به گریه خونین ابر میسوزد
که باغ خنده به گلبرگ ارغوانش نیست
چنین بهشت کلاغان و بلبلان خاموش
بهار نیست به باغی که باغبانش نیست
چه دل گرفته هوایی چه پا فشرده شبی
که یک ستاره لرزان در آسمانش نیست
کبوتری که در این آسمان گشاید بال
دگر امید رسیدن به آشیانش نیست
ستاره نیز به تنهاییش گمان نبرد
کسی که همنفسش هست و همزبانش نیست
جهان به جان من آنگونه سرد مهری کرد
که در بهار و خزان کار با جهانش نیست
ز یک ترانه به خود رنگ جاودان نزند
دلی که چون دل من رنج جاودانش نیست
هر شب دلم بهانه ی تـــو را ، هیچ ... بگذریم ...
امشب دلم دوباره تـــو را ... ، هیــچ ... بگذریم ...
ارسالها: 6368
#144
Posted: 1 Mar 2014 13:57
غبار بیابان
بیابان تا بیابان در غبار است
چراغ چشم ها در انتظار است
غبار هر بیابان را سواری است
غبار این بیابان بی سوار است
·◘·◘·◘·◘·◘·◘·◘·◘·
سفر
سحر خندد به نور زرد فانوس
پرستویی دهد بر جفت خود بوس
نگاهم میدود بر سینه راه
ترا دیگر نخواهم دید افسوس
·◘·◘·◘·◘·◘·◘·◘·◘·
دریای درد
درون سینه ام صد آرزو مرد
گل صد آرزو نشکفته پژمرد
دلم بی روی او دریای درد است
همین دریا مرا در خود فرو برد
·◘·◘·◘·◘·◘·◘·◘·◘·
سرگردان
دلم سوزد به سرگردانی ماه
که شب تا روز پوید این همه راه
سحر خواهد درآمیزد به خورشید
نداند چون کند با بخت کوتاه
هر شب دلم بهانه ی تـــو را ، هیچ ... بگذریم ...
امشب دلم دوباره تـــو را ... ، هیــچ ... بگذریم ...
ارسالها: 6368
#145
Posted: 1 Mar 2014 13:59
درخت
درختی خشک را مانم به صحرا
که عمری سر کند تنهای تنها
نه بارانی که آرد برگ و باری
نه برقی تا بسوزد هستیش را
·◘·◘·◘·◘·◘·◘·◘·◘·
غریو
سحر با من درآمیزد که برخیز
نسیمم گل به سر ریزد که برخیز
زرافشان دختر زیبای خورشید
سرودی خوش برانگیزد که برخیز
سبو چشمک زنان از گوشه طاق
به دامانم در آویزد که برخیز
زمان گوید که هان گر برنخیزی
غریو مرگ برخیزد که برخیز
·◘·◘·◘·◘·◘·◘·◘·◘·
هنگامه
ای دل لبریز از شوق و امید
کاش میدیدی که فردا نیستیم
کاش میدیدی که چون پنهان شدیم
در همه آفاق پیدا نیستیم
گرچه هر مرگی تسلی بخش ماست
کاندر این هنگامه تنها نیستیم
بدتر از مرگ است ان دردی که باز
زندگی میخندد و ما نیستیم
هر شب دلم بهانه ی تـــو را ، هیچ ... بگذریم ...
امشب دلم دوباره تـــو را ... ، هیــچ ... بگذریم ...
ارسالها: 6368
#146
Posted: 1 Mar 2014 13:59
سرود آبشار
مگر چشمان ساقی بشکند امشب خمارم را
مگر شوید شراب لطف او از دل غبارم را
بهشت عشق من در برگ ریز یاد ها گم شد
مگر از جام میگیرم سراغ چشم یارم را
به گوشش بانگ شعر و اشک من نا آشنا آمد
به گوش سنگ میخواندم سرود آبشارم را
به جام روزگارانش شراب عیش و عشرت یاد
که من با یاد او از یاد بردم روزگارم را
پس از عمری هنوز ای جان به یاری زنده می دارد
نسیم اشتیاق من چراغ انتظارم را
خزان زندگی از پشت باغ جان من برگشت
که دید از چشم در لبخند شیرین بهارم را
من از لبخند او آموختم درسی که نسپارم
به دست نا امیدی ها دل امیدوارم را
هنوز از برگ و بار عمر من یک غنچه نشکفته است
که من در پای او میریزم کنون برگ و بارم را
هر شب دلم بهانه ی تـــو را ، هیچ ... بگذریم ...
امشب دلم دوباره تـــو را ... ، هیــچ ... بگذریم ...
ارسالها: 6368
#147
Posted: 3 Mar 2014 17:13
·◘·◘·◘·◘·◘·◘·◘·◘·
دریچه
بازو به دور گردنم از مهر حلقه کن
بر آسمان بپاش شراب نگاه را
بگذار از دریچه چشم تو بنگرم
لبخند ماه را
هر شب دلم بهانه ی تـــو را ، هیچ ... بگذریم ...
امشب دلم دوباره تـــو را ... ، هیــچ ... بگذریم ...
ویرایش شده توسط: anything
ارسالها: 6368
#148
Posted: 9 Mar 2014 14:15
♣═══¤۩۞۩ஜ لحظه ها و احساس ஜ۩۞۩¤═══♣
آرزوی پاک
عشق
دل افروزان شادی
هدیه دوست
از اوج
گلبانگ تو
سرود
پس از باران
شکوه روشنایی
محیط زیست
دریچه
از صدای سخن عشق
هر که با ما نیست
بهار خاموش
ای وای شهریار
آیا برادرانیم؟
شکار
حرف طرب انگیز
روح چمن
قصه شیرین
چراغ راه
ابر بی باران
سحر ها همیشه
مثل باران
تا لب ایوان شما
بهاری پر از ارغوان
رازنگهدارترین
یاد و کنار
عشق
بی خبر
هیچ و باد
ناگهان جوانه میکند
قهر
نوایی تازه
در کوه های اندوه
دل تنگ
خوش آمد بهار
سرود کوه
حصار
با یاد دل که اینه ای بود
برف شبانه
بیهودگی
سحر
در بیشه زار یادها
ذره ای درنور
ترنم رنگین
درس معلم
زبان بی زبانان
لحظه ها و احساس
آیا ؟
به یاران نیمه راه
زبان معیار
آن سوی مرز بهت و حیرت
ای جان به لب آمده
حاصل عشق
آه آن همه خاک
لبخند سحرخیزان
چگونه
زبانم بسته است
ای داد
چشمان سخنگو
ای خفته روزگار
هر شب دلم بهانه ی تـــو را ، هیچ ... بگذریم ...
امشب دلم دوباره تـــو را ... ، هیــچ ... بگذریم ...
ارسالها: 6368
#149
Posted: 9 Mar 2014 14:21
آرزوی پاک
پرواز دسته جمعی مرغابیان شاد
بر پرنیان آبی روشن
در صبح تابناک طلایی
آه ای آرزوی پاک رهایی
◘♦◘♦◘♦◘♦◘♦◘♦◘
عشق
در پی آن نگاه های بلند ،
حسرتی ماند و
آه های بلند!
◘♦◘♦◘♦◘♦◘♦◘♦◘
دل افروزان شادی
نسیم صبح، بوی گل پراکند
افق دریایی از نور است و لبخند
دل افروزانِ شادی را صلا زن
سیه کاران غم را در فروبند
هر شب دلم بهانه ی تـــو را ، هیچ ... بگذریم ...
امشب دلم دوباره تـــو را ... ، هیــچ ... بگذریم ...
ارسالها: 6368
#150
Posted: 9 Mar 2014 14:22
هدیه دوست
گلی را که دیروز
به دیدار من هدیه آوردی، ای دوست
-دور از رُخ نازنین تو -
امروز پژمرد !
همه لطف و زیبایی اش را
که حسرت به روی تو می خورد و
هوش از سرِ ما به تاراج می بُرد
گرمای شب، بُرد
صفای تو اما، گُلی پایدار است
بهشتی همیشه بهار است
گُل مهر تو، در دل و جان
گل بی خزان
گُل ِ تا که من زنده ام ماندگار است
هر شب دلم بهانه ی تـــو را ، هیچ ... بگذریم ...
امشب دلم دوباره تـــو را ... ، هیــچ ... بگذریم ...