ارسالها: 2910
#111
Posted: 7 Feb 2014 13:17
از روزگار دلم گرفته از این تکرار دلم گرفته
دلم می خواد گریه کنم بارون ببار دلم گرفته
برای گم کردن خویش رها شدن از کم و بیش
برای در خود گم شدن جدا از این مردم شدن
بهانه ی گریه می خوام بهانه ی فریاد زدن
بیا تو باش ای مهربان بهانه ی گریه ی من
از روزگار دلم گرفته از این تکرار دلم گرفته
دلم می خواد گریه کنم بارون ببار دلم گرفته
از من دیگه هیچی نمونده یه قصه ام صد باره خونده
امروز هوا هوای گریه س گونه هامو بارون پوشونده
ابر غمم بارون نمی شه درد سکوت درمون نمی شه
بخون برام از پشت شیشه درد سکوت درمون نمی شه
از روزگار دلم گرفته از این تکرار دلم گرفته
دلم می خواد گریه کنم بارون ببار دلم گرفته
دوست داشتن یعنی
وقتی میــــدونه…
رو چیزی حساسی…
یا از کاری بدت میـــاد…
حواسش هست که ناراحتت نکنه…
ارسالها: 2910
#112
Posted: 8 Feb 2014 15:38
روزي كه مي گفتي من با تو مي مانم
روزي كه دانستي من بي تو ميميرم
روزي كه با عشقت بستي به زنجيرم
بازنده من بودم اين بوده تقديرم
خوش باوري بودم پيش نگاه تو
هر دم
ز چشمانت خواندم كلامي نو
عاشق نبودي تو من عاشقت بودم
در قبله گاه عشق بودي تو معبودم
آرام و آسوده در خواب خوش بودي
يك لحظه من بي تو هرگز نياسودم
من با نفس هايم نام تو را بردم
كاش اي هوسبازم با تو نمي ماندم
عشق تو چون برگي در دست طوفان بود
دل كندن و رفتن پيش تو آسان بود
روزي به من گفتي ديگر نمي مانم
گفتم كه مي ميرم گفتي كه مي دانم
باور نمي كردم هرگز جدايي را
آن آمدن با عشق اين بي وفايي را
دوست داشتن یعنی
وقتی میــــدونه…
رو چیزی حساسی…
یا از کاری بدت میـــاد…
حواسش هست که ناراحتت نکنه…
ارسالها: 2910
#113
Posted: 8 Feb 2014 15:55
کجاست حکایت نازها و نوازشــها
کجاست حکایت خنده هاو گریه ها
که اینک جهانم بی تو خاموش است
میان سینه ام بغضی پر جوش است
پرشد میان ما فاصله های بی ترحم
خالیست آواز ها و ترانــــــــــه از ترنم
در گریز از ناگزیرها ،
در شتاب سوی جدایی ها
دل غمیـــن از بی وفایی
چشم پراز اشک جدایی
و کوره راهی دیگر
و تلاقی اندوه شاید با امیدی دیگر
و حکایت همچنان باقیست ........
دوست داشتن یعنی
وقتی میــــدونه…
رو چیزی حساسی…
یا از کاری بدت میـــاد…
حواسش هست که ناراحتت نکنه…
ارسالها: 9253
#114
Posted: 8 Feb 2014 20:04
بر لبم شیرین نمودی، جمله تلخی های عــــــــــــــشق
بر نگاهم تا گشودی، رمز و معنی های عــــــــــــــشق
تا نمودی مستِ چشمانت مرا با یکــــــــــــــــــــــــ سبو؛
تار و پودم را زدودی با خماری های عــــــــــــــشق
گیسوانت را ستایش، کی توانم، ماهِ من؟
تار تارش را نمودی تاریِ شب های عــــــــــــــشق
چون ننالم از فراقت ای بُتِ زیبا سرشت ؟
عقل و دینم را ربودی با خدایی های عــــــــــــــشق
بودی تـــــــو تو بغلم
گردنت بود رو لبم
ارسالها: 130
#116
Posted: 9 Mar 2014 15:48
مغرورانه اشک ریختیم
چه مغرورانه سکوت کردیم
چه مغرورانه التماس کردیم
چه مغرورانه از هم گریختیم
غرور هدیه شیطان بود و عشق هدیه خداوند
هدیه شیطان را به هم تقدیم کردیم
هدیه خداوند را ازهم پنهان کردیم
دل آدما،
شیشه نیست که روی آن ” هــــــا ” کنیم
بعد با انگـــشت قــــلب بکشیم و
وایسیم آب شـــدنش رو تماشــــا کنیم و کیـــــف کنیم !!!
رو شیشه نـــازک دل آدمـــا اگـــه قلبـــــــــی کشیدی
باید تا تهش پـــــــاش وایســــتی …
ارسالها: 24568
#117
Posted: 11 Mar 2014 21:28
قسم به مطلع هر شعر نیمه کاره ی تو
به هر بهانه ی زیبای شعرواره ی تو
دلم برای تو و شعرهای تو تنگ است
برای هرغزل و هرچه استعاره ی تو
تویی نهاد تمامی خنده های دلم
و من ادامه ی لبخند تو،گزاره ی تو
که جمله های دلم با تو می شود تکمیل
و چند جمله ی زیبا به یک اشاره ی تو
تو زود پر زدی از این قفس که تاریک است
چه خوب آمده این بار استخاره ی تو
و زیر نامه ی آخر که می شود امضا:
کسی شبیه غزلها. منم! ستاره ی تو!
بی تو
اینجا همه در حبس ابد تبعیدند
سالها، هجری و شمسی، همه بی خورشیدند
ویرایش شده توسط: andishmand
ارسالها: 24568
#118
Posted: 25 Mar 2014 22:58
ای عشق! در آغوش که سر می کنی امشب ؟
دامان که می گیری و تر می کنی امشب ؟؟!
لب بر لب معشوق و چمان در چمن او
زین درد مرا خون به جگر می کنی امشب !
گیسو به کف باد رها کرده و ما را
آتش زده، کانون شرر می کنی امشب
ای شیوه ی چشمان تو با عشوه هماهنگ
بنیاد مرا زیر و زبر می کنی امشب
تا اوج جنون می روی از خویشتن خویش
با دیده ی بینا ، تو خطر می کنی امشب !
دستان حنا بسته ی تو، خون دل ماست
از کشتن ما صرف نظر می کنی امشب ؟
گفتند که صبر و ظفر اقران قدیمند
بی صبر، تو آغاز ظفر می کنی امشب !!
لبهای تو را بوسه زدن حسرت ما شد
لبهای خسان، تَنگ شکر می کنی امشب
هر لحظه چو رویای فریبنده ی دوری
از خاطر خونبار گذر می کنی امشب
دلداده ی دیروزم و بیچاره ی فردا
در بستر اغیار ، سحر می کنی امشب !
هرچند که دیروز خسی با تو بدی کرد
در حق من اما، تو بتر می کنی امشب !
تسلیم که خواهی شد و رقصان چه بزمی
بی شرم به هر سوی نظر می کنی امشب ؟!
می رقصی و می چرخی و با ناز عجیبی
از شهر حیا، مست سفر می کنی امشب !
ای رفتن تو از بر من زهر هلاهل
یکباره و ناگاه، اثر می کنی امشب !
صد بار مرا کشتی و گفتی که قضا بود
کافی ست؛ خدا را، چه قَدَر می کنی امشب...!!؟
بی تو
اینجا همه در حبس ابد تبعیدند
سالها، هجری و شمسی، همه بی خورشیدند
ویرایش شده توسط: andishmand
ارسالها: 2910
#119
Posted: 26 Mar 2014 09:21
دل بریدم از همه دل بسته ام بر روی تو
با هزاران آرزو من پر کشیدم سوی تو
من شدم پروانه گرد شمع عشقت روز و شب
سوختم هر نقش از خاطر ز عشق روی تو
دوست داشتن یعنی
وقتی میــــدونه…
رو چیزی حساسی…
یا از کاری بدت میـــاد…
حواسش هست که ناراحتت نکنه…
ویرایش شده توسط: ROZAALINDA