ارسالها: 3606
#121
Posted: 21 Dec 2016 20:50
بگذار سر بــه سینه ی من در سکوت ، دوست
گاهی همین قشنگ ترین شکل گفت و گوست
بگذار دست های تـــو با گیسوان من
سربسته باز شرح دهند آنچه مو به موست
دلواپس قضاوت مردم نباش ، عشق
چیزی که دیر می برد از آدم آبروست!
آزار می رسانــم اگـــر خشمگیــن نشو
از دوستان هرآنچه به هم می رسد ، نکوست
من را مجال دلخوشی بیشتر نداد
ابری که آفتاب دمی در کنار اوست
آغــوش وا کن ابر! مرا در بغـل بگیــر!
بارانی ام شبیه بهاری که پیش روست
در رفتن جان ازبدن , گویندهرنوعی سخن
من خود به چشم خویشتن , دیدم که جانم می رود
ارسالها: 1264
#122
Posted: 27 Jan 2017 07:50
هرگز آرزو نکرده ام،
یک ستاره در سراب آسمان شوم،
یا چو روح برگزیدگان،
همنشین خامش فرشتگان شوم،
هرگز از زمین جدا نبود ه ام،
با ستاره آشنا نبوده ام،
روی خاک ایستاده ام،
با تنم که مثل ساقهء گیاه،
باد و آفتاب و آب را،
می مکد که زندگی کند،
بارور ز میل،
بارور ز درد،
روی خاک ایستاده ام،
تا ستاره ها ستایشم کنند،
تا نسیمها نوازشم کنند، (فروغ فرخزاد)
نه بسته ام به کس دل نه بسته کس به من دل
چو تخته پاره بر موج رها رها رها من