صفحه 23 از 42: « پیشین 1 ... 22 23 24 ... 41 42 پسین »

Romantic Poetry | شعرهای عاشقانه

goidoktar

کاربر

ارسالها: 17

#221 Posted: 30 Jul 2017 20:36

گفتی چه خبر؟ از تو چه پنهان خبری نیست

در زندگی ام، غیر زمستان خبری نیست

در زندگی ام، بعد تو و خاطره هایت

غیر از غم و اندوه فراوان خبری نیست

انگار نه انگار دل شهر گرفته ست

از بارش بی وقفه ی باران خبری نیست

ای کاش کسی بود که می گفت به یوسف

در مصر به جز حسرت کنعان خبری نیست

goidoktar

کاربر

ارسالها: 17

#222 Posted: 30 Jul 2017 20:37

عجب هوایی داری!

هوایت که به سرم میزند ،

دیگر در هیچ هوایی نمیتوانم نفس بکشم!!

عحب نفس گیر است هوای دور از تو بودن !!!

goidoktar

کاربر

ارسالها: 17

#223 Posted: 30 Jul 2017 20:37

اگر دریای دل آبی ست تویی فانوس زیبایش
اگر آیینه یک دنیاست تویی معنای دنیایش

***

تو یعنی یک شقایق را به یک پروانه بخشیدن
تویعنی از سحر تا شب به زیبایی درخشیدن

***

تویعنی یک کبوتر را زتنهایی رها کردن
خدای آسمان ها را به آرامی صدا کردن

goidoktar

کاربر

ارسالها: 17

#224 Posted: 30 Jul 2017 20:37

تنهایی ام را با کسی قسمت نخواهم کرد

یک بار قسمت کردم ، چندین برابر شد . . .

goidoktar

کاربر

ارسالها: 17

#225 Posted: 30 Jul 2017 20:38

لمس تن تو

شهوت است و گناه

حتی اگر خدا عقدمان را ببندد...

داغی لبت جهنم من است

حتی اگر فرشتگان سرود نیکبختی بخوانند...

goidoktar

کاربر

ارسالها: 17

#226 Posted: 30 Jul 2017 20:38

یکی از زیباترین شعرهای که تا به حال خوانده ام:

می گویند:

عشق خدا

به همه یکسانَ ستــ

ولی من می گویم:

مرا بیشتر از همه

دوستــ دارد

وگرنهـ

بهـ همهـ

یکی مثل تو می داد . /

goidoktar

کاربر

ارسالها: 17

#227 Posted: 30 Jul 2017 20:38

دردهای من

جامه نیستند

تا ز تن در آورم

چامه و چکامه نیستند

تا به رشته ی سخن درآورم

نعره نیستند

تا ز نای جان بر آورم

دردهای من نگفتنی

دردهای من نهفتنی است

goidoktar

کاربر

ارسالها: 17

#228 Posted: 30 Jul 2017 20:39

كاش قلبم درد پنهاني نداشت

چهره ام هرگز پريشاني نداشت

كــــاش برگ آخر تقويم عشق

خبر از يك روز باراني نداشت

كاش مي شد راه سخت عشق را

بي خطر پيمود و قرباني نداشت

كاش ميشد عشق را تفسير كرد

دست و پاي عشق را زنجير كرد

goidoktar

کاربر

ارسالها: 17

#229 Posted: 30 Jul 2017 20:39

نرگس آتش پرستی داشت شبنم می فروخت

با همان چشمی که می زد زخم مرهم می فروخت

زندگی چون برده داری پیر در بازار عمر

goidoktar

کاربر

ارسالها: 17

#230 Posted: 30 Jul 2017 20:39

زندگی این تاجر طماع ناخن خشک پیر

مرگ را همچون شراب کهنه کم کم می فروخت

در تمام سالهای رفته بر ما روزگار

شادمانی می خرید از ما و ماتم می فروخت

من گلی پژمرده بودم در کنار غنچه ها

گلفروش ای کاش با آنها مرا هم می فروخت

صفحه 23 از 42: « پیشین 1 ... 22 23 24 ... 41 42 پسین »

شعر و ادبیات /

Romantic Poetry | شعرهای عاشقانه

برای دسترسی به این قسمت میبایست عضو انجمن شوید. درصورتیکه هم اکنون عضو انجمن هستید با استفاده از نام کاربری و کلمه عبور وارد انجمن شوید. در صورتیکه عضو نیستید با استفاده از این قسمت عضو شوید.

↑ بالا