ارسالها: 8967
#334
Posted: 6 Nov 2018 23:09
شنیدهام سخنی خوش که پیر کنعان گفت
فراق یار نه آن میکند که بتوان گفت
حدیث هول قیامت که گفت واعظ شهر
کنایتیست که از روزگار هجران گفت
نشان یار سفرکرده از که پرسم باز
که هر چه گفت برید صبا پریشان گفت
فغان که آن مه نامهربان مهرگسل
به ترک صحبت یاران خود چه آسان گفت
من و مقام رضا بعد از این و شکر رقیب
که دل به درد تو خو کرد و ترک درمان گفت
غم کهن به می سالخورده دفع کنید
که تخم خوشدلی این است پیر دهقان گفت
گره به باد مزن گر چه بر مراد رود
که این سخن به مثل باد با سلیمان گفت
به مهلتی که سپهرت دهد ز راه مرو
تو را که گفت که این زال ترک دستان گفت
مزن ز چون و چرا دم که بنده مقبل
قبول کرد به جان هر سخن که جانان گفت
که گفت حافظ از اندیشه تو آمد باز
من این نگفتهام آن کس که گفت بهتان گفت
نه دسترسی به یار دارم
نه طاقت انتظار دارم
هر جور که از تو بر من آید
از گردش روزگار دارم
ارسالها: 8967
#336
Posted: 6 Oct 2019 11:42
دلسرد نشو که خورشید ،همرنگ ماه نمیشه..
دستای سرد مهتاب ،هیچ موقع گرم نمیشه ..
پاییز تویی که روزات ،همرنگ آسمونه ..
من عاشقانه میگم ، تا یاد تو بمونه ..
کمتر بگو که دستات ،سهم نوازشم نیست..
یادت نره که ماه ام، همرنگ آسمون نیست ..
پاییز من تو راه ، مهتاب نمیشه تکرار ..
غفلت نکن از این شعر،میرم خدانگهدار
نه دسترسی به یار دارم
نه طاقت انتظار دارم
هر جور که از تو بر من آید
از گردش روزگار دارم
ارسالها: 142
#338
Posted: 7 Jun 2020 10:31
Streetwalker: میشناسیم،از بس زخم خورده تنم
نمیشناسیم،اما منم سلام رفیق
سلامتی تورا فریاد میزند آن کس
که زهر ریخته چشمش درون جام رفیق...
میان شعله عشقی که نیست میسوزد
شناسنامه یک عهد بی دوام رفیق
چون ابر غرش ما حکم بغض و باران است
رسیده فصل گریه های ناتمام رفیق
کجای این شب شب بی اعتبار گریه کنم
به روی امنیت شانه ی کدام رفیق
نگو غریبه غمت را چرا نمیفهمد
که حال و روز تورا آشنا نمیفهمد
به باران دل نبند
که هر چهار فصل دیوانهات خواهد کرد
اگر ببارد، از شوق
اگر نبارد، از دلتنگی
ویرایش شده توسط: Peymannazanin
ارسالها: 2134
#339
Posted: 9 Jun 2020 03:41
در تـــــو
هــــزار مزرعـــه خشـــخاش تازه است.
آدم
به چشم های تو معتاد می شود...
ﺍﮔﺮ ﺧﺪﺍﯾﯽ هم ﺑﺎﺷﺪ، ﻻﯾﻖ ﻣﺤﺎﮐﻤﻪ ﺷﺪﻥ ﺍﺳﺖ، ﻧﻪ ﻣﺤﺎﮐﻤﻪ ﮐﺮﺩﻥ!