ارسالها: 2557
#41
Posted: 11 Sep 2012 15:35
من نیستم مانند تو، مثل خودم هم نیستم
تو زخمی صدها غمی، من زخمی غم نیستم
با یادگاری از تبر، از سمت جنگ آمدی گفتم
چه آمد بر سرت؟ گفتی که مَحرم نیستم
مجذوب پروازم ولی، دستم به جایی بند نیست
حالا قضاوت کن خودت، من بیگناهم! نیستم
با یک تلنگر میشود، از هم فروپاشی مرا
نگذار سر بر شانهام، آنقدر محکم نیستم
خواندی غزلهای مرا، گفتی که خیلی عاشقم
اما نمیدانم خودم، هم عاشقم هم نیستم
روزگار غریبی ست نازنین ...
ارسالها: 80
#43
Posted: 22 Sep 2012 15:59
دل من حالش خوشه اصلا بلد نیست بگیره
ولی خیلی تنگ میشه گاهی می ترسم بمیره
اما بازم به خودش میادو سوسو می زنه
باز حیاط خلوت سینمو جارو میزنه
میگمش تا کی میخوای عاشق بشیو بشکنی
به روی خودش نمیاره، می پرسه با منی
با کیم با توی عاشق پیشه ی سر به هوا
با توی دیونه ی در به در بی سر و پا
با تو که هر چی دارم می کشم از دست تواِ
با تو که هر جا میرم اسیر دربست تواِ
کی می خوای دست از سر آبروی من برداری
کی می خوای عقلی که دزدیدی سر جاش بذاری
کی می خوای بزرگ بشی، سنگین بشینی سرجات
سر به راه بشیو دنیا رو نذاری زیر پات
دل من حالش خوشه اصلا بلد نیست بگیره
ولی خیلی تنگ میشه گاهی میترسم بمیره
ترانه ای از رضا صادقی
تکیه بر دوست مکن محرم اسرار کسی نیست ... ما تجربه کردیم کسی یار کسی نیست
ارسالها: 401
#44
Posted: 30 Sep 2012 20:14
خدایا...!
اندكی نفهمی عطا كن،كه راحت زندگی كنیم!
مردیم از بس فهمیدیم و به روی خودمون نیاوردیم...!
نجمه زارع
من نیستم مانند تو، مثل خودم هم نیستم
تو زخمی صدها غمی، من زخمی غم نیستم
با یادگاری از تبر، از سمت جنگ آمدی گفتم
چه آمد بر سرت؟ گفتی که مَحرم نیستم
مجذوب پروازم ولی، دستم به جایی بند نیست
حالا قضاوت کن خودت، من بیگناهم! نیستم
با یک تلنگر میشود، از هم فروپاشی مرا
نگذار سر بر شانهام، آنقدر محکم نیستم
خواندی غزلهای مرا، گفتی که خیلی عاشقم
اما نمیدانم خودم، هم عاشقم هم نیست
* رنگین کمان پاداش کسی است که تا آخرین قطره زیر باران می ماند *
ارسالها: 1484
#46
Posted: 9 Nov 2012 16:16
تن من خسته و سرده
چشم اون با من چه کرده
با تموم دل فریبیش
می دونم بر نمی گرده
از دو چشمونم می باره
بارونی پر از ستاره
بی وفا نبود ولی شد
چون دیگه دوستم نداره
دست من داره می لرزه
عاشقی مفت نمی ارزه
سبزی و طراوت عشق
مثل یک گیاه هرزه
به خدا خسته ام از درد
شده ام پرپر و دلسرد
می خوام فریاد بزنم آه
آخ که اون با من چه ها کرد
رفت ولی دل منم مرد
انگار جسم و روحمو برد
قلب من شد تیکه تیکه
جون من شکسته و خرد
اشک من می ریزه نم نم
دل من می شکنه کم کم
آخ که پر شده دل من
می سو زم از آتیش غم
بعد این همه شکستن
بی اثر شده نشستن
با صدایی می شم آروم
می زنم آهنگ رفتن
می خونم با گریه زاری
که دیگه دوستم نداری
این شکستن دل من
واسه تو نداره کاری
یه روزی آهم می گیره
چون دلم هنوز اسیره
می یای و می گی ببخشم
اما اون روز دیگه دیره
دیگه دیره
دیگه دیره......
YEMARD
ز چشمت چشم آن دارم ، که از چشمم نیاندازد
به چشمانی که چشمانم ، به چشمان تو مینازد
زکات چشم ، چشمی سوی چشم ما کن
که چشمم را بجز چشمت ، دگر چشمی نمی سازد . . .
ارسالها: 3080
#47
Posted: 10 Jan 2013 23:23
دیشب
خواب دیدم
بوی خاک می آمد
همه جا سرد بود
مثل حسِ دلمردۀ زنی که باید میرفت
صدای گریۀ کودکی آشنا
روانم را درد می آورد
دهانم شیرین بود
طعمِ خرما
یا شاید
حلوای مادربزرگ
سنگِ سردی مرا میترساند
دستم برویش میلرزید
به همه مردمانی که آنجا بودند
نگاه میکردم
سلام آقا
سلام خانوم
اینجا کجاست
مرا میبینید؟
چه زجر آورست ندیده شدن
انگشتان یخ زده ام به نوشته هایی سرد فرو میرفتند
انگار کور بودند
همه مرا نمیدیدند
طعم شیرین حلوا سرد بود و من سردتر
بویِ خاکِ خوب می آمد
دلم کمی خاک میخواست برای گلدان خانه ام
مشتی خاک و لرزش تنم
چاه بود
گودال بود
هر چه بود ترس بود و ترس
سرد بود و سرد
فریادم به جایی نمیرسید
دستم را بگیرید
اینجا غم است
اینجا تاریک است
اینجا خانۀ مرگ است
خانه ام
پسرم
اتاقم
عشقم
تو بگیر دستم را
یادت هست امیدت دادم؟
یادت هست با لبخندم شاد شدی؟
نرو
من خانه خواستم نه مرگ
چه زود رس بود همه رویاهایم
جوان شدم که بمیرم؟
بوی خوشبختی بوی خاک بود؟
هوا بیرحمانه سرد بود
دچار بی وزنی شده بودم
و رویایِ بهشت
همه را از من خالی و
دور و برم را فقط
خاک پُر کرده بود .....
ما هم حرف های زیادی داشتیم... اما برای نگفتن!