ارسالها: 14491
#61
Posted: 18 Jun 2013 19:13
من برنو به دوش یاغی مشروطه خواه
عشق کاری کرده که تبریز می سوزد در آه
بعدها تاریخ می گوید که چشمانت چه کرد؟
با من تنها تر از ستارخان بی سپاه
موی من مانند یال اسب مغرورم سپید
روزگار من شبیه کتری چوپان سیاه
هرکسی بعد از تو من را دید گفت از رعد و برق
کنده ی پیر بلوطی سوخت نه یک مشت کاه
کاروانی رد نشد تا یوسفی پیدا شود
یک نفر باید زلیخا را بیاندازد به چاه
آدمیزادست و عشق و دل به هر کاری زدن
آدم ست و سیب خوردن، آدم است و اشتباه
آشفته سریم !
شانهی دوست کجاست ؟
ارسالها: 14491
#62
Posted: 18 Jun 2013 19:18
سه حرف قشنگ -اولین حرفها-
که عشق است و زیبا ترین حرفها
به شوق نگاهت غزل پا گرفت
به ذوق تو شد دستچین حرفها
تو گفتی از این حرفها بگذریم
و خامت شدم با همین حرفها
دوباره جنون بود و آن کارها
که خواندی به گوشم از این حرفها
به پایان رسیدیم و بیچاره من!
که میترسم از آخرین حرفها
آشفته سریم !
شانهی دوست کجاست ؟
ارسالها: 14491
#63
Posted: 18 Jun 2013 19:22
ای نگـــاهت نخــی از مخمل و از ابــــریشم
چند وقت است که هر شب به تــو می اندیشم
به تو آری ، به تـو یعنی به همان منظر دور
به همان سبـــز صمیمی ، به همبن باغ بلــور
به همان سایه ، همان وهم ، همان تصویری
کــه سراغش ز غزلهـــای خودم می گیـــری
بـــه همان زل زدن از فاصله دور به هــــم
یعنــی آن شیوه ی فهمانـــدن منظـــور به هــــم
بـــه تبسم ، بـــه تکلم ، بـــه دلارایی تـــــــو
بـــه خموشی ، به تماشــا ، به شکیبایی تــــو
به نفس های تـــو در سایــه ی سنگین سکــوت
به سخنهای تـــــو با لهجه ی شیــرین سکـــوت
شبحی چند شب است آفت جـــــانم شده است
اول اســـــــم کســــی ورد زبـــــانم شده است
در من انگــــار کسی در پی انکار مـن است
یک نفر مثل خودم ، عـاشق دیـــدار من است
یک نفر ساده ، چنان سـاده که از سادگی اش
می شـــود یک شبـــه پی برد بـه دلدادگی اش
آه ای خـــواب گران سنگ سبکبــار شــــــده
بر ســـــــر روح مـــن افتــاده و آوار شــــــده
در مــن انگار کسی در پی انکار مـــن است
یک نفر مثل خودم ، تشنه دیـــدار مـــن است
یک نفر سبز ، چنان سبز که از سرسبزیش
می توان پل زد از احساس خدا تا دل خویش
رعشه ای چند شب است آفت جانم شده است
اول اســـــم کســی ورد زبــــانم شــــده است
آی بی رنگ تر از آینــه یک لحظه بایست
راستی این شبح هر شبه تصویر تو نیست؟
اگر این حادثه هر شبه، تصویر تــو نیست
پس چرا رنگ تــو و آینه اینقــدر یکی ست؟
حتــــم دارم که تــویی آن شبح آینـــه پوش
عــاشقی جرم قشنگی ست به انکار مکـوش
آری آن سایه که شب آفت جـــانم شده بود
آن الفبـــــا که همــه ورد زبانــم شـــده بود
اینک از پشت دل آینـــه پیـــدا شــده است
و تماشاگه این خیــل تماشــــــا شـــده است
آن الفبـــای دبستــــانی دلخــواه تـــــویــی
عشـق من آن شبح شــــاد شبانگاه تــــویی
آشفته سریم !
شانهی دوست کجاست ؟
ارسالها: 14491
#64
Posted: 18 Jun 2013 19:36
مگر چه ریخته ای در پیاله ی هوشم
که عقل و دین شده چون قصه ها فراموشم
تو از مساحت پیراهنم بزرگ تری
ببین نیامده سر رفته ای از آغوشم
چه ریختی سر شب در چراغ الکلی ام
که نیمه روشنم از دور و نیمه خاموشم
همین خوش است همین حال خواب و بیداری
همین بس است که نوشیده ام ... نمی نوشم
خدا کند نپرد مستی ام چو شیشه ی می
معاشران بفشارید پنبه در گوشم
شبیه بار امانت که بار سنگینی است
سر تو بار گرانی است مانده بر دوشم ...
آشفته سریم !
شانهی دوست کجاست ؟
ارسالها: 14491
#65
Posted: 18 Jun 2013 19:46
دوست دارم شب باراني را
مثل يك شهر چراغاني را
دوست دارم اگر امكان دارد
با تو يك صحبت طولاني را
شانه هايي كه به آن تكيه كنم
مثل موهات پريشاني را
بعد تصميم بگيرم بروم
بعد احساس پشيماني را
بعد هم بي سر و سامان بشوم
بعد هم بي سر و ساماني را
بعد هم حرف دلم را بزنم
پهن كن سفره ي مهماني را
من كه كم هستم اين قدر چرا
نخورم با تو فراواني را ؟
دوست دارم اگر امكان دارد
همه ي آنچه كه مي داني را
مثل يك پيرهن پاره درآر
كفر يك عمر مسلماني را
دل به دريا بزن اي كشتي نوح
ترك كن ساحل طوفاني را
ترك كن اي پري دريايي
صحبت غول بياباني را
آشفته سریم !
شانهی دوست کجاست ؟
ارسالها: 24568
#66
Posted: 21 Jun 2013 14:42
دل بردی از من به يغما، ای ترک غارتگر من
ديدی چه آوردی ای دوست، از دست دل بر سر من
عشق تو در دل نهان شد، دل زار و تن، ناتوان شد
رفتی چو تير و کمان شد، از بار غم پيکر من
میسوزم از اشتياقت، در آتشم از فراقت
کانون من، سينه من، سودای من، آذر من
من مست صهبای باقی، زان ساتکين رواقی
فکر تو در بزم ساقی، ذکر تو رامشگر من
دل در تف عشق افروخت، گردون لباس سيه دوخت
از آتش آه من سوخت، در آسمان اختر من
گبر و مسلمان خجل شد، دل فتنه آب و گل شد
صد رخنه در ملک دل شد، ز انديشه کافر من
شکرانه کز عشق مستم، ميخواره و میپرستم
آموخت درس الستم، استاد دانشور من
در عشق، سلطان بختم، در باغ دولت، درختم
خاکستر فقر تختم، خاک فنا افسر من
اول دلم را صفا داد، آيينهام را جلا داد
آخر به باد فنا داد، عشق تو خاکستر من
تا چند در های و هويی، ای کوس منصوری دل
ترسم که ريزد بر خاک، خون تو در محضر من
بار غم عشق او را ، گردون نيارد تحمل
چون میتواند کشيدن، اين پيکر لاغر من؟
دلم دم ز سرّ صفا زد، کوس تو بر بام ما زد
سلطان دولت لوا زد، از فقر در کشور من
بی تو
اینجا همه در حبس ابد تبعیدند
سالها، هجری و شمسی، همه بی خورشیدند
ارسالها: 14491
#67
Posted: 24 Jun 2013 15:14
بودن
وقتی با منی ، خود را احساس می کنم
وقتی برای تو تلاش می کنم
هستم
وقتی به یاد توام
هستم
برای همین است
که دوستت دارم
با
تو هستم
آشفته سریم !
شانهی دوست کجاست ؟
ارسالها: 24568
#68
Posted: 25 Jun 2013 16:58
نمیمیرد دلی کز عشق میگوید
و دستانی که در قلبی، نهال مهر میکارد
نمیخوابد دو چشم عاشق نور و طلوع روشن فردا
و خاموشی ندارد، آن لبان آشنا، با ذکر خوبیها
نخواهد مُرد آن قلبی که در آن عشق جاوید است
تو میمانی
در آواز پرستوهای آزاد و رها
آن سوی هر دیوار
تو میخوانی
بهاران با ترنمهای هر باران
تو میبینی
گل زیبای باورهای نابت، غنچه خواهد کرد
نهال پاک ایمانت، دوباره سبز خواهد شد
نسیم صبح،
عطر آن سلام مهربانت هدیه خواهد داد
و با امواج دریا
بوسه بر دستان ساحل میزنی با عشق
تو را با مرگ کاری نیست
تو، خاموشی نخواهی یافت
الهی روح زیبا در بدن داری
تو نامیرای جاویدی
تو در هر شعله میمانی
تو در هر کوچه باغ عاشقی
با مهر میخوانی
و آواز تو را
حتی سکوتت را
لبان مردمان شهر، میبوسد
دوباره عشق میجوشد
تو چون نوری
سیاهی میرود،
اما تو میمانی..
بی تو
اینجا همه در حبس ابد تبعیدند
سالها، هجری و شمسی، همه بی خورشیدند
ارسالها: 24568
#69
Posted: 25 Jun 2013 17:27
از شهر تو رفتیم و ز دام تو رهیدیم
هر چند در این حلقه سر مهر ندیدیم
چندیست در این باغ گل عاطفه کشتیم
یکبار از این داغ گل عیش نچیدیم
دل رفت به امید نگاهی به هوائی
صد بار جفا دیده و صد طعنه شنیدیم
خشکاند گل از جام ادب مستی بی حد
زین روست که خود گوشه میخانه خزیدیم
دادیم به سودای نگاهی دل و جانی
جانی که نبستند و دلی نیز بریدیم
صد رنگ فشاندند به بالای شعوری
با این همه ماندیم و زلالیم و سپیدیم
آرامش دل نیست در این شهر بدانید
از گوشه بامی که پریدیم ، پریدیم
بی تو
اینجا همه در حبس ابد تبعیدند
سالها، هجری و شمسی، همه بی خورشیدند
ارسالها: 24568
#70
Posted: 26 Jun 2013 19:23
من فقط عاشق اینم حرف قلبتو بدونم
من فقط عاشق اینم حرف قلبتو بدونم
الکی بگم جدا شیم تو بگی که نمیتونم
من فقط عاشق اینم بگی از همه بیزاری
دو سه روز پیدام نشه تا ببینم چه حالی داری
من فقط عاشق اینم عمری از خدا بگیرم
اینقدر زنده بمونم تا به جای تو بمیرم.
من فقط عاشق اینم ، روزایی که با تو تنهام
کار و بار زندگیمو بزارم برای فردا
من فقط عاشق اینم وقتی از همه کلافم
بشینم یه گوشه ی دنج موهای تو رو ببافم
عاشق اون لحظه ام که .... پشت پنجره بشینم ،
حواست به من نباشه دزدکی تو رو ببینم
من فقط عااشق اینم عمری از خدا بگیرم
اینقدر زنده بمونم تا به جای تو بمیرم
من فقط عاشق اینم عمری از خدا بگیرم
اینقدر زنده بمونم تا به جای تو بمیرم
بی تو
اینجا همه در حبس ابد تبعیدند
سالها، هجری و شمسی، همه بی خورشیدند