انجمن لوتی: عکس سکسی جدید، فیلم سکسی جدید، داستان سکسی
شعر و ادبیات
  
صفحه  صفحه 38 از 58:  « پیشین  1  ...  37  38  39  ...  57  58  پسین »

حكايت ها


زن

 
ماجرای کریم شیره ایی و صاحب اختیار ۲

بر اثر اين شوخي همه رجال زدند زير خنده؛ ناصرالدين شاه هم با وجود احترامي كه براي صاحب اختيار قائل بود نتوانست از خنده خودداري كند!

صاحب اختيار از شدت شرم سرخ شده بود و هاج و واج مانده بود!

كريم شيره اي پشتكار عجيبي در گرفتن حق و حساب از آدمهاي ناخن خشك و خسيس داشت به همين دليل روزي كه صاحب اختيار جشن مفصلي در خانه اش تدارك ديده بود با خرش به سوي خانه او روانه شد.

همانگونه كه سوار بر خرش بود خود را دور از چشم خدم و حشم خانه به پشت اطاق پذيرايي رساند و خود وارد اطاق شد و در را هم باز گذاشت به قسمي كه از داخل اتاق هيكل بزرگ و بدريخت خر او را همه ببينند!

يك مرتبه حضار متوجه حضور كريم شدند و او هم از فرصت استفاده كرد و رو به خره گفت:

آقا خره!...اينجا هيچ فرقي با خانه خودت نداره!....خواهش ميكنم رو در بايستي را كنار بگذار و هر چي دلت ميخواهد بخور!...جو بخوري صاحب اختياري!...نخوري صاحب اختياري!....ميخواهي وارد اطاق بشي و كنار صاحب خونه بشيني صاحب اختياري!....ميخواهي بطويله خودت هم برگردي صاحب اختياري!..

ناگهان رنگ از روي صاحب اختيار پريد و جلوي آن همه از رجال مملكتي و بزرگان سر را بزير افكند ...خنده و قهقهه مهمانا مزيد بر شرمندگي او شد

كريم كه اوضاع را اينگونه ديد فرصت را غنيمت شمرده و زد بچاك!

خسته شديد؟...آره والا...منم خسته شدم...آخرشه....داره نتيجه ميده!



پس از رفتن ميهمانها صاحب اختيار يكي از نوكرانش را بدنبال كريم فرستاد و وقتي او آمد گفت:

آخه مومن خدا اين چه طرز شوخي كردن است؟ تو كه ديگر آبرو و حيثيتي براي من باقي نگذاشتي! كي ميخواهي دست از سر ما برداري؟!...الان نزديك به بيست ساله كه جلوي شاه و بزرگان آبروي مرا ميبري ...مگر من چه هيزم تري به تو فروخته ام؟!

كريم شيره اي كه صاحب اختيار را نرم ميديد با خنده گفت:

قربان من تقصيري ندارم شما خودتان سرسختي مي كنيد!

پس از اين گفتگوي مختصر صاحب اختيار از در آشتي در آمد و دستور داد كيسه اي پر از اشرفي باو دادند و از همين جا بود كه كريم ديگر احترام صاحب اختيار را كه مردي هشتاد ساله و وطن پرست بود نگه داشت.

چون مدتي از اين جريان گذشت و كريم ديگر سروقت صاحب اختيار نرفت و كسي هم از ماجراي شوخي آخر اطلاع نداشت همه حيرون مانده بودند كه چه شد كه كريم ديگر با صاحب اختيار كاري ندارد؟!

ولي وقتي شنيدند كه صاحب اختيار سبيل كريم را چرب كرده همه از تعجب دهانشان باز ماند زيرا با خلق و خويي كه صاحب اختيار داشت امكان نداشت كه مغلوب متلك هاي كريم بشود و چيزي به او بدهد!

و شكست صاحب اختيار پيروزي بزرگي براي كريم شيره اي بود.
آشفته سریم !
شانه‌ی دوست کجاست ؟
     
  
زن

 
نقل است که کریم شیره‌ای، رند هفت خطی که به درگاه ناصرالدین شاه راه یافته بود، به فرمان شاه مجاز بود که با همه اهل دربار و از جمله شخص شاه شوخی کند. در پناه این حصن آهنین بود که کریم پا در کفش هر کس و ناکسی می‌کرد و در اغلب اوقات کار شوخی را به رکاکت می‌رساند. در باب مزاح کریم شیره‌ای با دیوانیان آن دوره حکایت‌ها نقل است و از آن جمله این ماجرا که روزی ناصرالدین شاه معنای «عذر بدتر از گناه» را از کریم جویا شد و پاسخ شنید که: «قبلۀ عالم به سلامت، سر فرصت عرض خواهم کرد.»

چندی می‌گذرد و از کریم شیره‌ای خبری نمی‌شود تا اینکه روزی شاه از گرمابه آمده بود و سر حال و سردماغ در باغ عمارت شاهی قدم می زد که ناگهان کریم از پشت درختی درآمده، شاه را از پشت در آغوش می‌کشد و درحالی که دست به سر و سینۀ او می‌مالد، گردن و بناگوشش را غرق بوسه می‌کند. ناصرالدین شاه که هم غافلگیر شده بود و هم خلقش تنگ، خود را از دست کریم بیرون می‌کشد و با غضب فریاد می‌زند که کریم ِ مادر به خطا! می‌دهم توی پدرسوخته را نعل کنند که دیگر از این غلط‌ها نکنی. کریم شیره‌ای در جواب می گوید: «رحم کنید قبله عالم! غلط کردم، نفهمیدم شمایید. منگ بودم گمان کردم که شهبانوست.»

این را می گوید و تا سرسبزش را آن زبان سرخ به باد نداده پا به فرار می‌گذارد. چندی بعد که آبها از آسیاب می‌افتد و عصبانیت شاه فروکش می‌کند، کریم از طریق یکی از درباریان برای شاه پیغام می‌فرستد که «قربان! آن گُ.. که خوردم گناه من بود و آنچه که پشت بندش گفتم عذربدتر از گناه. قبله عالم! امان بدهید و از خون حقیر درگذرید که این فقط جواب سوالی بود که پرسیده بودید.
آشفته سریم !
شانه‌ی دوست کجاست ؟
     
  ویرایش شده توسط: nazi220   
زن

 
مردی به دربار خان زند می رود و با ناله و فریاد می خواهد تا کریمخان را ملاقات کند...

سربازان مانع ورودش می شوند !

خان زند در حال کشیدن قلیان ناله و فریاد مردی را می شنود و می پرسد ماجرا چیست؟

پس از گزارش سربازان به خان ؛ وی دستور می دهد که مرد را به حضورش ببرند...

مرد به حضور خان زند می رسد و کریم خان از وی می پرسد : چه شده است چنین ناله و فریاد می کنی؟

مرد با درشتی می گوید دزد ، همه اموالم را برده و الان هیچ چیزی در بساط ندارم !

خان می پرسد وقتی اموالت به سرقت میرفت تو کجا بودی؟!

مرد می گوید من خوابیده بودم!!!

خان می گوید خب چرا خوابیدی که مالت را ببرند؟

مرد در این لحظه آن چنان پاسخی می دهد که استدلالش در تاریخ ماندگار می شود و سرمشق آزادی خواهان می شود ...

مرد می گوید : من خوابیده بودم ، چون فکر می کردم تو بیداری...!

خان بزرگ زند لحظه ای سکوت می کند و سپس دستور می دهد خسارتش از خزانه جبران کنند و در آخر می گوید : این مرد راست می گوید ما باید بیدار باشیم.
آشفته سریم !
شانه‌ی دوست کجاست ؟
     
  
زن

 
گرگ گرسنه اي به سگ چاقي گفت:
" چطور شده اين قدر چاق شدي؟ ".
سگ : " بر در خانه اي هستم كه صاحبش از استخوان
و گوشت سيرم مي كند. اگر تو هم مي خواهي بيا ".
گرگ قبول كرد و راه افتاد
بين راه ديد گردن سگ ، زخمي شده است.
علت را پرسيد.
سگ گفت: " اين زخم ، جاي قلاده اي است كه به گردن من انداخته اند".
گرگ چون اين را شنيد از سگ جدا شد و گفت:
" نه گوشت را ميخواهم و نه استخوان را و نه:
قلاده را".



مظفر الدین شاه ، از درباریان و مخصوصأ امیر بهادر که با مشروطیت مخالف بود ، می هراسید و پیوسته سعی داشت که از وارد شدن در سیاست خودداری کند. مهدی قلی خان هدایت ( مخبر السلطنه ) پس از بازگشت از سفر ژاپن در خاطرات خود می نویسد:

« شاه مایل است احوالات ژاپن را از من بپرسد . روزی در فرح آباد مرا خواست. در ایوان حرکت می کرد . جز سید بحرینی کسی نبود و از دور هم ایستاده بودیم . نوبتی به من نزدیک شده گفت : ژاپن مجلس دارد ؟

عرض کردم : هشت سال است مجلس شورای ملی دارد.

شبهه نیست که فکر ایجاد مجلس در ذهن شاه بود و می ترسید اظهار کند.

بقدری ملاحضه می کرد که هر وقت می خواستم از ترقیات ژاپن چیزی بگویم می گفت : از درختهایش بگو!

در اوقات مرض شاه ، یک شب تا صبح پای رختخواب او نشسته بودم و می بایست از ژاپن صحبت کنم ، اما وارد سیاسیات نشوم.»
آشفته سریم !
شانه‌ی دوست کجاست ؟
     
  
زن

 
درباغدوشان تيه كه امروزفرح آبادناميده ميشود عده زيادي ازرجال وبزرگان ومقربان درگاه ازجمله امين السلطان اتابك اعظم ايستاد بودندوانتظارناصرالدين شاه راميكشيدندازقرارمعلوم شاه دراندرون بودو عنقريب بيرون مي آمدكريم شيره اي هم جزءحضاربود .

بمحض اينكه قبله عالم واردشد سرهاهمه طبق معمول به تعظيم واحترام خم گشت ،كريم شيره اي نيزبتقليدازدرباريان وجهت مسخره كردن ايشان تعظيم بلندبالائي نمودومدتي بهمان حال ماند،شاه با ديدن كريم لبخندي زدولي بروي خودنياورد .

ناصرالدين شاه درآن موقع ازروزكاملا سرحال بودودرمنتهاي كيف بسرميبردوبدنبال مطلبي مي گشت تامدتي خودراباآن سرگرم سازدسازد .

آن روزيكي ازايان عاشورابودومطابق يك رسم نسبتاجديددر اين ايام مراسم عزاداري وتعزيه ،باشكوه وجلال هرچه تمامتردرتكيه دولت برقرار مي شد .

ازبازيگران معروف تكيه دولت شيخ حسن بزرگ وشيخ حسن كوچك هردوشمرخوان ملاحسين وحاج ملارجبعلي هردوامان خوان ميرزاغلامحسين وسيدعبدالباقي بختياري عباس خوان بودندكه معركه مي كردندورل آنهاموردتوجه خانمهاي خرم ورجال واقع شده بودوگزارش آنهم بعرض شاه رسيده بود،سردمداروتعزيه گردان نمايشنامه ها هم ميرزاتقي ملقب به معين البكاءبود،الحق كه دركارش مهارت زيادي بخرج ميدادوبجزاوهيچكس قادرباداره آن نمايش هاي عظيم نبود .

گفتگوي آن روزباغ دوشان تپه دراطراف عزاداري تكيه دولت وبازيگرانش بود،يكي ازحضاركه معتصد الممالك نام داشت وازرجال بسيارمقرب ومتمول بحساب ميامدوسالهارئيس بيوتات وايلخي سلطنتي بودبيش ازديگران ازبازيگران تعزيه تكيه دولت تعريف مي كرد .

معتضدالممالك صدائي خشن ورساوهيكلي درشت داشت وهميشه بطورشجاعانه فرمان ميدادواظهاردلاورمي كرد .

ناصرالدين شاه پس ازشنيدن تعريف هاي معتضد الملك لك خطاب باوگفت:راستي معتضد،اگرتوداخل تعزيه خوانهاشوي چه قسمتي راخوب ازعهده برميائي ،واگرقرارشودكه درتيكه دولت نمايش بدهي فكرمي كني معين البكاءنقش چه كسي رابتوواگذارمي كند؟معتضدالملك درجواب تعظيمي كرد وچيزي نگفت:يكي ازحضارگفت:ايشان براي ايفاي نقش امام حسين ،خيلي مناسب ميباشندزيراريش وقيافه وهيكل ايشان باين نقش خوب مي برازد .

ديگري گفت: براي نقش شمربهتراست زيراسبيل هاي كلفت وصداي خشن وجلال جبروت فرماندهي دارد .

سومي گفت:براي نقش حضرت عباس بهتراست .

چهارمي گفت:بهترين نقش براي ايشان همانايزيدشدن است .

وازاين قبيل هركس چيزي براي سرگرمي وخوش آمدشاه عرض كرد .

ناصرالدين شاه درخاتمه گفتگوي درباريان ازكريم شيره اي پرسيد .

كريم توچه عقيده داري ؟كريم شيره اي گفت:قبله عالم ،آقاي معتضدالممالك نه شجاعت دارندكه حضرت عباس بشوندونه داراي قيافه مظلومانه ومحبوبي هستندكه نقش امام حسين رابازي كنند،سبيل كلفت وصداي خشن ايشان هم فقطصورت ظاهر است ودرحقيقت ازيك طفل هم بزدل ترندواگرحضرت عباس تكيه دولت درسخنوري وتهديدهاي شمرفقطيك تكان بخوردايشان درغرفه تماشاچيان ازترس غش خواهند كردواحتمالاشلوارشان رازرد!!همه ازاين حرف كريم قاهقاه خنديدندوعده اي طاقت نياورده درحاليكه دست بروي شكم گرفته بودندازآنجادورشدند .

كريم شيره اي درخاتمه گفت:بعقيده چاكرتمام اين قاروقورهاوهياهوهاي معتضدالممك صوري وبي پايه است وايشان فقطميتوانندنعش بشوندوفقطازعهده اين نقش خوب برميايند،تازه آنهم اگرمعين البكاءرضايت بدهد!بارديگرصداي خنده ناصرالدين شاه وبدنبال آن قهقهه حاضراين فضاي باغدوشان تپه رابلرزه درآورد .

معتضدالممالك هم خنده اش گرفت وبراي اينكه ازديگردرباريان عقب نمانده باشدهمراه شاه و رجال وبرزگان وقهقهه هاي مضحك كريم شيره اي بشدت مشغول خنده شد!
آشفته سریم !
شانه‌ی دوست کجاست ؟
     
  
زن

 
شرط ناصر الدين شاه۱

ناصرالدين شاه راآئين براين بودكه اغلب بديدارعلماءوروحانيان ميرفت وبراي ايشان احترام فوق العاده اي قائل بود، يك روزپاي پياده بمنزل ميرزالطف الله صدرالواعظين كه ازمردان نيك روزگاربود رفت ،روزديگرواردمنزل آقاشيخ هادي كه ازوارستگان زمان خودبودشدوكنار اودرروي پاره حصيري نشست ،يك روزهم سرزده وبي خبرواردمنزل مجتهدمعروف ، حاج ملاعلي كني شدوبااوبرسريك سفره مشغول صرف آبگوشت نخودولوبياگرديد! ناصرالدين شاه درعين حاليكه بسلسله علماءوروحانيان ايمان داشت وكمال احترام رادرباره آنهارعايت مي كردگاهي خوش طبعي اوموجب ميشدبااين مردان بزرگ شوخي كندوبابوسائلي طبع خشك وغيرقابل انعطاف آنهاراواداربتفريح نمايد،روي اين اصل يك روزتصميم گرفت باحاج ملاكني كه ازمجتهدين بزرگ وبنام عصربودشوخي خوشمزه اي بكندولي چطوروبوسيله چه كسي هم اكنون عرض ميكنم .

يكروزكه ناصرالدين شاه سرحال وبانشاطبودوبااتابك اعظم وعده اي ازبزرگان ونزديكان محفلي خصوصي داشت وباآنهاميگفت ومي خنديديك مرتبه پيروفكري كه ازمغزش گذشت كريم شيره اي رااحضاركردودرمقابل حضارباوگفت:ماامروزميخواهيم باآقاي حاح ملاعلي كني شوخي كنيم وازاين رهگذرلبخندي بلبانشان بياوريم .

كريم شيره اي گفت:خوب ،چشم شماروشن ،كدام رادمردي است كه اين امررابه عهده بگيرد؟ناصر الدين شاه لبخندي زدوگفت:شايسته ترازخودت كسي نيست .

كريم شيره اي دستپاچه شد وگفت:من ؟!..

نه قبله عالم بنده رامعاف كنيد .

ناصرالدين شاه گفت:اين تصميمي است كه گرفته شده وتومجبورباطاعت ازآن ميباشي !كريم شيره اي گفت: قربان ،چاكردرخودآن جرات وشهامت رانمي بينم كه كوچكترين جسارتي باقابكنم ، بعلاوه مگه ميخواهيدهمه مردم ايران بامن بدشوند؟ناصرالدين شاه گفت:قصدما اهانت بحاج ملاعلي كني نيست واگركسي چنين فكري داشته باشدبدون تامل زبانش را ازحلقوم بيرون مي كشيم !كريم شيره اي براثرشنيدن حرفهاي ناصرالدين شاه باترس آب دهانش رافروبردوگفت:لطيفه كه بدون متلك نميشه ،متلك هم خودش اهانته ! ناصرالدين شاه گفت:اشتباه نشودتوبايدفقطايشان رابااداي لطيفه اي شيرين و ياحركتي خوش بخنداني .

كريم شيره اي اعتراض كنان گفت:خيرقربان ،من ازعهده اينكاربرنميام لطفابديگري رجوع كنيد .

ناصرالدين شاه بدون اعتنابسرپيچي كريم گفت:اگرتوبتواني ببهانه اي كه خودت پيداخواهي كردبمحضرايشان راه يابي ودر حضورآقابرقصي ومسخره بازي درآوري بطوري كه حاج آقارابخنده درآوري دويست و پنجاه تومان جايزه خواهي گرفت .

كريم فكري كردوگفت:قبول كردم ،اگرچه صلاح نديدم ،خوب كي بايددست بكارشوم ؟ناصرالدين شاه گفت:همين الان .

كريم شيره اي گفت:اين كه نميشه فرصت فكركردن بمن بدهيد .

ناصرالدين شاه گفت:لطفش بهمين است كه بدون فوت وقت خدمت آقابرسي وفي البداهه لطيفه اي بگوئي وكاري بكني ،ضمنادونفررابه عنوان شاهدبدنبالت ميفرستم تاببيندبازي خودرادر آنجاچگونه انجام ميدهي .

كريم شيره اي باناراحتي گفت:كارمشكل شد .

ناصرالدين شاه پرسيد .

اشكال دركجاست ؟كريم شيره اي گفت:حالااين دونفررابچه بهانه اي واردمنزل آقابكنم ؟ناصرالدين شاه خنديدوگفت:ماهم درهمين فكريم ،اگر انعام ميخواهي بايدآنهارابدنبال خودببري ودرجلوي روي آندومقابل آقابرقصي واورابنشاطآوري ،آياحاضري ؟كريم شيره اي گفت:اين دونفري كه بايدشاهدمن باشندكجاهستند؟ناصرالدين شاه اشاره بدونفرازحاضران كردوگفت:اين آقايان بالباس عادي همراه شماخواهندآمد .

كريم شيره اي نگاهي بشاهدهاانداخت وگفت بسيارخوب بدنبال من بيائيدتابگويم چه بايدبكنيم .

درآخرين لحظاتي كه كريم شيره اي وهمراهانش ميخواستندمجلس راترك كنندشاه خطاب بدلقك خودگفت: كريم ،اين راهم بدان كه اگردرماموريت خودموفق نشوي علاوه برتنبيهي كه احتمالا حاج آقادرحق تواجراخواهدكردماهم دستورخواهيم داددويست وپنجاه ضرب شلاق بتوبزنند!كريم شيره اي وقتي اين حرف راازدهان شاه شنيدگفت:عجب غلطي كردم ،حالاخوبه مثل اون بابا،هم پول راازدست بدهم وهم آبرويم بريزه وهم دويست وپنجاه ضربه شلاق نوش جان كنم .

كريم شيره اي باتفاق آن دونفرازعمارت الماسيه خارج شدوبطرف منزل حاج ملاعلي كني كه دربازارچه سرپولك بودبراه افتاد .
آشفته سریم !
شانه‌ی دوست کجاست ؟
     
  
زن

 
شرط ناصر الدین شاه ۲

چند ساعتي ازظهرمي گذشت كه بمقصدرسيدند،ملاعلي كني دراطاق خودباجمعي ازروحانيان نشسته بودكه كريم شيره اي وهمراهانش واردشدند .

كريم شيره اي باآن قدبلندوهيكل لاغروقباي زري سبزوشال ترمه وكلاه پوستي كه شصت سانتي متربلندي آن بودوخلاصه باوضعي كاملامضحك وخنده آورسلام كردوباكمال خضوع وخشوع مقابل آقاايستاد .

ماموران شاه نيزهريك سلامي كردندودرطرفين كريم قرارگرفتند،بيچاره هادل توي دلشان نبودوهمه اش ميترسيدندكريم نتواندكارش رابخوبي انجام دهدوآقاپي به حقه آنهاببردودستورمجازات ايشان راصادرنمايد .

ملاعلي كني سلام آنهارا جواب داد،تاآن زمان نه آقاونه هيچ يك ازاهل مجلس اين تازه واردرا نميشناختندوهمين موضوع كمك زيادي به اجراي نقشه كريم مي كرد .

كريم شيره اي در بالاي اطاق دوزانوروبروي آقانشست ،دونفرديگرنيزپائين اطاق روي زمين راحت كردند .

ملاعلي كني اندكي بقيافه كريم خيره شدوبعدازاوپرسيد .

چه مي خواهي فرزند ؟همراهان كريم شيره اي دراين لحظه باناراحتي چشم بدهان اودوخته بودندوباخود مي گفتندحالاكريم چه خواهدگفت:كريم شيره اي عرض كرد .

آقامن پسري داشتم كه بيست وهفت سالش بودوشش سال پيش بمسافرت كربلارفت كه هفت ماهه برگردد ولي دوسالگذشت وازاوخبري نشد،تااينكه خبرمرگش راآوردند،اين خبرپشت مراشكست ومادرش رابگريه وزاري واداشت ،ازآن لحظه بعدكارمادونفراشك ريختن وآه كشيدن شد،چيزي نمانده بودكه چشم هاي مابخاطرگريه وزاري مدام كور شود .

كريم شيره اي دراين موقع آنچنان قيافه افسرده اي بخودگرفت كه حاج ملاعلي كني و ديگران رابسختي منقلب كرد،رسولان شاه بامشاهده قيافه تاثرانگيزآقايان علماء زيرلب گفتند:كارمشكل شد،قراربودكريم آنهارابخنداندحال برعكس همه را ناراحت وغمكين ساخته است .

كريم شيره اي دستمالي ازجيب درآوردوظاهرااشكهايش راپاك كردوگفت:شش سال ازاين حالگذشت ،دراين مدت درازشب وروزما اشك ريختيم وغصه خورديم ،ديگراززندگي مايوس شده بوديم وهرلحظه ازخداوند مرگ خودراآرزومي كرديم ،هرچه دوستان وآشنايان خواستندمارادلداري بدهند موفق نشدند،تااينكه امروزصبح محرمانه بمن خبردادندكه پسرت ازكربلابرگشته وحالادرسنگلج است !حاج ملاعلي كني وسايركساني كه درمجلس بودندازشنيدن اين حرف فوق العاده شادشدندويك صداگفتند:خداراشكر،الحمدالله كه بالاخره فرزندت راپيداكردي .

فرستادگان شاه نيزنگاهي دركمال حيرت بروي هم انداختند .

كريم شيره اي گفت:طفلك پسرم براي اينكه من ومادرش ازورودناگهاني اوهول نكنيم بخانه نيامده بود،من رفتم واوراديدم ،ازشادي نزديك بودديوانه شوم .

كريم شيره اي دراينجامكثي كردوگفت:حالاميخواهم اوراباخودبخانه ببرم ، ميدانم كه اهل خانه ومحل جلوي اوشادي وجستن خواهندكردوشايدچندنفرهم دعوت كنندميخواستم ببينم .

شادي كردن وبشكن زدن جلوي يك چنين مسافري كه بعدازسالها ازسفركربلابرگشته ازنظرشرع اسلام چه صورتي پيدامي كنه ؟ديگراينكه آياپسرم پس ازگذشت اين شش سال بمادروخواهرواعضاءخانواده محرمه ومن مي توانم او راباخودبمنزل ببرم ياخير؟بدبختانه ايندومشكل مانع ازرسيدن فرزندي بپدرو مادرش شده وحتي بين اعضاءفاميل ايجاددودستگي كرده ،تاجائي كه عده اي پيشنهاد كردندخدمت شمابرسيم وموضوع راباحضرتعالي درميان بگذاريم ،حال من بابرادر زنم ويكي ديگرازآشنايان پيش شماآمده ايم وانتظارداريم راهنمائيمان كنيدو مادررنجديده اي راازانتظاربدرآوريد .

آقايان علماءبخصوص ملاعلي كني ازشنيدن اين ماجراي شگفت بحيرت فروشده بودند،درپايان ملاعلي كني گفت:ماجراي عجيبي است وماازاينكه پسرتان بازبخانه برميگرددبسيارخرسنديم ،بنظرمن هيچ اشكالي دربين نيست .

درعرب وحتي درخانواده رسالت هم جلوي مسافرتازه واردشادي وهلهله مي كردندواين ازرسوم بسيارقديم است ومانعي نداردبعلاوه فرزنددرهر حال بمادروخواهروخويشان خودمحرم است ،حال چه يكسان بين آنهادوري افندو چه صدسال ،ازاين بابت من بشمااطمينان ميدهم كه ازنظرشرع مقدس اسلام بردن پسرتان بمنزل هيچگونه اشكالي نداردوبنوبه خودبسيارهم نيكوست .

كريم شيره اي بشنيدن اين حرف ناگهان چنان خنده اي كردتمام حضاروحتي خودحاج ملاعلي كني ازديدن قيافه اوبي اختياربخنده افتادند .

كريم ديوانه وارازجاي جست ودستي برهم كوفت وچرخي بدوراطاق زدوبي مهاباشروع برقصيدن وبشگن زدن كردوباآن هيگل باريك وبلندخودچنان حركات مضحك وخنده آوري بسروگردن وكمرودستهاي خوددادكه حاج ملاعلي كني وآقايان علماءوطلاب حاضردرمجلس ،ازخنده روده پرشدندوپيش خودبساده دلي پدربيچاره اي كه پس ازشش سال بفرزندش ميرسيدرحمت آوردند، غافل ازاينكه خودشان بازيچه دست اوشده بودند!فرستادگان شاه ،نيزتحت تاثير حركات اعجوبه دربارنتوانستندجلوي خنده خودرابگيرند،كريم شيره اي درهمان حال كه مجلس راخنده وحيرت فراگرفته بودفوراخارج شدوبادونفرشاهدخودمراجعت كردوبالماسيه رفت .

وقتي بنزدشاه ودرباريان رسيدندكريم شرح سؤال وجواب و رقص خودوخنده بي اختيارآقايان علماراباشهادت دونفرشاهد،كه آنهاهم از خنده بي اختيارشده بودند،بابياني هرچه مضحكتراظهارداشت ودرحالي كه شاه و صدراعظم وبزرگان مجلس نيزازمشاهده حركات مضحك كريم وتصوروضع مجلس حاج ملاعلي كني مي خنديدندتقاضاي انعام كرد .

ناصرالدين شاه درحال خنده بخازن دستورداد دويست وپنجاه تومان بكريم بپردازد،خازن هم طبق دستورعمل كرد،صدراعظم نيزكه همچنان مي خنديدپنجاه تومان علاوه برمرحمتي شاه بكريم داد .

كريم پس ازدريافت انعامهامجلس راترك گفت وروانه منزلش شدپس ازخروج اوناصرالدين شاه روي باطرافيان كردوگفت:كريم اعجوبه اي است كه دست روزگارنظيرش رانيافريده است ومادرگيتي همانندي برايش نخواهدزائد!صدراعظم پيرووفرمايش سلطان تعظيمي كردوگفت راستي كه چنين است وكريم امروزشاهكاركردودرآخركارناصر الدين شاه گفت:سعي كنيدكسي ازاين ماجراخبري باقانرساندوكريم بواسطه عمل خودزياني نبيند!
آشفته سریم !
شانه‌ی دوست کجاست ؟
     
  
زن

 
پاپوش صدراعظم

نقل مي كنندكه .

اتابك صدراعظم ناصرالدين شاه ،يكي ازپاهايش كوتاهترازحدمعمول بودوبهمين جهت هميشه ازكفش پاشنه بلنداستفاده مي كردوبراي اين منظورهم كفاش مخصوصي داشت كه ساليانه دوجفت كفش پاشنه بلندبراي اتابك مي ساخت از قضاي اتفاق دريكي ازسفرهاي ناصرالدين شاه كه اتابك هم جزوملتزمين ركاب بود، كفش هاي صدراعظم كهنه شدوكفاش مربوطه هم كفشهاي جديدراآماده نساخته بود .

بهرحال چون موكب شاه بسوي اروپاعزيمت نموداتابك هم باهمان كفشهاي نيمه پاره درالتزام ركاب درآمد .

درتبريزاتابك متوجه مي شودادامه راه باكفشهاي پاره ميسرنيست وامكان آنكه ازكفش ديگري هم استفاده نمايدوجودندارد،بهمين جهت بوسيله پيكي تيزروبه طهران خبرمي دهدكه به محض آماده شدن كفشهاآنهارابه آدرس فرانسه ،هتلي كه محل اقامت همراهان بوده است ،ارسال دارند .

حال تا سرزمين فرنگ چه به روزگاراتابك ازناراحتي كفش مي رسد،بماند،كه داستان جداگانه اي ست ،ولي بهرحال حضرات به پاريس مي رسند .

اتفاقادريكي ازميهماني هاي رسمي ،ناصرالدين شاه ازمزاياي شيريني هاي ايراني ومخصوصاباقلواي يزدوقطاب سخن مي گويد .

حاضرين كه دهانشان آب افتاده بود،ازاودرخواست مي كنندتادستور بدهندازآن خوراكي هاي لذيذمقداري براي آنهافرستاده شود .

ناصرالدين شاه هم دستور لازم رابه اتابك ميدهداوهم جريان رابوسيله پيكي به طهران خبرمي دهد .

اتفاقا چندروزي نمي گذردكه بسته اي ازتهران مي رسدواتابك هم باخوشحالي آنچه راكه رسيده بود،به حضورمي بردوقرارمي شوددرميهماني شهردارپاريس ،كه فرداي آنروز برپامي شده وهمه مهمانان جلسه گذشته حضورداشته اند،بسته به شهردارتحويل شود، تابين مدعوين پخش نمايد،اين كارمي شودوشهردارهم درحضورجمع ،بسته اي را كه به خيال خودش باقلواوشيريني بوده ،ازلفاف درمي آورد،بعدهم جعبه آنرا مي گشايد،ولي يكباره متوجه مي شوندكه بجاي شيريني ،دربسته دولنگه كفش است كه يكي باشنه بلندوديگري پاشنه كوتاه است .

ناصرالدين شاه كه متوجه جريان مي شود بسختي ناراحت مي شودودستورمي دهدازهمان سالن شهرداري بسته رابه خيابان پرتاب كنند .

اين دستورهم اجراءمي شود .

اتفاقادرآن موقع يكي ازنگهبانان متوجه بسته مي شودكه درخيابان افتاده است وچون آدرس واسم صدراعظم ايران رادرروي آن مي بيند،بسته رابرمي داردپس ازبسته بندي به شهرداري مي بردوضمن گزارشي كه تقديم مي نمايد،اظهارمي كندازقرارمعلوم درميهماني امروزاين بسته ازكالسكه افتاده است .

چندروزبعدشهرداردرمراسمي كه بازبه مناسبتي برقراربوده است ،بسته موردبحث راكه لفاف جديدي برآن دوخته بودندتقديم ناصرالدين شاه مي كندوما وقع رانيزآنطوركه نگهبان گزارش داده ،به عرض مي رساند .

ناصرالدين شاه هم كه خيال مي كندبسته ،همان بسته اصلي است كه قبلاعوض شده بوده درحضورجمع آنرا مي گشايد،ولي باكمال تعجب مي بيندكه بازهم كفشهاي بلندوكوتاه صدراعظم است .

اتابك كه درآن موقع متوجه خشم ناصرالدين شاه مي شودمي گويد .

"قربان جان نثاران خدمتگزارومطيع هستيم ،ولي اين كفشهامطيع نشده اند،اجازه بدهيدآنهارابپا كنم تازيرلگدمن براي هميشه مطيع ازكاردرآيند .

"ناصرالدين شاه هم كه چاره ديگري نمي بيندكفشهارابه اتابك مي دهدوآن بيچاره باپوشيدن آنها،هم ازشر بسته راحت مي شودوهم پاپوش راحتي بدست مي آورد .
آشفته سریم !
شانه‌ی دوست کجاست ؟
     
  
زن

 
هانري هشتم پادشاه انگليس بافرانس اول پادشاه فرانسه هردوهم عصرورقيب ومستبدوسريع الغضب بودند .

هانري به جهت مطلبي خواست سفيري نزدفرانس بفرستد وبه جهت اين سفارت "سرتومس موز"راكه يكي ازوزراي محترم بودنامزدكردو مطلب رابه اوگفت وتاكيدكردكه .

"همان طوربدون كم وكاست وبه همان الفاظ كه اوگفته است بگويد .

"سفير،چون ازتندي مزاج فرانسس واقف بود،به هانري گفت:"اگراين سخن ان رابه اوبگويم ،ديگرمالك سرنخواهم بود .

"هانري گفت:"هيچ وحشت نكن ،به شرف بريتانياقسم ،!اگرسرترابريد،امرخواهم كردكه .

سرتمامي فرانسوي هاراكه درمملكت من اندببرند .

"سفيرباخشوع گفت: "ازچاكرنوازي پادشاه ممنون ام ،وليكن گمان نكنم كه درتمام سرهاي فرانسوي ، سري كه موافق باگردن من باشديافت شود .

"هانري ازاين جواب خنديدواورا ازسفارت معاف داشت !
آشفته سریم !
شانه‌ی دوست کجاست ؟
     
  ویرایش شده توسط: nazi220   
زن

 
شبي ،تاجري ضيافت كرده وهمسايه فقيرخودرادعوت نكرده بود .

شب مهمانهاآمدند .

همسايه فقيربازن خودشوري كردكه هنگام حيله است .

پس چوبي برداشت وباصداي بلند به زن خودناسزامي گفت:زن به خانه تاجرفراركرد .

مردهم اوراتعقيب كردو باصداي بلندفريادمي زدكه .

"كجارفت اين زن .

امشب اوراخواهم كشت .

امشب مرابي شام گذاشته است وگوشت رابه گربه داده است .

"مهمانهامردراگرفتند وبه اطاق آوردند،زنهاهم زن اورابه اندرون بردندوصلحشان دادندوگفتند:" شام راهمين جابخوريدونزاع مكنيد" .

پس درموقع شام اين قضيه برصاحبخانه گران آمدوگفت:"خانه بي حرف نباشد .

مردبايدعفوواغماض نمايدوتحمل داشته باشدوبه اعمال زن اعتنانكند .

"مردفقيرديدبشقاب خورش ،قدري دوراست ، دست بردوبشقاب رابه پيش خودگذاشت .

گفت:"حاج آقامي گويم اين رابه پيش من بگذاراعتنانمي كندومسامحه مي كندوگوش نمي دهدواوقات تلخ مراتلختر مي كند .

"تاجرفوراخورش رابرداشت وبجاي اول گذاشت وگفت:"توچشم پوشي كن ،بگذارخورش درجاي خودبماندونزاع نباشد .

"فقيردوباره خورش رابرداشت وبه ميان مجموعه گذاشت وگفت:"بابانه آنجاباشد،نه اينجا .

اقلادرميانه باشدكه خيرالاموراوسطها!"
آشفته سریم !
شانه‌ی دوست کجاست ؟
     
  ویرایش شده توسط: nazi220   
صفحه  صفحه 38 از 58:  « پیشین  1  ...  37  38  39  ...  57  58  پسین » 
شعر و ادبیات

حكايت ها

رنگ ها List Insert YouTube video   

 ?

برای دسترسی به این قسمت میبایست عضو انجمن شوید. درصورتیکه هم اکنون عضو انجمن هستید با استفاده از نام کاربری و کلمه عبور وارد انجمن شوید. در صورتیکه عضو نیستید با استفاده از این قسمت عضو شوید.

 

 
DMCA/Report Abuse (گزارش)  |  News  |  Rules  |  How To  |  FAQ  |  Moderator List  |  Sexy Pictures Archive  |  Adult Forums  |  Advertise on Looti
↑ بالا
Copyright © 2009-2024 Looti.net. Looti Forums is not responsible for the content of external sites

RTA