انجمن لوتی: عکس سکسی جدید، فیلم سکسی جدید، داستان سکسی
شعر و ادبیات
  
صفحه  صفحه 13 از 34:  « پیشین  1  ...  12  13  14  ...  33  34  پسین »

Most Tragic Poetry | غم انگيزترين شعر


مرد

 
عادت کرده ام از همنیشینی با غمام

کسی دلسوز من نیس

قلبم رنگ تهنایی به خودش گرفته

دیگه کسی به سراغم نمیآت

تمام فضای قلبم را تهنایی پر کرده

دیگه در قلبم جای کسی نیست و نمی خواهد جای کس دیگری باشد
     
  
مرد

 
در حسرت خسته ام ، باز هم دلم گرفته و دل شکسته ام

لحظه ای آرامشم ، همچنان اشک از چشمانم میریزد و در انتظار طلوعی دوباره ام

همه چیز برایم مثل هم است ، طلوع برایم همرنگ غروب است ، گونه هایم پر از اشک شده و عین خیالم نیست ، عادت کرده ام دیگر....
     
  
مرد

 
گاهی عمر تلف میشود ؛

به پای یک احساس ....

گاهی احساس تلف میشود ؛

به پای عمر !

و چه عذابی میکشد ،

کسی که هم عمرش تلف میشود ؛

هم احساسش ...
     
  
مرد

 
وقتی با عصبانیت رو به روی ام ایستادی و گفتی

از زندگی خسته شدی

فهمیدم كه از من خسته شده ای

آخر من زمانی زندگی تو بودم
     
  
مرد

 
این روزها فقط کافیه کمیـــــ حضور نداشته باشیـــــ ،

فراموشتــــــ نمی کننـــــ ،

بلکه براتـــــ یه جایگزینــــ انتخابــــ میکننـــــــ کهــ سرگرمــــ بشنــــــ...

بعد تو دلشونــــ میگنـــــ گور باباشــــــ که نیستـــــ ......!!!!!!
     
  
مرد

 
روزے مے رسـد کـﮧ در خیال خـود

جای خالے ام را حس کنے

در دلت با بغض بگـویے :

" ڪاش اینجآ بود "

اما مـטּ دیگر

بـﮧ פֿـوآبت هم نمے آیم!!
     
  
مرد

 
بعضـــــی وقتـــ ـ ــا مجبوری تو فضای بغضتــــــ بخندی...

دلتـــــ بگیره ولـــــی دلگیری نکنـــــی...

شاکـــی بشــی ولـــی شکایتـــــ نکنی...

گریه کن اما نذاری اشکاتـــــ پیدا شن...
     
  
مرد

 
بعضی حرف ها را نباید زد

بعضی حرف ها را نباید خورد

بیچاره دل چه می کشد میان این زد و خورد
     
  
مرد

 
پروانه را شکایتی از جور شمع نیست
عمریست در هوای تو میسوزم و خوشم
خلقم به روی زرد بخندند و باک نیست
شاهد شو ای شرار محبت که بی‌غشم
باور مکن که طعنه‌ی طوفان روزگار
جز در هوای زلف تو دارد مشوشم
سروی شدم به دولت آزادگی که سر
با کس فرو نیاورد این طبع سرکشم
دارم چو شمع سر غمش بر سر زبان
لب میگزد چو غنچه‌ی خندان که خامشم
هر شب چو ماهتاب به بالین من بتاب
ای آفتاب دلکش و ماه پری‌وشم
     
  
مرد

 
در خيالات خودم در زير باراني که نيست
مي رسم با تو به خانه، از خياباني که نيست
مي نشيني روبرويم، خستگي در مي کني
چاي مي ريزم برايت، توي فنجاني که نيست
باز مي خندي و مي پرسي که حالت بهتر است
باز مي خندم که خيلي، گرچه مي داني که نيست
شعر مي خوانم برايت، واژه ها گل مي کنند
ياس و مريم مي گذارم ، توي گلداني که نيست
چشم مي دوزم به چشمت، مي شود آيا کمي
دستهايم را بگيري ، بين دستاني که نيست
وقت رفتن مي شود، با بغض مي گويم نرو
پشت پايت اشک مي ريزم، در ايواني که نيست
مي روي و خانه لبريز از نبودت مي شود
باز تنها مي شوم، با ياد مهماني که نيست
     
  
صفحه  صفحه 13 از 34:  « پیشین  1  ...  12  13  14  ...  33  34  پسین » 
شعر و ادبیات

Most Tragic Poetry | غم انگيزترين شعر

رنگ ها List Insert YouTube video   

 ?

برای دسترسی به این قسمت میبایست عضو انجمن شوید. درصورتیکه هم اکنون عضو انجمن هستید با استفاده از نام کاربری و کلمه عبور وارد انجمن شوید. در صورتیکه عضو نیستید با استفاده از این قسمت عضو شوید.

 

 
DMCA/Report Abuse (گزارش)  |  News  |  Rules  |  How To  |  FAQ  |  Moderator List  |  Sexy Pictures Archive  |  Adult Forums  |  Advertise on Looti
↑ بالا
Copyright © 2009-2024 Looti.net. Looti Forums is not responsible for the content of external sites

RTA