انجمن لوتی: عکس سکسی جدید، فیلم سکسی جدید، داستان سکسی
شعر و ادبیات
  
صفحه  صفحه 24 از 34:  « پیشین  1  ...  23  24  25  ...  33  34  پسین »

Most Tragic Poetry | غم انگيزترين شعر



 
از من نگیر این لحظه ها را،هر چه باشد من یک عاشقم ،
نگاهی به من بینداز ببین به چه روز افتاده ام...
ببین چه کسی مرا به این روز انداخت
تو مرا اینگونه با لحظه های عاشقی آشنا کردی
تو مرا در دام عشق گرفتار کردی
     
  

 
خدا شاهد است!

در آتش رهایم ، خدا شاهد است !
به غم مبتلایم ، خدا شاهد است !

شب است و دل و بی کسی ، وای من !
به درد آشنایم ، خدا شاهد است !

دگر صبر و تابی ، دگر طاقتی
نمانده برایم ، خدا شاهد است !

دلم میگدازد در آتش ، دریغ !
به غم همنوایم ، خدا شاهد است !

شکسته است آیینه های مرا
غم دیر پایم ، خدا شاهد است !

رسیده است تا نا کجا ، نا کجا
طنین صدایم ، خدا شاهد است !

بگو جان ما را ز غم چاره چیست ؟
اسیر بلایم ، خدا شاهد است !

به شعر غریبم به شبهای غم
ترا میسرایم ، خدا شاهد است !
     
  

 
ترانه آزادی


همه چیزم را از من بگیرید..
اما تورا به خدا سوگند
قبل از اینکه مرا بمیرانید
بریزید بر روی قلبم
مشتی از خاک وطنم را..


همه چیزم را از من بگیرید..
تمام استخوانهای تنم را
یک به یک
با کلبتین در آورید..
اما تورا به خدا سوگند
مبادا که بشکنید
از این سرزمین
شاخه‌ درختی را..


همه چیزم را از من بگیرید
موهای تنم را
تار به تار در آورید و
همچون ریسمانی آن را ببافید و
جانم را بگیرید..
اما تورا به خدا سوگند
مبادا که بسوزانید
سنگی را
از این سرزمین ...
     
  

 
ماه در پنجه ی شب مست ِ غزل خوانی نیست
بی تو شبهای من از دور چراغانی نیست
پشت دیوار بلندی که هوا دم دارد
زندگی نامه ی من جز شب طولانی نیست
چشم در چشم سیاهی به تو می اندیشم
طعم تصنیف تو در این شب بارانی نیست
می کشد پنجه به دیوار پلنگی مغرور ...
که در اندیشه ی تکرار هوسرانی نیست
خوب فهمیده ام از شب پره های مجنون...
وادی عشق بجز پهنه ی حیرانی نیست
می روم خواب ببینم که تو خواهی آمد
ماه من در دل خواب است که زندانی نیس
     
  

 
هر روز عمرم از دیروز بدتره
عمری که هر نفس بی غم نمیگذره
دلگیر و خسته ام
بی روح ساکتم
نبضم نمیزنه
پلکم نمیپره
باز امشبم دارم از خواب میپرم
از گریه تا سحر خوابم نمیبره
این زنده موندنه؟ هه ، بازنده موندنه
بی دوست زندگی مرگ از تو بهتره
اون روبروم داره پرواز میکنه
میبینمش هنوز از پشت پنجره
هی دست تکون میدم، هی داد میزنم
اون سنگ دل ولی هم کوره ه کره
دوران گیجی و سرگیجگیت گذشت
محکم بشین دلم، این دوره آخره
     
  

 
کاش هیچوقت ازت کادو نمیگرفتم
این کادوهای لعنتی وقتی نیستی
زنده به گورم میکنه
کاش هیچوقت نمی بوسیدمت
طعم پیشونیت منو دیوونه تر میکنه
کاش هیچوقت همو نمی دیدیم
اون موقع به جای نفس کشیدن ِ بیخودی " واقعا" زندگی میکردم....
     
  

 
بیا تمامش کنیم

همه چیز را...

که نه من سد راه تو باشم

و نه تو مجبور به ماندن...

نگران نباش

قول می دهم کسی جای تو را نمیگیرد

اما فراموشم کن

بخند...

تو که مقصر نبودی

من این بازی را شروع کردم

خودم هم تمامش میکنم

میدانی؟...

گاهی نرسیدن

زیباترین پایان عاشقانه است

بیا به هم نرسیم
     
  

 
فریاد زدم دوستت دارم صدایم را نشنیدی!

اعتراف کردم که عاشقم ، جرم مرا باور نکردی!

گفتم بدون تو میمیرم ، لبخندی تلخ زدی !

از دلتنگی ات اشک ریختم ، چشمهای خیسم را ندیدی!

چگونه بگویم که دوستت دارم تا تو نیز در جواب بگویی که من هم همینطور!

چگونه بگویم که بی تو این زندگی برایم عذاب است ، تا تو نیز مرا درک کنی!

صدای فریادم را همه شنیدند جز او که باید میشنید!

اشکهایم را همه دیدند!

آشیانه ای که در قلبت ساخته ام تبدیل به قفسی شده که تا آخر در اینجا گرفتارم!

گرفتار عشقی که باور ندارد مرا ،

فکر میکند که این عشق مثل عشقهای دیگر این زمانه خیالیست ، حرفهای من بیچاره دروغین است!

حالا دیگر آموخته ام که کلام دوستت دارم را بر زبان نیاورم ، دیگر اشک نریزم و درون خودم بسوزم !

اگر دلتنگت شدم با تنهایی درد دل کنم و اگر مردم نگویم که از عشق تو مردم !

اما رفتنم محال است ، عشق که آمد ، دیگر رفتنی نیست ، جنون که آمد ، عقل در زندگی حاکم نیست!

آنقدر به پایت مینشینم تا بسوزم، تا ابد به عشقت زندگی میکنم تا بمیرم !

گرچه شاید مرا به فراموشی بسپاری ، اما عشق برای من با ارزش و فراموش نشدنیست است!
     
  

 
ای دل ساده من
عاقبت مجازات شدی
خوب است به تنهایی عادت کردی
خوب گریه کن فریاد بزن ناله کن من بیگانه نیستم
بااشکهایت میشناسمت دیگر برایم عادتی شدی
دل ساده من تو محکوم به تنهایی هستی باید مدارا کنی
میدانم سخت است که کسی به دیدارت نمیاید ولی باز بی تابی میکنی
میدانم روزی هزار بار آرزوی مرگ میکنی واین عذابی که اصلاْ حق تو نبود
من به پاکیت ایمان دارم میدانم بی گناه هستی وبا بی عدالتی اسیر ظلمت تنهایی شدی
خوب دیگر این هم سرنوشت تو بود ولی این را بدان که هرگز فراموشت نخواهم کرد میدانم من به تو بدهکارم
میخواهم با تمام وجود فریادت بزنم ای هستی من
ای دل ساده
     
  

 
آن دم که مرا می زده بر خاک سپارید
زیر کفنم خمره ای از باده گذارید
تا در سفر دوزخ از این باده بنوشم
بر خاک من از ساقه انگور بکارید
آن لحظه که با دوزخیان کنم ملاقات
یک خمره شراب ارغوان برم به سوغات
هر قدر که در خاک ننوشیدم از این باده صافی
بنشینم و با دوزخیان کنم تلافی
جز ساغر و میخانه و ساقی نشناسم
بر پایه ی پیمانه و شادیست اساسم
گر همچو همای از عطش عشق بسوزم
از آتش دوزخ نهراسم ، نهراسم
     
  
صفحه  صفحه 24 از 34:  « پیشین  1  ...  23  24  25  ...  33  34  پسین » 
شعر و ادبیات

Most Tragic Poetry | غم انگيزترين شعر

رنگ ها List Insert YouTube video   

 ?

برای دسترسی به این قسمت میبایست عضو انجمن شوید. درصورتیکه هم اکنون عضو انجمن هستید با استفاده از نام کاربری و کلمه عبور وارد انجمن شوید. در صورتیکه عضو نیستید با استفاده از این قسمت عضو شوید.

 

 
DMCA/Report Abuse (گزارش)  |  News  |  Rules  |  How To  |  FAQ  |  Moderator List  |  Sexy Pictures Archive  |  Adult Forums  |  Advertise on Looti
↑ بالا
Copyright © 2009-2024 Looti.net. Looti Forums is not responsible for the content of external sites

RTA