انجمن لوتی: عکس سکسی جدید، فیلم سکسی جدید، داستان سکسی
شعر و ادبیات
  
صفحه  صفحه 5 از 34:  « پیشین  1  2  3  4  5  6  ...  34  پسین »

Most Tragic Poetry | غم انگيزترين شعر


زن

 
از زندگی و اینهمه تکرار خسته ام
از تیک تیک ساعت دیوار خسته ام
از انکه گفت به عشق تو مرده ام ولی نمرد
از ادمیان دورو ریاکار خسته ام
دلم برای هم آغوشیِ صمیمی‌ِ تنها یمان
برای نوازش
برای صدا کردن‌های تو
برای حرف‌های خوب
تنگ شده
صدایم کن!
دلم برای دوست داشتن‌های بی‌ انتها
برای شب‌های تا صبح ... بدون خواب
برای خودم
برای خودت
پنجره‌ها و مهتاب
تنگ شده
صدایم کن!
     
  
مرد

 
تو ميروي و من فقط نگاهت ميکنم

تعجب نکن که چرا گريه نميکنم

بي تو يک عمر فرصت براي گريستن دارم

اما

براي تماشاي تو همين يک لحظه باقي است
از امروز این آیدی رو به بکی از دوستان واگذار کردم ...درپناه دوست
فرشاد
     
  
مرد

 
همه میگن که تو رفتی همه میگن که تو نیستی
همه میگن که دوباره دل تنگمو شکستی
دروغه

چجوری دلت می اومد منو اینجوری ببینی
با ستاره ها چه نزدیک منو تو دوری ببینی
همه گفتن که تو رفتی ولی گفتم که دروغه

همه میگن که عجیبه اگه منتظر بمونم
همه حرفاشون دروغه تا ابد اینجا می مونم
بی تو و اسمت عزیزم اینجا خیلی سوت و کوره
ولی خب عیبی نداره دل من خیلی صبوره
صبوره

همه میگن که تو رفتی همه میگن که تو نیستی
همه میگن که دوباره دل تنگمو شکستی
دروغه

چجوری دلت می اومد منو اینجوری ببینی
با ستاره ها چه نزدیک منو تو دوری ببینی
همه گفتن که تو رفتی ولی گفتم که دروغه

همه میگن که عجیبه اگه منتظر بمونم
همه حرفاشون دروغه تا ابد اینجا می مونم
بی تو و اسمت عزیزم اینجا خیلی سوت و کوره
ولی خب عیبی نداره دل من خیلی صبوره
صبوره

همه می گن که تو نیستی همه می گن که تو مردی
همه می گن که تنت رو به فرشته ها سپردی
دروغه
     
  
زن

 
دو چشم خسته اش از اشك تر بود ز روي دفترم چون ديده بر داشت
غمي روي نگاهش رنگ مي باخت حديثي تلخ در آن يك نظر داشت
مرا حيران از اين نازكدلي كرد مگراين نغمه ها در او اثر داشت؟
چرا دل را به خاكستر نشانيد؟ مگر از سوز پنهانم خبر داشت
نخستين بار خود آمد به سويم كه شوقي در دل و شوري به سرداشت
سپردم دل به دست او چو ديدم كه غير از دلبري چندين هنر داشت
دل زيباپرست من ز معشوق تمناي نگاهي مختصر داشت
نگاهش آسماني بود و افسوس كه در سينه دلي بيدادگر داشت!
پر پروانه اي را سوخت اين شمع كه جانان را ز جان محبوب تر داشت
به پايش شاعري افتاد و جان داد كه آفاق هنر را زير پر داشت
نمي داند دل پر درد شاعر چه آتش ها به جان زين رهگذر داشت
ولي داند : « مهدی» تاج سر بود اگر غير از محبت سيم وزر داشت!
     
  
مرد

 
روی قبرم بنویسید مسافر بوده ست

بنویسید که یک مرغ مهاجر بوده ست

بنویسید زمین کوچه ی سرگردانی ست

و در این معبر پر حادثه عابر بوده ست
عشق را دوست دارم ولي نه در قفس بوسه را دوست دارم نه در هوس تو را دوست دارم تا آخرين نفس
     
  
مرد

 
جـــــا خــــوش کــــرده ای
دَر تــَــمامِ عاشِـــقـــانه هـــــام
میــــخواهـــم از نـــوشتــن استــِعفــا بـِـدَهَـــم
امــــا
نـــه تـــو رهـــا میکنــــی دلـــــم را
نــــه شـــاعـــرانـــه هام دل میـــکَننـد از تــــو...
نه دسترسی به یار دارم
نه طاقت انتظار دارم
هر جور که از تو بر من آید
از گردش روزگار دارم
     
  
زن

andishmand
 
غمگین تر از آن ام که شبم پنجره ای باز شود

و شقایق همه بوی خواب مرا می دهد


پر از تشویشم

مثل حالی که بعد از خوردن پنج

جام شراب دارم

مثل آن زمان که تو رفتی, آری

مثل آن شب بازم آن چنان غمگین ام

که نرفت از یادم

چه نگران تو بودم هنوز

همه خاطره ها ویران شد

همه مستی ها

همه ی شادی ها

مسافربودند

دلم آنقدر تنگ است

که اگر دریا رنگ چشمان تو نبود

یا که ماه آیینه ی شب های تو نبود

می مردم...

من از خاطره ات هر شب می میرم
شاید امشب پنجره ای باز شود

و بدانم توهم لحظه ای شاید

عاشقم بوده ای


شاید غمگین تر از آنم که شبم پنجره ای باز شود..
بی تو
اینجا همه در حبس ابد تبعیدند
سالها، هجری و شمسی، همه بی خورشیدند
     
  
مرد

 

دنیا هر روز در کیف جیبی کوچکم جا می شود
چند اسکناس کهنه،
یک بلیط سوخته ی مترو
که شاید این بار کار کند
و مرا به قرارمان برساند ...!!

یک نخ سیگار له شده،
و این جای خالی عکس تو
که هر روز زیباتر می شوی...

"کامران رسول زاده"
هله
     
  
مرد

 
من
انبوهی از این بعدازظهرهای جمعه را
بیاد دارم كه در غروب آنها
در خیابان
از تنهایی گریستیم
ما نه آواره بودیم، نه غریب
اما
این بعدازظهرهای جمعه پایان و تمامی نداشت


می‌گفتند از كودكی به ما
كه زمان باز نمی‌گردد
اما نمی‌دانم چرا
این بعد از ظهر های جمعه باز می‌گشتند!


احمدرضا احمدی
عقده یعنی کسی که اولین بار میره تو لیست، مدتش طبق قوانین باید سه روز باشه ولی یهو میشه دو ماه
     
  
زن

andishmand
 
به خلوت بی ماهتاب من بگذر
به شام تار من ای آفتاب من بگذر

کنون که دیده ام از دیدن تو محروم است
فرشته وار شبی رابه خواب من بگذر

نگاه مست تو را آرزوکنان گفتم
بیا به پرتو جام شراب من بگذر

اگر که شعر شدی بر لبان من بنشین
اگر که نغمه شدی از رباب من بگذر

فروغ روی تو سازد دل مرا روشن
بیا و در شب بی ماهتاب من بگذر

کرم کن و در کلبه ام قدم بگذار
مرا ببین و به حال خراب من بگذر

تو را که طاقت سوز حمید یک دم نیست
نخوانده شعر مرا از کتاب من بگذر
بی تو
اینجا همه در حبس ابد تبعیدند
سالها، هجری و شمسی، همه بی خورشیدند
     
  
صفحه  صفحه 5 از 34:  « پیشین  1  2  3  4  5  6  ...  34  پسین » 
شعر و ادبیات

Most Tragic Poetry | غم انگيزترين شعر

رنگ ها List Insert YouTube video   

 ?

برای دسترسی به این قسمت میبایست عضو انجمن شوید. درصورتیکه هم اکنون عضو انجمن هستید با استفاده از نام کاربری و کلمه عبور وارد انجمن شوید. در صورتیکه عضو نیستید با استفاده از این قسمت عضو شوید.

 

 
DMCA/Report Abuse (گزارش)  |  News  |  Rules  |  How To  |  FAQ  |  Moderator List  |  Sexy Pictures Archive  |  Adult Forums  |  Advertise on Looti
↑ بالا
Copyright © 2009-2024 Looti.net. Looti Forums is not responsible for the content of external sites

RTA