ارسالها: 468
#12
Posted: 25 May 2012 10:24
تو بايد بداني
نبود تو، تنها نبود نيست
نبود تو چيزي است که
وصف نميتوان کرد
کاش در نبودت بودي و مي ديدي
تنها وجبي خاک ميخواهم
که گريه کنم...
برگرد اي پرنده رنجيده
برگرد
باز آي که خلوت دل من
آشيان توست
در راه، در گذر
در خانه، در اتاق
هر سو نشان توست...
تو خود دانم که از من ياد ناري
که ياري بهتر از من ياد داري
منم ياري که بر يادت شب و روز
جهان سوزم به فرياد جهان سوز
حافظ هنوز اصرار دارد ، خبر خوشي در راه است !
تو کجاي دنياي مني که هر چه مي آيي نمي رسي....؟
حالا اشک هايم هم شبيه تو شده اند...
گريه ميکنم...
نمي آيند....!
جريان چيه؟؟
که هيچگاه جسد اونهايي که ادعا دارن براي ما ميميرن پيدا نميشه؟؟؟!!!
عشق ....
هرگز مرگ طبيعي ندارد
از غفلت و بي تفاوتي ميميرد....!
گفته بودي:
يا تو يا هيچکس!!!!
ولي من ساده انگار فراموش کرده بودم
که اين روزها هيچکس هم براي خودش کسيست
کسي حتي مهم تر از من......!
من که خدا نيستم بگم صد بار اگر توبه شکستي باز آي....
رفتي "به سلامت"
گر چه اي دوست غرور دلت احساس مرا درک نکرد
آفرين بر غم عشقت که مرا ترک نکرد..
حکايت جالبيست که "فراموش شدگان" هيچگاه "فراموش کنندگان" را فراموش نمي کنند!
بعضي وقت ها تو زندگي
مجبوري جايي وايسي
که ســـخت ترين جا واسه وايسادنه .... !
ارسالها: 593
#13
Posted: 26 May 2012 09:21
خیلی دوست دارم بدونم این شبا راحت میخوابی
رویاهات شیرینه یا که مثل من غرق عذابی
خیلی دوست دارم بدونم پیش من نباشی سخته
خونه ی آرزوهاتو حالا کی واسه تو ساخته
============================
چه دنیا بزرگیست
تا چشم کار میکند جای تو خالیست
در آغوشم که جا میگیری آنقدر آرام میشوم که یادم میرود باید نفس بکشم
پنجره ها را باز کن تا عاشق شوی
هوا پر از دوستت دارم های من است
You know what don't be killed? an Original VAMPIRE
" به وسعتت جهانمو ، «شکنجه زار» میکنم "
ارسالها: 1095
#14
Posted: 26 May 2012 18:30
خیلی وقته دیگه بارون نزده
رنگ عشق به این خیابون نزده
خیلی وقته ابری پر پر نشده
دل آسمون سبک تر نشده
مه سرد رو تن پنجره ها
مثله بغضه توی سینه ی منه
ابر چشمام پر اشکه ای خدا
وقتشه دوباره بارون بزنه
خیلی وقته که دلم برای تو تنگ شده
قلبم از دوری تو بدجوری دلتنگ شده
بعد تو هیچ چیزی دوست داشتنی نیست
کوه غصه از دلم رفتنی نیست
حرف عشق تو رو من با کی بگم
همه حرفا که آخه گفتنی نیست
خیلی وقته که دلم برای تو تنگ شده
قلبم از دوری تو بد جوری دلتنگ شده
خیلی وقته که دلم برای تو تنگ شده
قلبم از دوری تو
بد جوری دلتنگ شده...
از امروز این آیدی رو به بکی از دوستان واگذار کردم ...درپناه دوست
فرشاد
ارسالها: 6116
#16
Posted: 31 May 2012 09:15
کاش باور داشتی عشق مرا ، کاش درک میکردی احساس قلب مرا
کاش میدیدی اشکهای مرا ، که با هر نفس یک قطره اشک از چشمانم میریزد
با یاد تو داغ دلم تازه تر میشود
کاش میسوخت خاطره ها ، کاش از یادم میرفت گذشته ها
کاش هیچگاه به یادم نمی آمد لحظه هایی که در کنارت بودم
نبودنت را باور ندارم ، باور ندارم تو نیستی ، باور ندارم دیگر مال من نیستی
کاش باور داشتی عشق مرا ، کاش جا نمیگذاشتی در جاده های تنهایی قلب مرا
پشیمانم از اینکه به تو دل بستم ، سرزنش نمیکنم دلم را، دلم هنوز دیوانه ی توست
پشیمانم از اینکه عاشق شدم ، نفرین نمیکنم تو را ، دل دیوانه ام باز هم در پی توست
شاید دیگر نبینم تو را حتی در خواب، شاید دیگر نبینم چشمهایت را حتی یک بار!
گرچه لایقم نیستی ، گرچه بی وفایی و یک ذره هم عاشقم نیستی اما هنوز هم در حسرت داشتن توام ، هنوز هم خیره به عکسهای توام….
کاش باور داشتم که دیگر هیچگاه تو را نخواهم داشت…
عشق را دوست دارم ولي نه در قفس بوسه را دوست دارم نه در هوس تو را دوست دارم تا آخرين نفس
ارسالها: 6116
#17
Posted: 31 May 2012 09:18
دیدی که رفتم ، دیدی که با کوله باری از غم ، با دلی شکسته رفتم…
دیدی که برایم فرقی نداشت ، هر چه بود قلبم بیشتر از تو ارزش داشت
تویی که ارزشت بالاتر از قلب من بود ، تویی که حتی نفسهایم به عشق تو بود حالا برایم هیچکس نیستی!
دیدی که رفتم ، گفته بودم اگر مرا بشکنی پشیمان میشوی ، گفته بودم اگر مرا جا بگذاری گم میشوی….
حالا من میروم و تو تا هر جا که دوست داری به دنبالم بگرد ، من میروم تا آخر دنیا با کوله باری از درد
دیدی که رفتم ، حالا بماند که با قلبم چه عهدی بستم !
دیدی که دلم گرفته بودم و رفتم ، من که قلبت را نشکستم ، گناهی نکرده بودم که دیدم در دام تو اسیر هستم
عشق را دوست دارم ولي نه در قفس بوسه را دوست دارم نه در هوس تو را دوست دارم تا آخرين نفس
ارسالها: 6116
#18
Posted: 31 May 2012 09:20
چشمهایم را بسته ام ، تا تو را ببینم
ببینم که در کنارمی ، سرم بر روی شانه هایت است و تو فقط مال منی
حس کنم گرمای وجودت را ، فراموش کنم همه غم های دنیا را …
چشمهایم را بسته ام ، تا تو را در آغوش بگیرم ، تا همانجا در کنارت ، برایت بمیرم…
شاید تنها در خیالم با تو باشم و همیشه عاشق این خیالات باشم…
خیالی که لحظه به لحظه با من است ، همیشه و همه جا در کنار من است ، حسرت شده برایم این خیالات عاشقانه ، از خیال تو حتی یک لحظه هم خواب به چشمانم نیامده….
همیشه فکرم پیش تو است ، تو که میدانی دلم بدجور گرفتار تو است ، پس کجایی که آرامم کنی؟ خواهشی از قلب بی وفای تو دارم، هوای قلب تنهای مرا هم داشته باش….
بس که به خیال تو چشمهایم را بستم و به رویاها رفتم،دنیا را فراموش کرده ام ،دنیای من تو شده ای و رویاهایت ، حسرت شده برای یک بار هم، شنیدن صدای نفسهایت….
دلم در این هوای آلوده دلتنگی ، پر از غبار شده ، مدتی گذشته و هنوز این گرد و غبارها پاک نشده ، هر کسی می آید پیش خود میگوید شاید این دل حراج شده، اما کسی نمیداند که دلم یک عاشق سر به هوا شده…
دلی که عاشق است و عشقش در کنارش نیست ، دلی که لحظه به لحظه به خیال آمدن عشقش دیگر محکوم به انتظار نیست ….
چشمهایم را بسته ام ، تو نیامدی و من عاشقی دلشکسته ام…
عشق را دوست دارم ولي نه در قفس بوسه را دوست دارم نه در هوس تو را دوست دارم تا آخرين نفس
ارسالها: 8967
#19
Posted: 31 May 2012 09:42
عشق، هر جا رو كند آنجا خوش است
گر به دريا افكند دريا خوش است
گر بسوزاند در آتش، دلكش است
اي خوشا آن دل، كه در اين آتش است
... تا ببيني عشق را آيينهوار
آتشي از جان خاموشت برآر!
هر چه ميخواهي، به دنيا در نگر
دشمني از خود نداري سختتر!
عشق پيروزت كند بر خويشتن
عشق آتش ميزند در ما و من
عشق را درياب و خود را واگذار
تا بيابي جان نو، خورشيدوار
عشق هستيزا و روحافزا بود
هر چه فرمان ميدهد زيبا بود
نه دسترسی به یار دارم
نه طاقت انتظار دارم
هر جور که از تو بر من آید
از گردش روزگار دارم