ارسالها: 125
#51
Posted: 12 Aug 2013 01:21
عشق برریــشه دل تیــشه هجــران زد و رفت
بر هــــوای دل ما صحنـــه ی طــوفان زد و رفت
مـــرغ دل اهل قفـس بـــــود کـــه پـــــرواز فلک
آمد و در سر او حــــــال پــریشـــــان زد و رفت
سهم دل غصــه شد و روز و شبش ظلمـــانی
نـه فقط اشک که خون بر سر مــژگان زد ورفت
روزگار سوار بر مرکب خود می تازد و خزان پشت خزان
بهاران از پس بهاران و من دست برندارم
و به امید آن آینده روشن، ظلمت سیاه شب را نظاره گرم
که صبح دولت امید بدمد
ارسالها: 6368
#52
Posted: 20 Aug 2013 12:34
وقتی از چشم تو افتادم دل مستم شکست
عهد و پیمانی که روزی با دلت بستم شکست
ناگهان دریا! تو را دیدم حواسم پرت شد
کوزه ام بی اختیار افتاد از دستم شکست
در دلم فریاد زد فرهاد و کوهستان شنید
هی صدا در کوه،هی "من عاشقت هستم" شکست
بعدِ تو آیینه های شعر سنگم میزنند
دل به هر آیینه،هر آیینه ایی بستم شکست
عشق زانو زد غرور گام هایم خرد شد
قامتم وقتی به اندوه تو پیوستم شکست
وقتی از چشم تو افتادم نمیدانم چه شد
پیش رویت آنچه را یک عمر نشکستم شکست ...
هر شب دلم بهانه ی تـــو را ، هیچ ... بگذریم ...
امشب دلم دوباره تـــو را ... ، هیــچ ... بگذریم ...
ارسالها: 76
#53
Posted: 26 Aug 2013 09:58
بعد از من اگر روزی
بغض گلویت را فشرد
پای احساست اگر برسنگ خورد
یا اگر یک روز دستان تو هم
گرمی دست کسی را در میان خود ندید
و نه در آن هنگام تلخ
که فضای سینه ات جز آه آتشناک جیزی را نمی داد گذر
یادی از این عاشق افسرده کن
بعد از من اگر زین کوچه ها
فرد تنهایی گذشت
در نگاه او اگر برق نیاز
بر دو پایش پینه بود
یادی از این خسته ی دل مرده کن
روزگاری بعد ازاین شاخه ی خشکی اگر دیدی به باغ
یا گل افسرده ای دیدی به خاک
بلبل افسرده ای دیدی به شاخ
یادی از این عاشق پژمرده کن
گر شبی تنها شدی در خلوتی
یافتی از بهر گریه مهلتی
لیک اشکی گونه ات را تر نکرد
درد خود را با خدا گفتی ولی باور نکرد
روزگاری بعد از این
گر تو هم عاشق شدی
یادی از من کن که دیگر نیستم.
بس كه ديواردلم كوتاه است
هركه ازكوچه تنهايى ماميگذرد
به هواى هوسى هم كه شده
سركى ميكشدو ميگذرد!!!
ارسالها: 9253
#54
Posted: 28 Aug 2013 17:09
اﮔﻪ میدوﻧﺴﺘﯽ ﻗﻄﺮه ﺑﺎرون وﻗﺖ دورﺷﺪن از اﺑﺮا ﭼﻪ ﺣﺴﯽ داﺷﺖ
اﮔﺮ میدوﻧﺴﺘﯽ یه ﺑﻨﺪر وﻗﺖ رﻓﺘﻦ ﮐﺸﺘﯽ ﻫﺎ ﭼﻪ ﺗﻨﻬﺎ میشه ،
اﮔﺮ میدوﻧﺴﺘﯽ درﺧﺖ ﮐﺎج وﻗﺖ ﭘﺮﮐشیدن ﭘﺮﻧﺪه ﻫﺎﭼﻪ ﻏﻤگین میشه ،
اﮔﺮ میدوﻧﺴﺘﯽ رﻓﺘﻨﺖ ﭼﻪ آﺗﺸﯽ ﺑﻪ ﺟﻮﻧﻢ ﮐشید
اون وﻗﺖ این ﻗﺪر راﺣﺖ نمی ﮕﻔﺘﯽ
ﺧــــﺪاﺣــــــــﺎﻓـــــﻆ........
بودی تـــــــو تو بغلم
گردنت بود رو لبم
ارسالها: 24568
#56
Posted: 12 Sep 2013 21:57
وقتی از چشم تو افتادم دل مستم شکست
عهد و پیمانی که روزی با دلت بستم شکست
ناگهان- دریا! تو را دیدم حواسم پرت شد
کوزه ام بی اختیار افتاد از دستم شکست
در دلم فریاد زد فرهاد و کوهستان شنید
هی صدا در کوه،هی "من عاشقت هستم" شکست
بعد ِ تو آیینه های شعر سنگم میزنند
دل به هر آیینه،هر آیینه ایی بستم شکست
عشق زانو زد غرور گام هایم خرد شد
قامتم وقتی به اندوه تو پیوستم شکست
وقتی از چشم تو افتادم نمیدانم چه شد
پیش رویت آنچه را یک عمر نشکستم شکست ...
بی تو
اینجا همه در حبس ابد تبعیدند
سالها، هجری و شمسی، همه بی خورشیدند
ارسالها: 9253
#58
Posted: 20 Sep 2013 16:10
بعضی وقتا مجبوری تو فضای بغضت بخندی دلت بگیره ولی دلگیری نکنی ... شاکی بشی ولی شکایت نکنی ... خیلی چیزارو ببینی ولی ندیدش بگیری ... خیلی ها دلتو بشکنن و تو فقط سکوت کنی .. آخر بیمعرفتها هم که باشی من میخامت عوضی..........
بودی تـــــــو تو بغلم
گردنت بود رو لبم
ارسالها: 76
#59
Posted: 24 Sep 2013 13:09
رفتنت آغاز ویرانیست حرفش را نزن
ابتدای یک پریشانیست حرفش را نزن
گفته بودی چشم بردارم من از چشمان تو
چشمهایم بی تو بارانیست حرفش را نزن
آرزو داری که دیگر بر نگردم پیش تو
راه من با اینکه طولانیست حرفش را نزن
دوست داری بشکنی قلب پریشان مرا
دل شکستن کار آسانیست حرفش را نزن
عهد بستی با نگاه خسته ای محرم شوی
گر نگاه خسته ما نیست حرفش را نزن
خورده ای سوگند روزی عهد خود را بشکنی
این شکستن نا مسلمانیست حرفش را نزن
خواستم دنیا بفهمد عاشقم گفتی به من
عشق ما یک عشق پنهانیست حرفش را نزن
عالمان فتوی به تحریم نگاهت داده اند
عمر این تحریم ها آنیست حرفش را نزن
حرف رفتن میزنی وقتی که محتاج توام
رفتنت آغاز ویرانیست حرفش را نزن
بس كه ديواردلم كوتاه است
هركه ازكوچه تنهايى ماميگذرد
به هواى هوسى هم كه شده
سركى ميكشدو ميگذرد!!!
ارسالها: 6368
#60
Posted: 24 Sep 2013 15:08
اصلا قرار نیست کـــه سرخم بیاورم
حالا که سهم من نشدی کم بیاورم
دیشب تمام شهر تو را پرسه میزدم
تا روی زخمهـــای تـــو مرهم بیـاورم
میخواستم که چشم تو را شاعری کنم
امّا نشد کــــه شعــــر مجسم بیــــاورم
دستم نمی رسد به خودت کاش لااقل
می شد تــــو را دوباره به شعرم بیاورم
یادت که هست پای قراری که هیچ وقت.....
میخواستم برای تــــو مریـــــم بیاورم؟
حتی قرار بود که من ابر باشم و
باران عاشقانـــه ی نم نم بیاورم
کلّــی قرار با تــــو ولی بی قرار من
اصلا بعید نیست که کم هم بیاورم
اما همیشه ترسم از این است٬ مردنم
باعث شود بـــه زندگیت غـــــم بیــاورم
حوّای من تو باشی اگر٬ قول میدهم
عمراً دوباره رو به جهنّـــــم بیاورم
خود را عوض کنم و برایت به هر طریق
از زیــــر سنگ هم شده٬ آدم بیــــاورم
بگذار تا خلاصه کنم٬ دوست دارمت
یا باز هـــم بهــــانه ی محکم بیاورم؟
هر شب دلم بهانه ی تـــو را ، هیچ ... بگذریم ...
امشب دلم دوباره تـــو را ... ، هیــچ ... بگذریم ...