انجمن لوتی: عکس سکسی جدید، فیلم سکسی جدید، داستان سکسی
شعر و ادبیات
  
صفحه  صفحه 8 از 14:  « پیشین  1  ...  7  8  9  ...  13  14  پسین »

چند بیت شعر برای آنکه فراموشت کرده


مرد

 
نگیر از این دل دیوانه، ابر و باران را
هوای تنگ غروب و شب خیابان را

اگر چه پنجره ها را گرفته ای از من

نگیر خلوت گنجشکهای ایوان را

بهار، بی تو در این خانه گل نخواهد داد

هوای عطر تو دیوانه کرده گلدان را

بیا که تابستان، با تو سمت و سو بدهد

نگاه شعله ور آفتابگردان را

تو نیستی غم پاییز را چه خواهم کرد

و بی پرنده گی عصرهای آبان را

سرم به یاد تو گرم است زیر بال خودم

اگر به خانه ام آورده ای زمستان را

بریز! چاره ی این عشق، قهوه ی قجری ست

که چشمهای تو پر کرده اند فنجان را ...!
حال همه ما خوب است ولی تو باور نکن...
     
  
مرد

 
ﻗــﻮﻝ ﺑــﺪﻩ ﮐــﻪ ﺧــﻮﺍﻫــﯽ ﺁﻣــﺪ ﺍﻣــﺎ ﻫــﺮﮔــﺰ ﻧﯿــﺎ!
ﺍﮔــﺮ ﺑﯿــﺎﯾــﯽ ﻫــﻤﻪ ﭼﯿــﺰ ﺧــﺮﺍﺏ ﻣﯽ ﺷــﻮﺩ!
ﺩﯾــﮕﺮ ﻧــﻤﯽ ﺗــﻮﺍﻧــﻢ ﺍﯾﻨــﮕﻮﻧــﻪ ﺑــﺎ ﺍﺷﺘــﯿﺎﻕ ﺑــﻪ
ﺩﺭﯾــﺎ ﻭ ﺟــﺎﺩﻩ ﺧﯿــﺮﻩ ﺷــﻮﻡ! ﻣــﻦ ﺧــﻮ ﮐــﺮﺩﻩ ﺍﻡ
ﺑــﻪ ﺍﯾــﻦ ﺍﻧﺘــﻈﺎﺭ، ﺑــﻪ ﺍﯾــﻦ ﭘــﺮﺳــﻪ ﺯﺩﻥ ﻫــﺎ ﺩﺭ
ﺍﺳﮑــﻠﻪ ﻭ ﺍﯾﺴﺘــﮕﺎﻩ! ﺍﮔــﺮ ﺑﯿــﺎﯾــﯽ ﻣــﻦ ﭼﺸــﻢ
ﺑــﻪ ﺭﺍﻩ ﭼــﻪ ﮐﺴــﯽ ﺑﻤــﺎﻧــﻢ؟
وای از روزی که شریک خاطره هات یه شماره خاموش باشه و یه سیگار روشن
     
  
مرد

 
قفلی شکست و در شب زندانم آمدی
از عمق شعرهای پریشانم آمدی
شوقت درون سینه ی من بود سالها
آغوش بازکردی و در جانم آمدی
بغضم گرفته بود و خیابان ادامه داشت
در بی قراری شب بارانم آمدی
پاییز، پشت پنجره ام قد کشیده بود
مثل بهار، تا لبِ ایوانم آمدی
این عطر شمعدانی من نیست...بوی توست
انگار تا حوالی گلدانم آمدی
نزدیکِ صبح، بالش من،خیس اشک بود
شاید کنار بستر عریانم آمدی
انگار سالهاست کنارم نشسته ای
هرچند سالهاست که می دانم آمدی...
حتی اگر نباشی، می آفرینمت!
چونان که التهاب بیابان،
سراب را...
     
  
مرد

 
... آی ...
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
دمت گرم و سرت خوش باد
سلامم را تو پاسخ گوی، در بگشای
منم من، میهمان هر شبت، لولی وش مغموم
منم من، سنگ تیپاخورده ی رنجور
منم، دشنام پست آفرینش، نغمه ی ناجور
نه از رومم، نه از زنگم، همان بیرنگ بیرنگم
بیا بگشای در، بگشای، دلتنگم
     
  
زن

andishmand
 
تو عشق بودی
این را از بوی تن ات فهمیدم
شاید هم خیلی دیر به تو رسیدم
خیلی دیر..

اما مگر قانون این نبود
که هر آنچه دیر می آید
عاقبت روزی به خانه ی ما خواهد رسید؟

عادت کرده ایم به نداشتن ها
و شاید به اندوه
آری، تو عشق بودی
این را از رفتن ات فهمیدم

وگرنه
این شهر
هرگز این چنین
سرسنگین نبود.
بی تو
اینجا همه در حبس ابد تبعیدند
سالها، هجری و شمسی، همه بی خورشیدند
     
  ویرایش شده توسط: andishmand   
مرد

 
ﻫﻤﻪ ﺭﺍ ﻣﺴــــﺖ ﻭ ﺧﺮﺍﺏ ﺍﺯ
ﻣــــﯽ ﺍﻧــــﮕﻮﺭ ﮐﻨﯿـــــﺪ
ﻣﺰﺩ ﻏـﺴـﺎﻝ ﻣﺮﺍ ﺳﯿــــﺮ
ﺷــــﺮﺍﺑــــــﺶ ﺑﺪﻫﯿﺪ
ﻣﺴﺖ ﻣﺴﺖ ﺍﺯ ﻫﻤﻪ ﺟﺎ ﺣـــﺎﻝ
ﺧﺮﺍﺑﺶ ﺑﺪﻫﯿﺪ
ﺑﺮ ﻣﺰﺍﺭﻡ ﻣــﮕــﺬﺍﺭﯾــﺪ ﺑـﯿـــﺎﯾﺪ
ﻭﺍﻋــــــﻆ
ﭘـﯿــﺮ ﻣﯿﺨﺎﻧﻪ ﺑﺨﻮﺍﻧﺪ ﻏــﺰﻟــﯽ ﺍﺯ
ﺣــــﺎﻓـــﻆ
ﺟﺎﯼ ﺗﻠﻘــﯿـﻦ ﺑﻪ ﺑﺎﻻﯼ ﺳﺮﻡ ﺩﻑ
ﺑـــﺰﻧﯿـــﺪ
ﺷﺎﻫﺪﯼ ﺭﻗﺺ ﮐﻨﺪ ﺟﻤﻠﻪ ﺷﻤﺎ
ﮐـــﻒ ﺑﺰﻧﯿﺪ
ﺭﻭﺯ ﻣﺮﮔــﻢ ﻭﺳﻂ ﺳﯿﻨﻪ ﻣﻦ
ﭼـــﺎﮎ ﺯﻧﯿـﺪ
ﺍﻧﺪﺭﻭﻥ ﺩﻝ ﻣــﻦ ﯾﮏ ﻗـﻠﻤﻪ ﺗـﺎﮎ
ﺯﻧـﯿـــــــﺪ
ﺭﻭﯼ ﻗــﺒـــﺮﻡ ﺑﻨﻮﯾـﺴﯿــﺪ
ﻭﻓــــﺎﺩﺍﺭ ﺑﺮﻓـــﺖ
ﺁﻥ ﺟﮕﺮ ﺳﻮﺧﺘﻪ ﺧﺴﺘﻪ ﺍﺯ ﺍﯾﻦ ﺩﺍﺭ
ﺑﺮﻓــــﺖ
ازاین زمین نفرین شده
تاآسمون بکرراهی نیست
     
  
مرد

 

بر ماسه ها نوشتم:
دریای هستی من،
از شوق توست سرشار
این را به یاد بسپار.


بر ماسه ها نوشتی:
ای هم زبان دیرین
این آرزوی پاکیست
اما به باد، بسپار.


خیزاب تیزبالی
ناز و نیاز ما را،
می شست پاک می کرد.
بر باد رفتنی را،
می برد خاک می کرد...

دریا، ترانه خوان مست
سر بر کرانه می زد
وآن آتش نهفته،
در ما زبانه می زد.

"سلطان فریدن مشیری"
حتی اگر نباشی، می آفرینمت!
چونان که التهاب بیابان،
سراب را...
     
  
مرد

 
به خدا حافظی تلخ تو سوگند نشد
که تو رفتی و دلم ثانیه ای بند نشد
لب تو میوه ممنوع ولی لب هایم
هر چه از طعم لب سرخ تو دل کند نشد
با چراغی همه جا گشتم و گشتم در شهر
هیچ کس هیچ کس اینجا به تو مانند نشد
هر کسی در دل من جای خودش را دارد
جانشین تو در این سینه خداوند نشد
خواستند از تو بگویند شبی شاعرها
عاقبت با قلم شرم نوشتند: نشد!

"فاضل نظری"
حتی اگر نباشی، می آفرینمت!
چونان که التهاب بیابان،
سراب را...
     
  
مرد

 
امشب دلم گرفته است
می خواهم از گرفته های دلم برایت بگویم
از ابرهای تیره ای که با نسیم خیانت به آسمان دلم آوردی
می خواهم گریه کنم اما نمی توانم
می خواهم تو را به یاد بیاورم
و با نگاه چشمان تو تا به صبح مژه بر هم نزنم
اما افسوس گذشت دقایق چهره ات را از یاد من برده اند
می خواهم اولین ساعتی که نگاهم کردی رو
به یاد بیاورم اما افسوس
آخرین نگاه تلخ و سرد تو نمی گذارد
می خواهم اولین دقایق با تو بودن را
به یاد بیاورم اما افسوس
می خواهم از گرفته های دلم برایت بگویم
اما نه! دلم نمی آید
مهم نيست در عشق به وصال برسي
مهم اين است که لياقت تجربه کردن
يک عشق پاک را داشته باشي
     
  
مرد

 

ای پریچهره بگو چرا نهان شدی
ترک من گفتی چه آتشی به جان زدی
روز و شب گریم به یاد خاطرات تو

راحت جان تو بودی، عشق پنهان تو بودی

روزگاری دل به دام تو فتاده بود
همدم شب هام رباب و جام و باده بود
همچو پروانه به گرد شمع رو به تو

جام دل شعله ور بود، گریه ها تا سحر بود

ناگهان بهاران خزان شد
چهره ات ز دیده نهان شد
ابر چشمم خون فشان شد
غم عشقت آتش به جان شد

حتی اگر نباشی، می آفرینمت!
چونان که التهاب بیابان،
سراب را...
     
  
صفحه  صفحه 8 از 14:  « پیشین  1  ...  7  8  9  ...  13  14  پسین » 
شعر و ادبیات

چند بیت شعر برای آنکه فراموشت کرده

رنگ ها List Insert YouTube video   

 ?

برای دسترسی به این قسمت میبایست عضو انجمن شوید. درصورتیکه هم اکنون عضو انجمن هستید با استفاده از نام کاربری و کلمه عبور وارد انجمن شوید. در صورتیکه عضو نیستید با استفاده از این قسمت عضو شوید.

 

 
DMCA/Report Abuse (گزارش)  |  News  |  Rules  |  How To  |  FAQ  |  Moderator List  |  Sexy Pictures Archive  |  Adult Forums  |  Advertise on Looti
↑ بالا
Copyright © 2009-2024 Looti.net. Looti Forums is not responsible for the content of external sites

RTA