ارسالها: 24568
#81
Posted: 4 Apr 2015 20:50
گفتی که میروی به خدا میسپاری ام
من باورم شده تو مرا دوست داری ام
ته مانده های آب غرورم فنا شده ست
باور نمیکنم که تو باور نداری ام
لبخند میزنی تو و از من گذشته ای
من در خزان رفتنت اما به زاری ام
این زخم ها که کوه نمک را چریده اند!
دیگر نمک نزن تو به این زخم کاری ام
بستی بهار بودن خود را که تا ابد
در بین دشت های نبودت بکاری ام
از چشم های خیس من اما نرفته ای
"بازآ گلم به این همه چشم انتظاری ام"
برگشته ام دوباره که درکم کنی ولی
یادم نبود هیچ که باور نداری ام...
بی تو
اینجا همه در حبس ابد تبعیدند
سالها، هجری و شمسی، همه بی خورشیدند
ارسالها: 14491
#82
Posted: 23 Oct 2015 08:58
خیلی زود میفهمی
همهچیز را در آغوشِ من جا گذاشتی
مثلِ مسافری
که تمامِ زندگیاش را
در یک ایستگاهِ بینِ راهی جا میگذارد!
آشفته سریم !
شانهی دوست کجاست ؟
ارسالها: 148
#83
Posted: 3 Nov 2015 09:46
دلم گرفته از اين قفس
ديگه هوس ريشه ی عشق را سوزنده
معنی ديگه نداره عاشقی
ريشه ی عشق را خشكنده
زندگی شده يه واژه ی بی معنی
لعنت به دوست داشتن های دروغی
فقط خيانت اين شده هدف نهايی
فردايی نيست به جز جدايی
بايد فرار كرد از قفس
شيشه ها را شكست
ای غریبه باهاش دعوا نکن، سرش داد نزن، باهاش قهر نکن، دوستش داشته باش، اون .....؟
بخاطر تو ، منو فراموش کرد....!!!!!!
ارسالها: 148
#84
Posted: 3 Nov 2015 09:47
تو را گم کرده ام امروز
و حالا لحظه های من گرفتار سکوتی سرد و سنگینند
و چشمانم که تا دیروز به عشقت می درخشیدند
نمیدانی چه غمگینند...
چراغ روشن شب بود برام چشمهای تو
نمیدانم چه خواهد شد
پر از دلشوره ام بی تاب و دلگیرم
کجا ماندی که من بی تو هزاران بار
در هر لحظه میمیرم....
ای غریبه باهاش دعوا نکن، سرش داد نزن، باهاش قهر نکن، دوستش داشته باش، اون .....؟
بخاطر تو ، منو فراموش کرد....!!!!!!
ارسالها: 517
#85
Posted: 3 Nov 2015 13:58
من گم شده ام، مرا مجویید
با گم شدگان سخن مگویید
تا کی ستم و جفا کنیدم
با محنت خود راها کنیدم؟
از پای فتاده ام چه تدبیر
ای دوست بیا و دست من گیر
این خسته که دل سپرده ی توست
زنده به تو، به که مرده ی توست
بنواز به لطف، یک سلامم
جان تازه نما به یک پیامم
The Search for Freedom
درک کردن سخته، درک نشدن سخت تر
ارسالها: 23330
#86
Posted: 14 May 2016 09:48
نمیدانم تورا به اندازه ی نفسم دوس دارم یا نفسم را به اندازه ی تو؟!
نمیدانم چون تورا دوست دارم نفس میکشم ،یا نفس میکشم که تورا دوست بدارم؟!
نمیدانم زندگی من تکرار دوست داشتن توست یا تکرار دوست داشتن تو زندگی من؟!
تنها میدانم که دوست داشتنت لحظه،لحظه زندگی ام را می سازد
این کاربر به دلیل توهین به مدیریت بن شد.
ارسالها: 1460
#89
Posted: 10 Nov 2016 22:48
من مانده ام با یک دریا غربت
افق تا افق فاصله وُ
جایت
که حتی یک لحظه هم خالی نیست
چشم دوخته ام
به انتظار آن اتفاق تماشایی وُ
تاب می آورم.
خدا را چه دیدی
شاید هم آمدی وُ
گره کور این دوست داشتنِ ناتمام را
با دستهای تمامت باز کردی.
"ماندانا پیرزاده"
مرد=زن
جداسازیهای جنسیتی توهین به انسانیت است