انجمن لوتی: عکس سکسی جدید، فیلم سکسی جدید، داستان سکسی
شعر و ادبیات
  
صفحه  صفحه 14 از 65:  « پیشین  1  ...  13  14  15  ...  64  65  پسین »

A Pure Poetry | یک شعر ناب


زن

 
می‌نشینم روی پایت تا تو را شیدا کنم
تا که شاید من رگ خواب تو را پیدا کنم


می‌نهم لب را به لب‌هایت مگر رسوا شوی
تا که شاید لحظه‌ای با بوسه‌ای اغوا شوی


می‌گشایم لب به زیر گوش تو با دلبری
تا که شاید چشم خود بندی به روی دیگری

می‌خرامم نرم و نازک سوی آغوشت چو مار
تا که شاید از کفت گیرم عنان و اختیار


تو ولی با چیرگی من را به زانو می‌نهی
دست سرد خود به دست گرم و داغم می‌دهی


با لوندی گونه‌ی من را نوازش می‌کنی
با نگاهت بوسه‌ای تبدار، خواهش می‌کنی

می خزم آهسته در آغوش پر آرامشت
من اجابت می کنم در لحظه امر و خواهشت


با همین بوسیدن اغوا می شود اندام تو
با همین بوسیدن انگاری شدم من رام تو...
هر شب دلم بهانه ی تـــو را ، هیچ ... بگذریم ...
امشب دلم دوباره تـــو را ... ، هیــچ ... بگذریم ...
     
  
زن

andishmand
 
پابند کفشهای سياه سفر نشو
يا دست کـم بخاطر من ديرتر برو

دارم نگاه مـی کنم و حرص مـی خــــورم
امشب قشنگ تر شده ای - بيشتر نشو


کاری نکن که بشکنی اما شکسته ای
حالا شکستنی ترم از شاخـه های مو

موضــــوع را عـوض بکنيم از خودت بگو -
به به مبارک است :دل خوش - لباس نو


دارند سور وسات عروسی می آورند
از کوچــه های سرد به آغوش گرم تو

هی پا به پا نکن که بگويم سفر به خير
مجبــــور نيستـــی بمانی ... ولــی نرو!
بی تو
اینجا همه در حبس ابد تبعیدند
سالها، هجری و شمسی، همه بی خورشیدند
     
  
مرد

 
ساقی بده آن باده که اکسیر وجود است
شوینده آلایش هر بود و نبود است

بی زیبق و گوگرد که اصل زر کانی‌ست
مفتاح در گنج طلا خانهٔ جود است

بی گردش خورشید کم و بیش حرارت
کان زر از او هر چه فراز است و فرود است

قرعی نه و انبیقی و حلی و نه عقدی
در بوته گداز زر و نه نار و نه دود است

سیماب در او عقد وفا بسته بر آتش
از هردو عجب اینکه نه بود و نه نمود است

هم عهد در او سود و زیان همه عالم
وین طرفه که در وی نه زیان است و نه سود است


در عالم هستی که ز هستی به در آییم
ما را چه زیان از عدم سود وجود است
(گزیده ای از ترجیع بند بی نظیر وحشی بافقی)
     
  
مرد

 
از تو ای عشق در این دل چه شررها دارم
یادگار از تو چه شب ها ، چه سحرها دارم
با تو ای راهزن دل چه سفرها دارم
گر چه از خود خبرم نیست خبرها دارم


تو مرا واله و آشفته و رسوا کردی
تو مرا غافل از اندیشه ی فردا کردی
آری ای عشق تو بودی که فریبم دادی
دل رسوا زده ام را به حبیبم دادی


بوسه ها از لب یارم به رقیبم دادی
دارویِ کُشتن من یادِ طبیبم دادی
ورنه اینقدر مَهم جور و جفا یاد نداشت
هیچ شیرین سرِ خونریزی فرهاد نداشت

حُسن در بردن دل همره و همکار تو بود
غمزه دمساز تو و عشوه مدد کار تو بود
وصل و هجران سبب گرمی بازار تو بود
راست گویم دل دیوانه گرفتار تو بود


گر تو ای عشق نه مشاطه ی خوبان بودی
ترک آن ماه جفا پیشه چه آسان کردی
چو نکو می نگرم شمع توئی، پروانه توئی
حرم و دیر توئی ، کعبه و بتخانه توئی


راز شیرینی این عالم افسانه توئی
لب دلدار توئی ، طره ی جانانه توئی
گر چه از چشم بتی بیدل و دینم ای عشق
هر چه بینم همه از چشم تو بینم ای عشق
بودی تـــــــو تو بغلم

گردنت بود رو لبم
     
  

 
تنهایی و لحظه های پر آشوبم
هی مشت بر این دقیقه ها می کوبم...

انگار همیشه رسم دنیا این است.....
حال مرا بپرسی و من..... خوبم !!!!
     
  
مرد

 
خنده ات طرح لطیفیست که دیدن دارد
ناز معشوق دل آزار خریدن دارد
فارغ از گله و گرگ است شبانی عاشق
چشم سبز تو چه دشتیست !دویدن دارد
شاخه ای از سر دیوار بیرون جسته
بوسه ات میوه ی سرخیست که چیدن دارد
عشق بودی و به اندیشه سرایت کردی
قلب با دیدن تو شور تپیدن دارد
وصل تو خواب وخیال است ولی باور کن
عاشقی بی سرو پا عزم رسیدن دارد
عمق تو دره ی ژرفیست ،مرا میخواند
آخر قصه ی فرهاد شنیدن دارد
" دنیا این قدر بزرگه که هر کسی واسه خودش یه جایی داره
پس سعی کنید به جای اینکه جای کسی رو بگیرید
جای خودتون رو پیدا کنید
     
  
مرد

 
تقدیم یه عاشقای لوتی

پس از سفر های بسیار و

عبور از فراز و فرود امواج این دریای طوفان خیز،

بر آنم که در کنار تو لنگر افکنم، بادبان برچینم، پارو وانهم،

سکان رها کنم، به خلوت لنگرگاهت در آیم

و در کنارت پهلو بگیرم.
آغوشت را بازیابم و استواری امن زمین را زیر پای خویش.

     
  
مرد

 
گیرم که در باورتان به خاک نشسته ام

و ساقه های جوانم از ضربه های تبرهایتان زخم دار است

با ریشه چه می کنید؟

گیرم که بر سر این باغ بنشسته در کمین پرنده اید

پرواز را علامت ممنوع می زنید

با جوجه های نشسته در آشیان چه می کنید؟

گیرم که می کشید
گیرم که می برید
گیرم که می زنید


با رویش ناگزیر جوانه ها چه می کنید؟


خسرو گلسرخی
     
  
مرد

 
سلام ای غروب غریبانه دل
سلام ای طلوع سحرگاه رفتن
سلام ای غم لحظه های جدایی
خداحافظ ای شعر شبهای روشن

خداحافظ ای شعر شبهای روشن
خداحافظ ای قصه عاشقانه
خداحافظ ای آبی روشن عشق
خداحافظ ای عطر شعر شبانه

خداحافظ ای همنشین همیشه
خداحافظ ای داغ بر دل نشسته
تو تنها نمی مانی ای مانده بی من
تو را می سپارم به دلهای خسته

تو را می سپارم به مینای مهتاب
تو را می سپارم به دامان دریا
اگر شب نشینم اگر شب شکسته
تو را می سپارم به رویای فردا




شب است و ماه می‌رقصد
ستاره نقره می پاشد
من اما
ساکت و خاموشم
     
  
زن

 
میرسد روزی که بی هم میشویم .
یک به یک از جمعمان کم میشویم .
میرســـــــد روزی که ما در خاطرات .
موجب خندیدن وغــــــم میشویم .
روزهای همـــــدلی از دست رفت .
عاقبت محتــــاج همدم میشویم
برداشت طرف مقابلت شرطه نه برداشتها و تفاسیری که تو از اون واژه یا رفتار داری!!!
     
  
صفحه  صفحه 14 از 65:  « پیشین  1  ...  13  14  15  ...  64  65  پسین » 
شعر و ادبیات

A Pure Poetry | یک شعر ناب

رنگ ها List Insert YouTube video   

 ?

برای دسترسی به این قسمت میبایست عضو انجمن شوید. درصورتیکه هم اکنون عضو انجمن هستید با استفاده از نام کاربری و کلمه عبور وارد انجمن شوید. در صورتیکه عضو نیستید با استفاده از این قسمت عضو شوید.

 

 
DMCA/Report Abuse (گزارش)  |  News  |  Rules  |  How To  |  FAQ  |  Moderator List  |  Sexy Pictures Archive  |  Adult Forums  |  Advertise on Looti
↑ بالا
Copyright © 2009-2024 Looti.net. Looti Forums is not responsible for the content of external sites

RTA