ارسالها: 6368
#131
Posted: 5 Nov 2013 14:10
مینشینم روی پایت تا تو را شیدا کنم
تا که شاید من رگ خواب تو را پیدا کنم
مینهم لب را به لبهایت مگر رسوا شوی
تا که شاید لحظهای با بوسهای اغوا شوی
میگشایم لب به زیر گوش تو با دلبری
تا که شاید چشم خود بندی به روی دیگری
میخرامم نرم و نازک سوی آغوشت چو مار
تا که شاید از کفت گیرم عنان و اختیار
تو ولی با چیرگی من را به زانو مینهی
دست سرد خود به دست گرم و داغم میدهی
با لوندی گونهی من را نوازش میکنی
با نگاهت بوسهای تبدار، خواهش میکنی
می خزم آهسته در آغوش پر آرامشت
من اجابت می کنم در لحظه امر و خواهشت
با همین بوسیدن اغوا می شود اندام تو
با همین بوسیدن انگاری شدم من رام تو...
هر شب دلم بهانه ی تـــو را ، هیچ ... بگذریم ...
امشب دلم دوباره تـــو را ... ، هیــچ ... بگذریم ...
ارسالها: 24568
#132
Posted: 8 Nov 2013 15:05
پابند کفشهای سياه سفر نشو
يا دست کـم بخاطر من ديرتر برو
دارم نگاه مـی کنم و حرص مـی خــــورم
امشب قشنگ تر شده ای - بيشتر نشو
کاری نکن که بشکنی اما شکسته ای
حالا شکستنی ترم از شاخـه های مو
موضــــوع را عـوض بکنيم از خودت بگو -
به به مبارک است :دل خوش - لباس نو
دارند سور وسات عروسی می آورند
از کوچــه های سرد به آغوش گرم تو
هی پا به پا نکن که بگويم سفر به خير
مجبــــور نيستـــی بمانی ... ولــی نرو!
بی تو
اینجا همه در حبس ابد تبعیدند
سالها، هجری و شمسی، همه بی خورشیدند
ارسالها: 9253
#134
Posted: 14 Nov 2013 17:18
از تو ای عشق در این دل چه شررها دارم
یادگار از تو چه شب ها ، چه سحرها دارم
با تو ای راهزن دل چه سفرها دارم
گر چه از خود خبرم نیست خبرها دارم
تو مرا واله و آشفته و رسوا کردی
تو مرا غافل از اندیشه ی فردا کردی
آری ای عشق تو بودی که فریبم دادی
دل رسوا زده ام را به حبیبم دادی
بوسه ها از لب یارم به رقیبم دادی
دارویِ کُشتن من یادِ طبیبم دادی
ورنه اینقدر مَهم جور و جفا یاد نداشت
هیچ شیرین سرِ خونریزی فرهاد نداشت
حُسن در بردن دل همره و همکار تو بود
غمزه دمساز تو و عشوه مدد کار تو بود
وصل و هجران سبب گرمی بازار تو بود
راست گویم دل دیوانه گرفتار تو بود
گر تو ای عشق نه مشاطه ی خوبان بودی
ترک آن ماه جفا پیشه چه آسان کردی
چو نکو می نگرم شمع توئی، پروانه توئی
حرم و دیر توئی ، کعبه و بتخانه توئی
راز شیرینی این عالم افسانه توئی
لب دلدار توئی ، طره ی جانانه توئی
گر چه از چشم بتی بیدل و دینم ای عشق
هر چه بینم همه از چشم تو بینم ای عشق
بودی تـــــــو تو بغلم
گردنت بود رو لبم
ارسالها: 57
#136
Posted: 21 Nov 2013 00:07
خنده ات طرح لطیفیست که دیدن دارد
ناز معشوق دل آزار خریدن دارد
فارغ از گله و گرگ است شبانی عاشق
چشم سبز تو چه دشتیست !دویدن دارد
شاخه ای از سر دیوار بیرون جسته
بوسه ات میوه ی سرخیست که چیدن دارد
عشق بودی و به اندیشه سرایت کردی
قلب با دیدن تو شور تپیدن دارد
وصل تو خواب وخیال است ولی باور کن
عاشقی بی سرو پا عزم رسیدن دارد
عمق تو دره ی ژرفیست ،مرا میخواند
آخر قصه ی فرهاد شنیدن دارد
" دنیا این قدر بزرگه که هر کسی واسه خودش یه جایی داره
پس سعی کنید به جای اینکه جای کسی رو بگیرید
جای خودتون رو پیدا کنید
ارسالها: 3650
#139
Posted: 2 Dec 2013 19:12
سلام ای غروب غریبانه دل
سلام ای طلوع سحرگاه رفتن
سلام ای غم لحظه های جدایی
خداحافظ ای شعر شبهای روشن
خداحافظ ای شعر شبهای روشن
خداحافظ ای قصه عاشقانه
خداحافظ ای آبی روشن عشق
خداحافظ ای عطر شعر شبانه
خداحافظ ای همنشین همیشه
خداحافظ ای داغ بر دل نشسته
تو تنها نمی مانی ای مانده بی من
تو را می سپارم به دلهای خسته
تو را می سپارم به مینای مهتاب
تو را می سپارم به دامان دریا
اگر شب نشینم اگر شب شکسته
تو را می سپارم به رویای فردا
شب است و ماه میرقصد
ستاره نقره می پاشد
من اما
ساکت و خاموشم
ارسالها: 228
#140
Posted: 6 Dec 2013 21:41
میرسد روزی که بی هم میشویم .
یک به یک از جمعمان کم میشویم .
میرســـــــد روزی که ما در خاطرات .
موجب خندیدن وغــــــم میشویم .
روزهای همـــــدلی از دست رفت .
عاقبت محتــــاج همدم میشویم
برداشت طرف مقابلت شرطه نه برداشتها و تفاسیری که تو از اون واژه یا رفتار داری!!!