انجمن لوتی: عکس سکسی جدید، فیلم سکسی جدید، داستان سکسی
شعر و ادبیات
  
صفحه  صفحه 15 از 65:  « پیشین  1  ...  14  15  16  ...  64  65  پسین »

A Pure Poetry | یک شعر ناب


زن

andishmand
 
کوله را خواهم بست!
دور خواهم شد از این شهر غریب..


به دهی خواهم رفت
که در آن آیینه ارزان باشد..
هر زمان چهره تکراری من باز گرفت..
بی هراس از دلمان بشکنمش..

به دهی خواهم رفت
که اگر از سر دلتنگی و غم داد زدم..
مردم تلخ خیابانی مان
اعتراضی نکنند.!


من از این شهر سفر خواهم کرد..
به دهی خواهم رفت...
که در آن شب هنگام.
بشود بوی خدا را فهمید..
بشود پیشانی شاپرکی را بوسید.

به دهی خواهم رفت
که نخ پیرهن مردمشان
جای ابریشم ناب
از گل نسرتن و یاسمن است.
و تمام اوج خوشبختی شان
چیدن گندم یک مزرعه است

به دهی خواهم رفت
که هوایش بوی غربت ندهد.

من به هنگام طلوع خورشید
کوله را می بندم.

فارغ از عشق و سراب.!
بی خدا حافظی از شهر سفر خواهم کرد
بی تو
اینجا همه در حبس ابد تبعیدند
سالها، هجری و شمسی، همه بی خورشیدند
     
  ویرایش شده توسط: andishmand   
مرد

 
بی وفا

توی فکرم چی بودی اما حالا تو چی شدی
عوض شدی به یک دَفِه جادوی عشق کی شدی؟

بگو به من که چی اومد سر تموم عهدامون
مگه نگفتی با منی یادت نمونده حرفامون؟

تو بودی که میگفتی باز از عاشقی برات بگم
هرچی که قصه داره دل واسه دوتا چشات بگم

بگم که عشق من تویی نمیشه از تو بگذرم
تو تک ستاره منی تو آسمون باورم

گفتم و عاشقت شدم ساده و پاک و بی ریا
اما نفهمیدی منو دلم میخواد بگی چرا...؟

نارو زدی به عاشقت به جرم بی ریا بودن
نخواستن یه عشق پوچ اسیر قصه ها شدن!
به راستی آیا این خداوند است که انسان را آفریده است یا عکس آن؟؟
     
  
زن

 
دیریست کوچه های غزل ،سخت خلوت است

اشعار تازه ام ،همه از روی عادت است

من با سکوت ،شعر تو را می سروده ام

این بار مطلع غزل از رنگ غربت است

تکرار بی شمار نفس های بیقرار

در لحظه های ناب تغزل ،عبادت است

برداشت طرف مقابلت شرطه نه برداشتها و تفاسیری که تو از اون واژه یا رفتار داری!!!
     
  

 
ﺷﺒﺎﺏ ﻋﻤﺮ ﻋﺠﺐ ﺑﺎﺷﺘﺎﺏ ﻣﯿﮕﺬﺭﺩ
ﺑﺪﯾﻦ ﺷﺘﺎﺏ ﺧﺪﺍﯾﺎ ﺷﺒﺎﺏ ﻣﯿﮕﺬﺭﺩ
ﺷﺒﺎﺏ ﻭ ﺷﺎﻫﺪﻭﮔﻞ ﻣﻐﺘﻨﻢ ﺑﻮﺩ ﺳﺎﻗﯽ ﺷﺘﺎﺏ ﮐﻦ ﮐﻪ ﺟﻬﺎﻥ ﺑﺎﺷﺘﺎﺏ ﻣﯿﮕﺬﺭﺩ
ﺑﻪ ﭼﺸﻢ ﺧﻮﺩ ﮔﺬﺭ ﻋﻤﺮ ﺧﻮﯾﺶ ﻣﯽ ﺑﯿﻨﻢ
ﻧﺸﺴﺘﻪ ﺍﻡ ﻟﺐ ﺟﻮﯾﯽ ﻭﺁﺏ ﻣﯿﮕﺬﺭﺩ
ﺑﻪ ﺭﻭﯼ ﻣﺎﻩ ﻧﯿﺎﺭﯼ ﺣﺪﯾﺚ ﺯﻟﻒ ﺳﯿﺎﻩ ﮐﻪ ﺍﺑﺮ ﺍﺯ ﺟﻠﻮ ﺁﻓﺘﺎﺏ ﻣﯿﮕﺬﺭﺩ
ﺧﺮﺍﺏ ﮔﺮﺩﺵ ﺁﻥ ﭼﺸﻢ ﺟﺎﻭﺩﺍﻥ
ﻣﺴﺘﻢ ﮐﻪ ﺩﻭﺭ ﺟﺎﻡ ﺟﻬﺎﻥ ﺧﺮﺍﺏ ﻣﯿﮕﺬﺭﺩ
ﺑﻪ ﺁﺏ ﻭ ﺗﺎﺏ ﺟﻮﺍﻧﯽ ﭼﮕﻮﻧﻪ ﻏﺮﻩ ﺷﺪﯼ
ﮐﻪ ﺧﻮﺩ ﺟﻮﺍﻧﯽ ﻭﺍﯾﻦ ﺁﺏ ﻭ ﺗﺎﺏ ﻣﯿﮕﺬﺭﺩ
ﺑﻪ ﺯﯾﺮ ﺳﻨﮓ ﻟﺤﺪ"ﺍﺳﺘﺨﻮﺍﻥ ﭘﯿﮑﺮ ﻣﺎ ﭼﻮ ﮔﻨﺪﻣﯽ ﺍﺳﺖ ﮐﻪ ﺍﺯ ﺁﺳﯿﺎﺏ ﻣﯿﮕﺬﺭﺩ . . .
من سالها عاشق شدم بی او ...
ی حس بی تفسیرِ وحشتناک . . .
     
  
زن

 
من نیز چو دریا همه تن موجم و طوفان

من نیز چو او، معنی آرام ندانم

هر لحظه‌ی آرام من آغاز خروشی‌ست

کارآمش هر لحظه، به‌جُزدام ندانم

شور و شررم در سر و جان هر شب و هم روز

زین‌سان خبر از گردش ایّام ندانم

چون جام تنم پر شود از باده‌ی مهتاب

بی‌تابم و شب جز هوس جام ندانم

او صخره صفت می‌شکند موج تنم را

من مرگِ رهِ دوست به‌جز کام ندانم

مرد سفر عشقم و این راه خطرخیز

می‌پویم و دانم که سرانجام ندانم


حسین اکبری
آشفته سریم !
شانه‌ی دوست کجاست ؟
     
  
زن

 
از این شب های بی پایان،
چه می خواهم به جز باران
که جای پای حسرت را بشوید از سر راهم
نگاه پنجره رو به کویر آرزوهایم
و تنها غنچه ای در قلب سنگ این کویر انگار روییده...
به رنگ آتشی سوزان تر از هرم نفس هایت،
دریغ از لکه ای ابری که باران را
به رسم عاشقی بر دامن این خاک بنشاند
نه همدردی،
نه دلسوزی،
نه حتی یاد دیروزی...
هوا تلخ و هوس شیرین
به یاد آنهمه شبگردی دیرین،
میان کوچه های سرد پاییزی
تو آیا آسمان امشب برایم اشک می ریزی؟
ببارو جان درون شاهرگ های کویر آرزوهایم تو جاری کن
که من دیگر برای زندگی از اشک خالی و پر از دردم
ببار امشب!
من از آسایش این سرنوشت بی تفاوت ، سخت دلسردم.
ببار امشب ...
که تنها آرزوی پاک این دفتر
گل سرخی شود روزی!
ودیگر من نمی خواهم از این دنیا
نه همدردی،
نه دلسوزی،
فقط یک چیز می خواهم!
و آن شعری
به یاد آرزوهای لطیف و پاک دیروزی...

هر شب دلم بهانه ی تـــو را ، هیچ ... بگذریم ...
امشب دلم دوباره تـــو را ... ، هیــچ ... بگذریم ...
     
  
مرد

 
حسین صفا / کدام پنجره ؟!؟!

یک بار بار خستگی خود را       از شانه‌های خسته‌ی خود بردار
 
این بار خسته هم که شدی آن‌ را           بر روی شانه‌های خودت بگذار
 
 
تو خسته‌ای از اول راهی که    راه تو را کشید به آهی که...
 
نگذار تا تمام شود این راه     این آه را به راه خودش نگذار
 
 
امشب که بیست و هشتم آبان است    من سردم است کو تو و آغوشت؟
 
سردت که نیست؟ هست؟! اگر سرد است     من آتشم! تو را به خودم بسپار
 
 
 
من آجرم نه پنجره‌ای تازه    پرواز می کنی تو به آن سو تر
 
دیوار کهنه‌ای است در این سو تر    من تکیه داده‌ام به همین دیوار
 
 
 
امشب که بیست و هشتم آوار است     هم سردم است هم به تو محتاجم
 
هم بیست و هشت بار لهم کرده است     یک ربع قرن هیچی این آوار
 
 
 
هم فکر می‌کنم که اگر بودی     این بار کج چگونه سبک می‌شد
 
هم داد می زنم که صلیبت را     از شانه‌ی شکسته‌ی من بردار
 
 
 
آخر کدام پنجره بایستی     ته مانده‌ی جوانی من باشد؟
 
قدری بایست آخر راه اینجاست    بگذار تا تمام شوم این بار
  
آخر بگو تمام شود این راه    من خسته‌ام از اول راهی که
 
راه مرا کشید به آهی که...    من خسته‌ام از اول این دیدار

راز دلم را فقط تو میدانی و دلت
گوشه ای از قلبت پنهان دار دوستت دارم هایم را
*ای عشق*
***M***
     
  
مرد

 
مرغ عشقم در قفسم ، مجال رفتنم نیست
به جز دانـــه زدست تو توان خوردنم نیست


چه دانستم در این غربت به بندم میکشانی ؟
در خیال وصل دلبـــــر چشمان خفتنم نیست


چه گناهی کرده ام من حکم زندان داده ای ؟
دلــــــم تنگُ قفس تنگُ توان جَستنم نیست


یا که قفل مَحبَست را شکن ، یا که بگیر جان
خسته ام مــن دگر اینجا طاقت ماندنم نیست


جمال ملّاء
     
  
زن

 
نازنین آمد و دستی به دل ما زد و رفت

پرده ی خلوت این غمکده بالا زد و رفت


کنج تنهایی ما را به خیالی خوش کرد

خواب خورشید به چشم شب یلدا زد و رفت



درد بی عشقی ما دید و دریغش آمد

آتش شوق درین جان شکیبا زد و رفت



خرمن سوخته ی ما به چه کارش می خورد ؟

که چو برق آمد و در خشک و تر ما زد و رفت



رفت و از گریه ی توفانی ام اندیشه نکرد

چه دلی داشت خدایا که به دریا زد و رفت؟



بود آیا که ز دیوانه ی خود یاد کند

آن که زنجیر به پای دل شیدا زد و رفت؟



سایه آن چشم سیه با تو چه می گفت که دوش

عقل فریاد برآورد و به صحرا زد و رفت؟
Signature
     
  
زن

 
من هم شبی به خاطره تبدیل می شوم

خط میخورم زهستی و تعطیل می شوم

من هم شبی به خواب زمین میروم
فرو
بر دوش خاک حامله تحمیل می شوم

من هم شبی قسم به خدا مثل قصه ها
با فصل تلخ خاتمه تکمیل می شوم

قابیل مرگ، نعش مرا میکِشَد به دوش
کم کم شبیه قصه هابیل می شوم

حک میکند غروب مرا شاعری به سنگ
ازاشک و آه و خاطره تشکیل می شوم

یک شب شبیه شاپرکی میپرم ز خاک

در آسمان به آیینه تبدیل می شوم
دوست داشتن یعنی
وقتی میــــدونه…
رو چیزی حساسی…
یا از کاری بدت میـــاد…
حواسش هست که ناراحتت نکنه…
     
  
صفحه  صفحه 15 از 65:  « پیشین  1  ...  14  15  16  ...  64  65  پسین » 
شعر و ادبیات

A Pure Poetry | یک شعر ناب

رنگ ها List Insert YouTube video   

 ?

برای دسترسی به این قسمت میبایست عضو انجمن شوید. درصورتیکه هم اکنون عضو انجمن هستید با استفاده از نام کاربری و کلمه عبور وارد انجمن شوید. در صورتیکه عضو نیستید با استفاده از این قسمت عضو شوید.

 

 
DMCA/Report Abuse (گزارش)  |  News  |  Rules  |  How To  |  FAQ  |  Moderator List  |  Sexy Pictures Archive  |  Adult Forums  |  Advertise on Looti
↑ بالا
Copyright © 2009-2024 Looti.net. Looti Forums is not responsible for the content of external sites

RTA