انجمن لوتی: عکس سکسی جدید، فیلم سکسی جدید، داستان سکسی
شعر و ادبیات
  
صفحه  صفحه 20 از 65:  « پیشین  1  ...  19  20  21  ...  64  65  پسین »

A Pure Poetry | یک شعر ناب


زن

andishmand
 
تا آمدی تمام وجودم نگاه شد
احساس بی ملاحظه ام سر به راه شد

خورشید از حضور تو الگو گرفت و بعد
زیباتر از همیشهِ خود ، مثل ماه شد

تا گفتم عاشقت شده ام دورتر شدی
سهم من از وجود تو اندوه و آه شد


فالم میان قهوه ای چشمهایت بود
لرزید چشم های تو فالم تباه شد


سوء تفاهم است عزیزم به خود مگیر
مقصود من دلی ست که غرق گناه شد

با وعده های سرد تو سرخوش نمی شوم
هر سَر ، سَری به عشق تو زد بی کلاه شد

تقویم ها عزای عمومی گرفته اند
تاریخ بی حضور تو ، روزش سیاه شد


" امید صباغ نو"
بی تو
اینجا همه در حبس ابد تبعیدند
سالها، هجری و شمسی، همه بی خورشیدند
     
  
مرد

 
خدا می خواست در چشمان من زیبا ترین باشی
شرابی در نگاهت ریخت تا گیرا ترین باشی
نمی گنجید روح سرکشت در تنگنای تن
دلت را وسعتی بخشید تا دریا ترین باشی
تو را شاعر، تو را عاشق پدید آورد و قسمت بود
که در شمسی ترین منظومه مولانا ترین باشی
مقدر بود خاکستر شود زهد دروغینم
تو را آموخت همچون شعله بی پروا ترین باشی
خدا تنهای تنها بود و در تنهایی پاکش
تو را تنها پدید آورد تا تنها ترین باشی
خدا وقتی تو را می آفرید از جنس لیلاها
گمان هرگز نمی بردم که واویلا ترین باشی
محمد رضا ترکی

حتی اگر نباشی، می آفرینمت!
چونان که التهاب بیابان،
سراب را...
     
  
زن

 


تو کیستی که من اینگونه بی تو بی تابم
شب از هجوم خیالت نمیبرد خوابم
تو چیستی که من از موج هر تبسم تو
بسان قایق سرگشته روی گردابم




تو در کدام سحر بر کدام اسب سپید
تورا کدام خدا
تو را کدام جهان
تو از کدام ترانه تو از کدام صدف




تو در کدام چمن همره کدام نسیم
تو از کدام سبو
من از کجا سر راه تو آمدم ناگاه
چه کرد با دل من آن نگاه شیرین ، آه




مدام پیش نگاهی ، مدام پیش نگاه
کدام نشاه دمیده از تو در تن من
که ذره ها وجود تو را که می بیند
به رقص می آیند




سرود می خوانند
چه آرزوی محالیست زیستن با تو
مرا همین بگذارند یک سخن با تو
... الله ...
با هر چه عشق نام تو را می توان نوشت
با هر چه رود نام تو را می توان سرود
بیم از حصار نیست که هر قفل کهنه را‍‍
با دست های روشن تو می توان گشود
     
  ویرایش شده توسط: SARA_2014   
مرد

 
در این نیستان به شور مستی
بر آمد از دل نوای دیگر
که بزم هستی گرفته از نو
ز لاله و گل صفای دیگر

از این کرانه بدان کرانه
شکوفه ریزد ز هر جوانه
بدین نشانه که دارد اینجا
به گلفشانی هوای دیگر

ترانه از من ترنم از تو
شکفته بر لب تبسم از تو
به نغمه شور شبانه از من
که مرغ جان زد صلای دیگر

دل من ای دل اگر که داری
هوای گلشن به نوبهاران
بیا به بستان که شد مهیا
برای عاشق فضای دیگر

ز تن برون شو به جان سفر کن
به کاروانی ز گل نظر کن
مگر پیامی شنیده باشی
تو از زبان درای دیگر

زهی به گلبانگ عاشقانه
که خیزد از نای هر ترانه
ترانه ای خوش در این زمانه
که گل کند با صدای دیگر

زنده یاد مشفق کاشانی

حتی اگر نباشی، می آفرینمت!
چونان که التهاب بیابان،
سراب را...
     
  ویرایش شده توسط: ellipseses   
مرد

 
در این نیستان به شور مستی
بر آمد از دل نوای دیگر
که بزم هستی گرفته از نو
ز لاله و گل صفای دیگر

از این کرانه بدان کرانه
شکوفه ریزد ز هر جوانه
بدین نشانه که دارد اینجا
به گلفشانی هوای دیگر
ترانه از من ترنم از تو
شکفته بر لب تبسم از تو
به نغمه شور شبانه از من
که مرغ جان زد صلای دیگر

دل من ای دل اگر که داری
هوای گلشن به نوبهاران
بیا به بستان که شد مهیا
برای عاشق فضای دیگر

ز تن برون شو به جان سفر کن
به کاروانی ز گل نظر کن
مگر پیامی شنیده باشی
تو از زبان درای دیگر

زهی به گلبانگ عاشقانه
که خیزد از نای هر ترانه
ترانه ای خوش در این زمانه
که گل کند با صدای دیگر

زنده یاد مشفق کاشانی

حتی اگر نباشی، می آفرینمت!
چونان که التهاب بیابان،
سراب را...
     
  

 
زندگی را نفسی ارزش غم خوردن نیست. . .
و دلم بس تنگ است...
باز هم می خندم!
آنقدر می خندم كه غم از روی رود...
زندگی باید كرد
گاه با یك گل سرخ
گاه با یك دل تنگ
گاه بایدروییددر پسِ این باران
گاه بایدخندیدبرغمی بی پایان . . .
من سالها عاشق شدم بی او ...
ی حس بی تفسیرِ وحشتناک . . .
     
  
مرد

 
چه آتشی ؟ کــه بر آنم بدون بیم گناه
تــــو را بغل کنـــم و ... لا اله الا الله... !
به حق، مجسمه ای از قیامت است تنت
بهشـت بهتــر من ای جهنـــم دلخــــواه
چه جای معجزه ؟ کافی ست ادعا بکنی
کــه شهـــر پـر شود از بانگ یا رسول الله
اگـر چــه روز، هــمه زاهـدنـد امـا شب
چه اشک ها که به یاد تو می رود در چاه
میان این همه شیطان تو چیستی !؟که شبی
هــزار دیــن بـه فنا داده ای به نیــــم نگاه
اگر چه حافظ و سعدی مبلغش شده اند
هنـــوز برد تو قطعــی ست در مقابل ماه
من آن ستاره ی دورم که می روم از یاد
اگـــر تــو هم ننشانــی مرا به روز سیاه
غلامرضا طریقی

حتی اگر نباشی، می آفرینمت!
چونان که التهاب بیابان،
سراب را...
     
  
زن

andishmand
 
دلم گرفته ای دوست، هوای گریه با من
گر از قفس گریزم کجا روم، کجا من؟

کجا روم که راهی به گلشنی ندانم
که دیده برگشودم به کنج تنگنا من

نه بسته‌ام به کس دل، نه بسته کس به من دل
چو تخته‌پاره بر موج، رها، رها، رها من


ز من هر آنکه او دور ، چو دل به سینه نزدیک
به من هر آن که نزدیک، ازو جدا، جدا من!

نه چشم دل به سویی، نه باده در سبویی
که تر کنم گلویی به یاد آشنا من

ز بودنم چه افزود؟ نبودنم چه کاهد؟
که گویدم به پاسخ که زنده‌ام چرا من؟

ستاره‌ها نهفتم در آسمان ابری
دلم گرفته ای دوست ، هوای گریه با من
بی تو
اینجا همه در حبس ابد تبعیدند
سالها، هجری و شمسی، همه بی خورشیدند
     
  
زن

 


دیدمت چشم تو جا در چشم های من گرفت


دیدمت چشم تو جا در چشم های من گرفت

آتشــی یک لحــظه آمد در دلـــم دامن گرفت

آنقدر بی اختیـــار این اتفــاق افتاد کـــه

این گناه تازه ی من را خدا گردن گرفت

در دلم چیزی فرو می ریزد آیا عشق نیست

این کــــه در اندام من امـــروز باریدن گرفت؟

من که هستم؟ او که نامش را نمی دانست و بعد-

رفت زیــر سایـــه ی یک "مرد" و نـــــام "زن" گرفت

روزهای تیـره و تاری کـــه با خود داشتم

با تو اکنون معنی آینده ای روشن گرفت

زنده ام تا در تنم هرم نفس های تو هست

مرگ می داند : فقـط باید تـو را از من گرفت


... الله ...
با هر چه عشق نام تو را می توان نوشت
با هر چه رود نام تو را می توان سرود
بیم از حصار نیست که هر قفل کهنه را‍‍
با دست های روشن تو می توان گشود
     
  
زن

 


باران و چتـــر و شال و شنل بود و ما دو تا...

جوی و دو جفت چکمه و گِل بود و ما دو تا...

وقتـــی نگاه من بــه تو افتاد، سرنوشت

تصدیق گفته‌های «هِگِل» بود و ما دو تا...

روز قرارِ اوّل و میز و سکوت و چای

سنگینی هوای هتل بود و ما دو تا

افتــاد روی میـــز ورق‌هــــای سرنوشت

فنجان و فال و بی‌بی و دِل بود و ما دو تا

کم‌کم زمانه داشت به هــم می‌رساندمان

در کوچه ساز و تمبک و کِل بود و ما دو تا...

تا آفتاب زد همـــه جـــا تــــار شد برام

دنیا چه‌قدر سرد و کسل بود و ما دو تا،

از خواب می‌پریم کـه این ماجرا فقط

یک آرزوی مانده به دل بود و ما دو تا


... الله ...
با هر چه عشق نام تو را می توان نوشت
با هر چه رود نام تو را می توان سرود
بیم از حصار نیست که هر قفل کهنه را‍‍
با دست های روشن تو می توان گشود
     
  
صفحه  صفحه 20 از 65:  « پیشین  1  ...  19  20  21  ...  64  65  پسین » 
شعر و ادبیات

A Pure Poetry | یک شعر ناب

رنگ ها List Insert YouTube video   

 ?

برای دسترسی به این قسمت میبایست عضو انجمن شوید. درصورتیکه هم اکنون عضو انجمن هستید با استفاده از نام کاربری و کلمه عبور وارد انجمن شوید. در صورتیکه عضو نیستید با استفاده از این قسمت عضو شوید.

 

 
DMCA/Report Abuse (گزارش)  |  News  |  Rules  |  How To  |  FAQ  |  Moderator List  |  Sexy Pictures Archive  |  Adult Forums  |  Advertise on Looti
↑ بالا
Copyright © 2009-2024 Looti.net. Looti Forums is not responsible for the content of external sites

RTA