ارسالها: 24568
#191
Posted: 20 Jan 2015 22:59
تا آمدی تمام وجودم نگاه شد
احساس بی ملاحظه ام سر به راه شد
خورشید از حضور تو الگو گرفت و بعد
زیباتر از همیشهِ خود ، مثل ماه شد
تا گفتم عاشقت شده ام دورتر شدی
سهم من از وجود تو اندوه و آه شد
فالم میان قهوه ای چشمهایت بود
لرزید چشم های تو فالم تباه شد
سوء تفاهم است عزیزم به خود مگیر
مقصود من دلی ست که غرق گناه شد
با وعده های سرد تو سرخوش نمی شوم
هر سَر ، سَری به عشق تو زد بی کلاه شد
تقویم ها عزای عمومی گرفته اند
تاریخ بی حضور تو ، روزش سیاه شد
" امید صباغ نو"
بی تو
اینجا همه در حبس ابد تبعیدند
سالها، هجری و شمسی، همه بی خورشیدند
ارسالها: 1131
#192
Posted: 21 Jan 2015 04:11
خدا می خواست در چشمان من زیبا ترین باشی
شرابی در نگاهت ریخت تا گیرا ترین باشی
نمی گنجید روح سرکشت در تنگنای تن
دلت را وسعتی بخشید تا دریا ترین باشی
تو را شاعر، تو را عاشق پدید آورد و قسمت بود
که در شمسی ترین منظومه مولانا ترین باشی
مقدر بود خاکستر شود زهد دروغینم
تو را آموخت همچون شعله بی پروا ترین باشی
خدا تنهای تنها بود و در تنهایی پاکش
تو را تنها پدید آورد تا تنها ترین باشی
خدا وقتی تو را می آفرید از جنس لیلاها
گمان هرگز نمی بردم که واویلا ترین باشی
محمد رضا ترکی
حتی اگر نباشی، می آفرینمت!
چونان که التهاب بیابان،
سراب را...
ارسالها: 1131
#194
Posted: 22 Jan 2015 15:27
در این نیستان به شور مستی
بر آمد از دل نوای دیگر
که بزم هستی گرفته از نو
ز لاله و گل صفای دیگر
از این کرانه بدان کرانه
شکوفه ریزد ز هر جوانه
بدین نشانه که دارد اینجا
به گلفشانی هوای دیگر
ترانه از من ترنم از تو
شکفته بر لب تبسم از تو
به نغمه شور شبانه از من
که مرغ جان زد صلای دیگر
دل من ای دل اگر که داری
هوای گلشن به نوبهاران
بیا به بستان که شد مهیا
برای عاشق فضای دیگر
ز تن برون شو به جان سفر کن
به کاروانی ز گل نظر کن
مگر پیامی شنیده باشی
تو از زبان درای دیگر
زهی به گلبانگ عاشقانه
که خیزد از نای هر ترانه
ترانه ای خوش در این زمانه
که گل کند با صدای دیگر
زنده یاد مشفق کاشانی
حتی اگر نباشی، می آفرینمت!
چونان که التهاب بیابان،
سراب را...
ویرایش شده توسط: ellipseses
ارسالها: 1131
#195
Posted: 22 Jan 2015 15:29
در این نیستان به شور مستی
بر آمد از دل نوای دیگر
که بزم هستی گرفته از نو
ز لاله و گل صفای دیگر
از این کرانه بدان کرانه
شکوفه ریزد ز هر جوانه
بدین نشانه که دارد اینجا
به گلفشانی هوای دیگر
ترانه از من ترنم از تو
شکفته بر لب تبسم از تو
به نغمه شور شبانه از من
که مرغ جان زد صلای دیگر
دل من ای دل اگر که داری
هوای گلشن به نوبهاران
بیا به بستان که شد مهیا
برای عاشق فضای دیگر
ز تن برون شو به جان سفر کن
به کاروانی ز گل نظر کن
مگر پیامی شنیده باشی
تو از زبان درای دیگر
زهی به گلبانگ عاشقانه
که خیزد از نای هر ترانه
ترانه ای خوش در این زمانه
که گل کند با صدای دیگر
زنده یاد مشفق کاشانی
حتی اگر نباشی، می آفرینمت!
چونان که التهاب بیابان،
سراب را...
ارسالها: 455
#196
Posted: 23 Jan 2015 23:02
زندگی را نفسی ارزش غم خوردن نیست. . .
و دلم بس تنگ است...
باز هم می خندم!
آنقدر می خندم كه غم از روی رود...
زندگی باید كرد
گاه با یك گل سرخ
گاه با یك دل تنگ
گاه بایدروییددر پسِ این باران
گاه بایدخندیدبرغمی بی پایان . . .
من سالها عاشق شدم بی او ...
ی حس بی تفسیرِ وحشتناک . . .
ارسالها: 1131
#197
Posted: 24 Jan 2015 02:50
چه آتشی ؟ کــه بر آنم بدون بیم گناه
تــــو را بغل کنـــم و ... لا اله الا الله... !
به حق، مجسمه ای از قیامت است تنت
بهشـت بهتــر من ای جهنـــم دلخــــواه
چه جای معجزه ؟ کافی ست ادعا بکنی
کــه شهـــر پـر شود از بانگ یا رسول الله
اگـر چــه روز، هــمه زاهـدنـد امـا شب
چه اشک ها که به یاد تو می رود در چاه
میان این همه شیطان تو چیستی !؟که شبی
هــزار دیــن بـه فنا داده ای به نیــــم نگاه
اگر چه حافظ و سعدی مبلغش شده اند
هنـــوز برد تو قطعــی ست در مقابل ماه
من آن ستاره ی دورم که می روم از یاد
اگـــر تــو هم ننشانــی مرا به روز سیاه
غلامرضا طریقی
حتی اگر نباشی، می آفرینمت!
چونان که التهاب بیابان،
سراب را...
ارسالها: 24568
#198
Posted: 24 Jan 2015 23:46
دلم گرفته ای دوست، هوای گریه با من
گر از قفس گریزم کجا روم، کجا من؟
کجا روم که راهی به گلشنی ندانم
که دیده برگشودم به کنج تنگنا من
نه بستهام به کس دل، نه بسته کس به من دل
چو تختهپاره بر موج، رها، رها، رها من
ز من هر آنکه او دور ، چو دل به سینه نزدیک
به من هر آن که نزدیک، ازو جدا، جدا من!
نه چشم دل به سویی، نه باده در سبویی
که تر کنم گلویی به یاد آشنا من
ز بودنم چه افزود؟ نبودنم چه کاهد؟
که گویدم به پاسخ که زندهام چرا من؟
ستارهها نهفتم در آسمان ابری
دلم گرفته ای دوست ، هوای گریه با من
بی تو
اینجا همه در حبس ابد تبعیدند
سالها، هجری و شمسی، همه بی خورشیدند
ارسالها: 2890
#199
Posted: 25 Jan 2015 02:51
دیدمت چشم تو جا در چشم های من گرفت
دیدمت چشم تو جا در چشم های من گرفت
آتشــی یک لحــظه آمد در دلـــم دامن گرفت
آنقدر بی اختیـــار این اتفــاق افتاد کـــه
این گناه تازه ی من را خدا گردن گرفت
در دلم چیزی فرو می ریزد آیا عشق نیست
این کــــه در اندام من امـــروز باریدن گرفت؟
من که هستم؟ او که نامش را نمی دانست و بعد-
رفت زیــر سایـــه ی یک "مرد" و نـــــام "زن" گرفت
روزهای تیـره و تاری کـــه با خود داشتم
با تو اکنون معنی آینده ای روشن گرفت
زنده ام تا در تنم هرم نفس های تو هست
مرگ می داند : فقـط باید تـو را از من گرفت
... الله ...
با هر چه عشق نام تو را می توان نوشت
با هر چه رود نام تو را می توان سرود
بیم از حصار نیست که هر قفل کهنه را
با دست های روشن تو می توان گشود
ارسالها: 2890
#200
Posted: 25 Jan 2015 02:56
باران و چتـــر و شال و شنل بود و ما دو تا...
جوی و دو جفت چکمه و گِل بود و ما دو تا...
وقتـــی نگاه من بــه تو افتاد، سرنوشت
تصدیق گفتههای «هِگِل» بود و ما دو تا...
روز قرارِ اوّل و میز و سکوت و چای
سنگینی هوای هتل بود و ما دو تا
افتــاد روی میـــز ورقهــــای سرنوشت
فنجان و فال و بیبی و دِل بود و ما دو تا
کمکم زمانه داشت به هــم میرساندمان
در کوچه ساز و تمبک و کِل بود و ما دو تا...
تا آفتاب زد همـــه جـــا تــــار شد برام
دنیا چهقدر سرد و کسل بود و ما دو تا،
از خواب میپریم کـه این ماجرا فقط
یک آرزوی مانده به دل بود و ما دو تا
... الله ...
با هر چه عشق نام تو را می توان نوشت
با هر چه رود نام تو را می توان سرود
بیم از حصار نیست که هر قفل کهنه را
با دست های روشن تو می توان گشود