انجمن لوتی: عکس سکسی جدید، فیلم سکسی جدید، داستان سکسی
شعر و ادبیات
  
صفحه  صفحه 21 از 65:  « پیشین  1  ...  20  21  22  ...  64  65  پسین »

A Pure Poetry | یک شعر ناب


زن

 

به یک پلک تـــو مـی‌بخشم تمـــام روز و شب‌ها را

به یک پلک تـــو مـی‌بخشم تمـــام روز و شب‌ها را

که تسکین می‌دهد چشمت غم جانسوز تب‌ها را

بخوان! با لهجه‌ات حسّی عجیب و مشترک دارم

فضا را یک‌ نفس پُر کن بـــه هــــم نگذار لب‌ها را

به دست آور دل من را چه کارت با دلِ مردم!

تو واجب را به جا آور رها کن مستحب‌ها را

دلیلِ دل‌خوشـــی‌هایم! چه بُغرنج است دنیایم!

چرا باید چنین باشد؟... نمی‌فهمم سبب‌ها را

بیا این‌بار شعرم را به آداب تو می‌گویم

که دارم یاد مــی‌گیرم زبان با ادب‌ها را

غروب سرد بعد از تو چه دلگیر است ای عابر

برای هــر قدم یک دم نگاهــی کن عقب‌ها را
... الله ...
با هر چه عشق نام تو را می توان نوشت
با هر چه رود نام تو را می توان سرود
بیم از حصار نیست که هر قفل کهنه را‍‍
با دست های روشن تو می توان گشود
     
  ویرایش شده توسط: SARA_2014   
زن

 


بايد کــه لهجـــه کهنـم را عــوض کنم
اين حرف مانده در دهنم را عوض کنم


يک صبـــح تازه را بس‍رايم از آفتاب
شمع قديم سوختنم را عوض کنم


دارم ميـان مقبره ها راه مـی روم
شايد هوای زيستنم را عوض کنم


بردار زخــم های مرا مرهمی بيار
بگذار وصله های تنم را عوض کنم


بگذار شاعرانه بميرم از اين سرود
از من مخواه تا کفنم را عوض کنم


من کـــه هنوز خسته باران ديشبم
فرصت بده که پيرهنم را عوض کن


... الله ...
با هر چه عشق نام تو را می توان نوشت
با هر چه رود نام تو را می توان سرود
بیم از حصار نیست که هر قفل کهنه را‍‍
با دست های روشن تو می توان گشود
     
  
زن

andishmand
 
بنشین برایت حرف دارم در دلم غوغاست
وقتى که شاعر حرف دارد آخر دنیاست

شاعر بدون شعر یعنى لال! یعنى گنگ
در چشم هاى گنگ اما حرف دل پیداست


با شعر حق انتخاب کمترى دارى
آدم که شاعر مى شود تنهاست یا تنهاست

هرکس که شعرى گفت بى تردید مجنون است
هر دخترى را دوست مى دارد بدان لیلاست


هر شاعرى مهدى ست یا مهدى ست یا مهدى ست
هر دخترى تیناست یا ساراست یا رى راست

پروانه ها دور سرش یکریز مى چرخند
از چشم آدم ها خل است از دید من شیداست


در وسعتش هر سینه داغ کوچکى دارد
دریا بدون ماهى قرمز چه بى معناست

دنیا بدون شاعر دیوانه دنیا نیست
بى شعر، دنیا آرمانشهر فلاطون هاست


من بى تو چون دنیاى بى شاعر خطرناکم
من بى تو واویلاست دنیا بى تو واویلاست

تو نیستى وآه پس این پیشگویى ها
بیخود نمیگفتند فردا آخر دنیاست

تو نیستى و پیش من فرقى نخواهد کرد
که آخر پاییز امروز است یا فرداست

یلداى آدم ها همیشه اول دى نیست
هرکس شبى بى یار بنشیند شبش یلداست
بی تو
اینجا همه در حبس ابد تبعیدند
سالها، هجری و شمسی، همه بی خورشیدند
     
  
مرد

 

گفت: آنجا چشمه ی خورشیدهاست
آسمان ها روشن از نور و صفاست
موج اقیانوس جوشان فضاست
باز من گفتم که بالا تر کجاست؟

گفت: بالاتر جهانی دیگرست
عالمی کز عالم خاکی جداست
پهن دشت آسمان بی انتهاست

باز من گفتم که بالاتر کجاست؟

گفت: بالاتر از آنجا راه نیست
زانکه آنجا بارگاه کبریاست
آخرین معراج ما عرش خداست

باز من گفتم که بالاتر کجاست؟

لحظه ای در دیدگانم خیره شد
گفت: این اندیشه ها بس نارساست

گفتمش از دید شاعر کن نگاه
تا نپنداری که گفتاری خطاست

دورتر از چشمه ی خورشید ها
برتر از این عالم بی انتها
باز هم بالاتر از عرش خدا
عرصه ی پرواز مرغ فکر ماست.

فریدون مشیری

حتی اگر نباشی، می آفرینمت!
چونان که التهاب بیابان،
سراب را...
     
  ویرایش شده توسط: ellipseses   
مرد

 
آسمان حیاطمان ابری‌ست، شیشه‌هامان همیشه لک دارد
مادرم در سکوت می‌سوزد، قصه‌ای مثل شاپرک دارد
خسته در خانه‌های بالاشهر پشت‌هم رخت چرک می‌شوید
در میان شکسته‌های دلش غمی اندازه‌ی فلک دارد
زخم‌ها مثل روز یادش هست، درد سیلی هنوز یادش هست
پدرم گفته برنمی‌گردد، مادر اما هنوز شک دارد
خواهرم هی مدام می‌پرسد: دستمان خالی است یعنی چه؟
طفلک کوچکم نمی‌داند دست مادر فقط ترک دارد
بغض مادر شکستنی، آنی‌ست، جانمازش همیشه بارانی‌ست
به خدا حاضرم قسم بخورم با خدا درد مشترک دارد
و از آن روز سرد برف‌آلود که پدر رفت و توی مه گم شد
آسمان حیاطمان ابری‌ست، شیشه‌هامان همیشه لک دارد


رضا عزیزی
     
  
مرد

 




یادمان باشد اگر شاخه گلی را چیدیم----وقت پر پر شدنش سوز و نوایی نکنیم
پر پروانه شکستن هنر انسان نیست----گر شکستیم ز غفلت من و مایی نکنیم
یادمان باشد سر سجاده عشق----جز برای دل محبوب دعایی نکنیم
یادمان باشد اگر خاطرمان تنها ماند----طلب عشق ز هر بی سر و پایی نکنیم
     
  ویرایش شده توسط: korosh_kz   
زن

 


گاه نزدیکی به من گه گاه قدری دورتر
می شوی مثل خودم یک دنده و مغرور تر


آه .. از آن لحظه ای که بی تفاوت ردشوی
زیر چشمی با نگاهت می شوم محصورتر

یا کــه رفتار مرا زیـــر نظر خواهی گرفت
تا که حلاجی کنی در ذهن خود منصورتر


برخلاف میل خود در باغ چرخی می زنی
خوشه هــای تاک مان این روزها انگورتر

هی گره روی گره ننداز من کم طاقتم
بین طاق ابـــروانت می شوم من کورتر


مثل یک پازل که قدری مانده تاجورش کنی
بیـــن آدم ها فقـــط من با تو هستم جورتر

خوش به حال شاعرشعری که در وصف تو گفت:
بین اصحاب هنـــر او می شود مشهــور تر

... الله ...
با هر چه عشق نام تو را می توان نوشت
با هر چه رود نام تو را می توان سرود
بیم از حصار نیست که هر قفل کهنه را‍‍
با دست های روشن تو می توان گشود
     
  
زن

 


آرام کسی رد شده اما ضربانش
باید بنویسم غزلـی تا هیجانش...


عطر خوش نعنــای تــــو در حلـقه‌ای از دود
سرگیجه‌ی این شهر، من و نقش جهانش

آواز بیاتی و چه خوب است که یک شب
عریــــان بشوی در وسط جامـــه درانش


از روی لب توست کــه در حاشیه‌ی قم
هی شعبه زده حاج‌حسین و پسرانش

این شعـــر فقــط تاب و تب رد شدنت بـــود
چیزی که عیان است چه حاجت به بیانش


دنباله‌ی موهای تو بر صفحه‌ی کاغذ
آرام کســی رد شده امـا ضربانش ...


... الله ...
با هر چه عشق نام تو را می توان نوشت
با هر چه رود نام تو را می توان سرود
بیم از حصار نیست که هر قفل کهنه را‍‍
با دست های روشن تو می توان گشود
     
  ویرایش شده توسط: SARA_2014   
زن

 


بــــه دنبالت ندیدی سایـــه‌ی مردی پشیمان را ؟
کسی که می‌شناسد لهجه‌ی سنگین باران را ؟


پس از تو زردی‌ام را سیلی هر دست قرمز کرد
چه ارزان می‌فروشم سیب‌های سرخ لبنان را!...

دلم دریاست بی تو کوسه‌ها در من کمین کردند
کشانده بوی خــــون این وحشیان تیــز دندان را


پس از تـــو عطر لاهیـــجانی صد قـــــوری چینــــی
پس از تو چای مهمان کرده‌ام هر حجله شیطان را

بیــــا و فـــــرض کن پیـــراهنت را بــــاد با خـود برد
که رسوا کرد یوسف شهر کنعان را ... تو تهران را


دوسیبی پرتقالی طعم لیمو می‌‌دهی گاهی
بیا و چاق کن با طعـــم تنباکویــــی‌ات جان را


... الله ...
با هر چه عشق نام تو را می توان نوشت
با هر چه رود نام تو را می توان سرود
بیم از حصار نیست که هر قفل کهنه را‍‍
با دست های روشن تو می توان گشود
     
  
مرد

 

خوش به حال من و دریا و غروب و خورشید
و چه بی ذوق جهانی كه مرا با تو ندید

رشته ای جنس همان رشته كه بر گردن توست
چه سر وقت مرا هم به سر وعده كشید

به كف و ماسه كه نایاب ترین مرجان ها
تپش تب زده ی نبض مرا می فهمید

آسمان روشنی اش را همه بر چشم تو داد
مثل خورشید كه خود را به دل من بخشید

ما به اندازه هم سهم ز دریا بردیم
هیچكس مثل تو ومن به تفاهم نرسید

خواستی شعر بخوانم دهنم شیرین شد
ماه طعم غزلم را ز نگاه تو چشید

من كه حتی پی پژواك خودم می گردم
آخرین زمزمه ام را همه شهر شنید

حتی اگر نباشی، می آفرینمت!
چونان که التهاب بیابان،
سراب را...
     
  
صفحه  صفحه 21 از 65:  « پیشین  1  ...  20  21  22  ...  64  65  پسین » 
شعر و ادبیات

A Pure Poetry | یک شعر ناب

رنگ ها List Insert YouTube video   

 ?

برای دسترسی به این قسمت میبایست عضو انجمن شوید. درصورتیکه هم اکنون عضو انجمن هستید با استفاده از نام کاربری و کلمه عبور وارد انجمن شوید. در صورتیکه عضو نیستید با استفاده از این قسمت عضو شوید.

 

 
DMCA/Report Abuse (گزارش)  |  News  |  Rules  |  How To  |  FAQ  |  Moderator List  |  Sexy Pictures Archive  |  Adult Forums  |  Advertise on Looti
↑ بالا
Copyright © 2009-2024 Looti.net. Looti Forums is not responsible for the content of external sites

RTA