انجمن لوتی: عکس سکسی جدید، فیلم سکسی جدید، داستان سکسی
شعر و ادبیات
  
صفحه  صفحه 30 از 65:  « پیشین  1  ...  29  30  31  ...  64  65  پسین »

A Pure Poetry | یک شعر ناب


زن

 
امروز ترا دسترس فردا نیست
و اندیشه فردات به جز سودا نیست

ضایع مکن این دم ار دلت شیدا نیست
کاین باقی عمر را بها پیدا نیست

(خیام)
نه بسته ام به کس دل نه بسته کس به من دل
چو تخته پاره بر موج رها رها رها من
     
  
زن

 
ای رفته ز دل ، رفته ز بر ، رفته ز خاطر
بر من منگر ، تاب نگاه تو ندارم

بر من منگر ، زانکه به جز تلخی اندوه
در خاطر از آن چشم سیاه تو ندارم

ای رفته ز دل راست بگو ! بهر چه امشب
با خاطره ها آمده ای باز به سویم ؟

گر آمده ای از پی آن دلبر دلخواه
من او نیم ، او مرده و من سایه اویم

من او نیم ، آخر دل من سرد و سیاه است
او در دل سودازده از عشق شرر داشت

او در همه جا ، با همه کس ، در همه احوال
سودای تو را ای بت بی مهر ! به سر داشت

من او نیم ، این دیده من گنگ و خموش است
در دیده او آن همه گفتار ، نهان بود

وان عشق غم آلود در آن نرگس شبرنگ
مرموزتر از تیرگی شامگهان بود

من او نیم آری ، لب من این لب بی رنگ
دیری ست که با خنده یی از عشق تو نشکفت

اما به لب او همه دم خنده جان بخش
مهتاب صفت بر گل شبنم زده میخفت

بر من منگر ، تاب نگاه تو ندارم
آن کس که تو میخواهیش از من به خدا مرد

او در تن من بود و ندانم که به ناگاه
چون دید و چه ها کرد و کجا رفت و چرا مرد

من گور ویم ، گور ویم ، بر تن گرمش
افسردگی و سردی کافور نهادم

او مرده و در سینه من ، این دل بی مهر
سنگی ست که من بر سر آن گور نهادم

سیمین بهبهانی
من یک زن خوشبختم
و خیابانی که راه مرا دنبال می کند
خوشبخت است
و کوچه ای که
به گریبان خانه ام می رسد
خوشبخت است
     
  
مرد

 
به تب و لرز تلخِ تنهایی
به سکوتی که نیست عادت کن!

درد وقتی رسید وُ فرمان داد
مثل سرباز خوب اطاعت کن


سعی کن وقتِ بی کسی­ هایت
گاه لبخند کوچکی بزنی

فکر فردای پیری­ ات هم باش
گریه هم می­کنی قناعت کن !


زندگی می­رود به سمت جلو
تو ولی می­روی به سمتِ عقب!

شده­ ای عضوِ «تیمِ تک نفره»
پس خودت از خودت حمایت کن


بینِ تن­ های خالی از دلِ خوش
هی خودت را بگیر در بغلت

دزدکی با خودت برو بیرون
و به تنهایی­ ات خیانت کن!


گرچه خو کرده ­ای به تنهایی
گرچه این اختیار را داری

گاه و بیگاه لذت غم را
با رفیقانِ خویش قسمت کن


شعر، تنها دلیلِ تنهایی ­ست
هر زمان خسته شد دلت، برگرد

ماشه را سمتِ دفترت بچکان
شعر را تا همیشه راحت کن!
     
  
مرد

 

بهار است و دل مست و من در خمــار
بیـــا ساقیـــــــا ساغــــر مـــی بیـــار
از آن می که تا سوی او دیده ام
نگه مست گــردیــده در دیده ام
از آن می که گر عکسش افتد به باغ
کنـــد غنچــــه را گـوهـــر شب چراغ
اگــــر نــــام آن مــــی رود بـر زبان
زبان مست و بی خـود فتد در دهان
به مــرشــد ز جامی کــرم کن شراب
که در وی برقصــد سرش چون حباب
همــه شب به یاد لب آن صنم
لب خود دهم بوسه تا صبحدم
ز شوق لبش بس که بی تاب شد

مهم نيست در عشق به وصال برسي
مهم اين است که لياقت تجربه کردن
يک عشق پاک را داشته باشي
     
  

 
میگن کنارش غمی نداری
خوابیدی آروم لالا لالایی،لالا لالایی

خوابم نمیره حتی یه لحظه
دلم گرفته بگو کجایی؟!

بگو کجایی...!
عروسک من چشماتو وا کن

که یکی اینجا چشماش به راهه
تو که می دونی شکستن دل خیلی گناهه
     
  

 
مرا ببخش که ساده بودنم
دلت را زد...

مرا ببخش اگر عشق ورزیدنم
چشمانت را بست...

می روم تا آنان که تواناترند،
تو را به اوج بودنت برسانند...
     
  
زن

andishmand
 


نگاه می کنم از هر طرف سوار تویی
نشسته یک تنه بر صدر روزگار توئی

هزار لحظه بگذشت و هزار لحظه دلم
به سینه سر زد و دیوانه را قرار توئی

تو را ندارم و دلتنگم و دلم قرص است
که انتهای خوش صبرو انتظار توئی

خزان اگر چه شکسته ست شاخه هامان را
بیا پرستو جان مژده بهار توئی

بخوان بنام گل سرخ ، عاشقانه بخوان
بخوان که سایه و سیمین و شهریار توئی

به رغم ابر سیه جامه روشنایی ست
که آفتاب بلند طلایه دار تویی

به اعتبار تو امید تازه خواهد شد
در این زمانه بی مایه اعتبار تویی

اگر چه بخت به من پشت کرده ست بای نیست
" مرا هزار امید است و هر هزار تویی "

"جویا معروفی"
بی تو
اینجا همه در حبس ابد تبعیدند
سالها، هجری و شمسی، همه بی خورشیدند
     
  ویرایش شده توسط: andishmand   
مرد

 
ناگهان پرده بر انداخته اي يعني چه
مست ازخانه برون تاخته اي يعني چه

زلف در دست صبا گوش به فرمان رقيب
اينچنين با همه درساخته اي يعني چه

شاه خوباني و منظور گدايان شده اي
قدر اين مرتبه نشناخته اي يعني چه

نه سر زلف خود اول تو به دستم دادي
بازم از پاي درانداخته اي يعني چه

سخنت رمز دهان گفت و كمر سر ميان
از ميان تيغ به ما آخته اي يعني چه

هرکس از مهره مهر تو به نقشي مشغول
عاقبت با همه کج باخته اي يعني چه

حافظا در دل تنگت چو فرود آمد يار
خانه از غير نپرداخته اي يعني چه

     
  
زن

andishmand
 

صدا شکست و نفس قفل شد ... نبودی تو
پرنده ی به قفس قفل شد نبودی تو

و از تو دور شد و قول داد برگردد
و در که باز شود مثل باد برگردد

پرنده خط خطی و پیر شد نفهمیدی
و از پرندگی اش سیر شد نفهمیدی

خلاصه روزنه ای بعد سال ها وا شد
کلید این در زنگار بسته پیدا شد

کسی که در غل و زنجیر بود ، من بودم
پرنده ای که زمینگیر بود ، من بودم

پری نمانده ، ولی من پیاده در راهم
ترانه ای که نه ... ته مانده کمی آهم

بگو قرار ملاقاتمان کجا باشد ؟
که هم برا ی من هم برای تو آشنا باشد

خدا کند برسم سربلند برگردم
بگو به سیصد و هشتاد و چند برگردم ؟



"سعیده اصلاحی"
بی تو
اینجا همه در حبس ابد تبعیدند
سالها، هجری و شمسی، همه بی خورشیدند
     
  
مرد

 
شاخه ای تنها بودم
نه می فهمیدم
زمین چیست
نه آسمان!

آمدی،
مثل گنجشکی
که قرار بود
برای لحظه ای
مرا از تنهایی در آورد.
کاش نمی آمدی
کاش نمی فهمیدم.

 بین زمین و آسمان
گیر افتاده ام...!

محسن_حسینخانی
     
  
صفحه  صفحه 30 از 65:  « پیشین  1  ...  29  30  31  ...  64  65  پسین » 
شعر و ادبیات

A Pure Poetry | یک شعر ناب

رنگ ها List Insert YouTube video   

 ?

برای دسترسی به این قسمت میبایست عضو انجمن شوید. درصورتیکه هم اکنون عضو انجمن هستید با استفاده از نام کاربری و کلمه عبور وارد انجمن شوید. در صورتیکه عضو نیستید با استفاده از این قسمت عضو شوید.

 

 
DMCA/Report Abuse (گزارش)  |  News  |  Rules  |  How To  |  FAQ  |  Moderator List  |  Sexy Pictures Archive  |  Adult Forums  |  Advertise on Looti
↑ بالا
Copyright © 2009-2024 Looti.net. Looti Forums is not responsible for the content of external sites

RTA