انجمن لوتی: عکس سکسی جدید، فیلم سکسی جدید، داستان سکسی
شعر و ادبیات
  
صفحه  صفحه 32 از 65:  « پیشین  1  ...  31  32  33  ...  64  65  پسین »

A Pure Poetry | یک شعر ناب


زن

 
تو غلط میکنی این گونه دل از ما ببری
سر خود آینه را غرق تماشا ببری

مرده شور من ِ عاشق که تو را می خواهم
گور بابای دلی را که بـــه اغوا ببری

چه کسی داد اجازه که کنی مجنونم
به چه حقی مثلن شهرت لیلا ببری

به من اصلن چه که مهتابی و موی تو بلند
چه کسی گفته مرا تا شب یلدا ببری
بخورد توی سرم پیک سلامت بادت

آه، از دست شرابی که تو بالا ببری
زهر مار و عسل، از روی لبم لب بردار

بیخودی بوسه به کندوی عسلها ببری
کبک کوهی خرامان! سر جایت بتمرگ

هی نخواه این همه صیاد به صحرا ببری
آخرین بار ِ تو باشد که میآیی در خواب

بعد از این پلک نبندم کــه به رویا ببری
لعنتـی! عمر مگر از سر راه آوردم

که همه وعده ی امروز به فردا ببری
این غزل مال تو، وردار و از اینجا گم شو
به درک با خودت آن را نبری یا ببری

شهراد میدری
     
  
مرد

 
چون حبابی دیده وا کردیم در دریای هیچ
عمر بگذشت ای دریغا بر سر سودای هیچ

در میان جنگلی از آهن و دود وغبار
شهر هیچستان ما را بین و این غوغای هیچ

جعبه شهر فرنگ است وبه هر سازی در آن
صورتکهایی که می خندند برسیمای هیچ

بر سر آمال خود بی دست وپایان پایمال
وانکه را دست است وپا بنهاده بر سودای هیچ

مهر بیمهری نهاده بر جبین ها داغها
در فسون لفظها پنهان شده معنای هیچ

خسته از نیرنگ وافسون چشمها وگوشها
تا که می کوبد بر این طبل بلند آوای هیچ

آی باران گر همه در دانه داری زینهار
جز گل حسرت نخواهی چید از ین صحرای هیچ

شمع من مستانه می رقصی در آغوش نسیم
باش تا از روزنی سر بر کند فردای هیچ

خود گریزی خسته ام آیا پناهی مانده ست
ای کدامین کوچه متروک و ای دنیای هیچ

شعر ما پرتو در این آشفته بازار ریا
همچو تشریفی است کاویزند بر بالای هیچ

خنده های زندگی را روزگار ازما گرفت
ای خوشا روزی که ماهم روزگاری داشتیم
     
  
زن

 
عشق ویرانــــگر او در دلــم اردو زده است
هرچه من قلب هدف را نزدم، او زده است

بیستون بود دلم... عشق چه آورده سرش
که به ارگ بــم ویران شده پهلو زده است؟

مــو پریشان به شکار آمــــد و بعد از آن روز
مــن پریشانم و او گیره به گیسو زده است

دامنش دامنـــه های سبلان است ...چقدر
طعم شیرین لبــش طعنه به کندو زده است

مثـــل مغرورترین کــــافر دنیــــــــا که دلش
از کَــفَش رفته و حتی به خدا رو زده است

ناخدایی شده ام خسته که بعد از طوفان
تا دم مـرگ دعــــا خوانده و پارو زده است

تا دم از مرگ زدم گفت: "دعا کن برسی!"
لعنتـــی بـاز فقط حرف دو پهلو زده است!
نه بسته ام به کس دل نه بسته کس به من دل
چو تخته پاره بر موج رها رها رها من
     
  
زن

 

به دل هوای تو را دارم و بر و دوشت
که تا سپیده دم امشب کشم در آغوشت


چُنان نسیم که گلبرگ ها ز گل بکند
برون کنم ز تنت برگ برگ تن پوشت

گهی کشم به برت تنگ و دست در کمرت
گهی نهم سر پر شور بر سر دوشت


چه گوشواره ای از بوسه های من خوش تر
که دانه دانه نشیند به لاله ی گوشت

گریز و گم شدن ماهیان بوسه ی من
خوش است در خزه ی مخمل بنا گوشت


ترنمی است در آوازهای پایانی
که وقت زمزمه از سر برون کند هوشت

چو میرسیم به آن لحظه های پایانی
جهان و هر چه در آن می شود فراموشت

چه آشناست در آن گفت وگوی راز و نیاز
نگاه من به زبان نـگاه خـــاموشت


آشفته سریم !
شانه‌ی دوست کجاست ؟
     
  
زن

 
کاش در دهكده عشق فراواني بود
توي بازار صداقت کمي ارزاني يود

کاش اگر گاه کمي لطف به هم ميكرديم
مختصر بود ولي ساده و پنهاني بود

کاش به حرمت دلهاي مسافر هر شب
روي شفاف ترين خاطره مهماني بود

کاش دريا کمي از درد خودش کم مي کرد
قرض مي داد به ما هرچه پريشاني بود

کاش به تشنگي پونه که پاسخ داديم
رنگ رفتار من و لحن تو انساني بود

مثل حافظ که پر از معجزه و الهامست
کاش رنگ شب ما هم کمي عرفاني بود

چه قدر شعر نوشتيم براي باران
غافل از اين دل ديوانه که باراني بود

کاش سهراب نمي رفت به اين زودي ها
دل پر از صحبت اين شاعر کاشاني بود

کاش دل ها پر افسانه ي نيما مي شد
و به يادش همه شب ماه چراغاني بود

کاش اسم همه دخترکان اينجا
نام گلهاي پر از شبنم ايراني بود

کاش چشمان پر از پرسش مردم کمتر
غرق اين زندگي سنگي و سيماني بود

کاش دنياي دل ما شبي از اين شبها
غرق هر چيزکه مي خواهي و مي داني بود

دل اگر رفت شبي کاش دعايي بكنيم
راز اين شعر همين مصرع پاياني بود

مريم حيدرزاده
نه بسته ام به کس دل نه بسته کس به من دل
چو تخته پاره بر موج رها رها رها من
     
  
زن

andishmand
 
پروانه ای به شوق تو وا کرده بال ها
ای عشق ای جواب تمام سوال ها


تفسیر حرف های قشنگ تو روشن است
در ته نشین قهوه ی فنجان فال ها


با دیدن تو گونه ی من سرخ می شود
با شرم می رسند مگر سیب کال ها ؟


ماهی تنگ خانه که دریا ندیده بود
گم شد میان این همه موج خیال ها


این خط که زیر چشم سیاهت کشیده اند
سر مشق تازه ایست برای غزال ها


تسخیر کائنات برای تو ساده است
کافیست تر کنند لبی خط و خال ها


عکس تو را میان دلم قاب می کنم
ای وان یکاد عشق تو دفع زوال ها


از آتش محبت من کم نمی کنند
حتی گذشت روز و شب و ماه و سال ها


حالا بیا و خوب به سمتم نگاه کن
پروانه ای به شوق تو وا کرده بال ها




بی تو
اینجا همه در حبس ابد تبعیدند
سالها، هجری و شمسی، همه بی خورشیدند
     
  ویرایش شده توسط: andishmand   
زن

 
چرا عاقلان را نصیحت کنیم؟

بیایید از عشق صحبت کنیم

تمام عبادات ما عادت است

به بیعادتی کاش عادت کنیم


زنده یاد قیصر امین پور
نه بسته ام به کس دل نه بسته کس به من دل
چو تخته پاره بر موج رها رها رها من
     
  
زن

andishmand
 


از زندگی همیشه نشانی نداشته ست
تقویم من که فصل جوانی نداشته ست

مثل پرنده ای که قفس زادگاه اوست
تا چشم کرده باز جهانی نداشته ست

مردم بر آرزوی دلم خنده می زنند
چون حاتمی که غصه ی نانی نداشته ست

نازم کویر تشنه که از روز اولین
بر سینه غیر ریگ روانی نداشته ست

حیران مشو که بی تو چرا جان نمی دهم
این پیکر نحیف که جانی نداشته ست

از من مخواه درد خودم بازگو کنم
آئینه از قدیم زبانی نداشته ست



" احسان اکابری "
بی تو
اینجا همه در حبس ابد تبعیدند
سالها، هجری و شمسی، همه بی خورشیدند
     
  ویرایش شده توسط: andishmand   
مرد

 
دو ســه خط شــعر نوشتم کـه تـو آغاز شوی
بیش از ایــن غنچه نمانی، گـــل من باز شوی

مـن زمین گیر تو هستم، همـه را پس زده ام
بی پــر و بــــال شـــدم تــــا پــــر پرواز شوی

حــرف هـا در دل من هست و زبانم خــاموش
این سکوت است که باعث شده یک راز شوی

عـلت هــــــر تپش قلب منـــی امـــــا حــــیف
قسمت ایـــن است کــه از دور ورانـداز شوی


وصف زیبایـــی تــــو لایق صدهــــا بیت است
مصلحت بــــود در این شــعر کــه ایـجاز شوی

شــده ام دست به دامـــان غـــزل تــا شاید..
شـاید این بـــار بخوانی...گــل مــن باز شوی



نه دسترسی به یار دارم
نه طاقت انتظار دارم
هر جور که از تو بر من آید
از گردش روزگار دارم
     
  
مرد

 
تو را دوست دارم ولی رو نکردم
فقط شعر گفتم ، هياهو نکردم

نگفتم ، که روزی که گفتم ، بگويی :
کف دست خود را که من بو نکردم

ضمير مخاطب برايم تو بودی
به غير تو من ، قصدی از او نکردم

سرم با تو چرخيد هر سو که رفتی
دلم را به غير از تو همسو نکردم

به پيش حسودانِ تو اعتنايی
به ياوه سرايی بدگو نکردم

خودت را خودت را ، تو را دوست دارم !
تو را دوست دارم ولی رو نکردم ...


قیصرامین پور
نه دسترسی به یار دارم
نه طاقت انتظار دارم
هر جور که از تو بر من آید
از گردش روزگار دارم
     
  
صفحه  صفحه 32 از 65:  « پیشین  1  ...  31  32  33  ...  64  65  پسین » 
شعر و ادبیات

A Pure Poetry | یک شعر ناب

رنگ ها List Insert YouTube video   

 ?

برای دسترسی به این قسمت میبایست عضو انجمن شوید. درصورتیکه هم اکنون عضو انجمن هستید با استفاده از نام کاربری و کلمه عبور وارد انجمن شوید. در صورتیکه عضو نیستید با استفاده از این قسمت عضو شوید.

 

 
DMCA/Report Abuse (گزارش)  |  News  |  Rules  |  How To  |  FAQ  |  Moderator List  |  Sexy Pictures Archive  |  Adult Forums  |  Advertise on Looti
↑ بالا
Copyright © 2009-2024 Looti.net. Looti Forums is not responsible for the content of external sites

RTA