ارسالها: 1135
#312
Posted: 28 Jun 2016 11:50
چون حبابی دیده وا کردیم در دریای هیچ
عمر بگذشت ای دریغا بر سر سودای هیچ
در میان جنگلی از آهن و دود وغبار
شهر هیچستان ما را بین و این غوغای هیچ
جعبه شهر فرنگ است وبه هر سازی در آن
صورتکهایی که می خندند برسیمای هیچ
بر سر آمال خود بی دست وپایان پایمال
وانکه را دست است وپا بنهاده بر سودای هیچ
مهر بیمهری نهاده بر جبین ها داغها
در فسون لفظها پنهان شده معنای هیچ
خسته از نیرنگ وافسون چشمها وگوشها
تا که می کوبد بر این طبل بلند آوای هیچ
آی باران گر همه در دانه داری زینهار
جز گل حسرت نخواهی چید از ین صحرای هیچ
شمع من مستانه می رقصی در آغوش نسیم
باش تا از روزنی سر بر کند فردای هیچ
خود گریزی خسته ام آیا پناهی مانده ست
ای کدامین کوچه متروک و ای دنیای هیچ
شعر ما پرتو در این آشفته بازار ریا
همچو تشریفی است کاویزند بر بالای هیچ
خنده های زندگی را روزگار ازما گرفت
ای خوشا روزی که ماهم روزگاری داشتیم
ارسالها: 1264
#313
Posted: 1 Jul 2016 21:32
عشق ویرانــــگر او در دلــم اردو زده است
هرچه من قلب هدف را نزدم، او زده است
بیستون بود دلم... عشق چه آورده سرش
که به ارگ بــم ویران شده پهلو زده است؟
مــو پریشان به شکار آمــــد و بعد از آن روز
مــن پریشانم و او گیره به گیسو زده است
دامنش دامنـــه های سبلان است ...چقدر
طعم شیرین لبــش طعنه به کندو زده است
مثـــل مغرورترین کــــافر دنیــــــــا که دلش
از کَــفَش رفته و حتی به خدا رو زده است
ناخدایی شده ام خسته که بعد از طوفان
تا دم مـرگ دعــــا خوانده و پارو زده است
تا دم از مرگ زدم گفت: "دعا کن برسی!"
لعنتـــی بـاز فقط حرف دو پهلو زده است!
نه بسته ام به کس دل نه بسته کس به من دل
چو تخته پاره بر موج رها رها رها من
ارسالها: 14491
#314
Posted: 14 Jul 2016 11:40
به دل هوای تو را دارم و بر و دوشت
که تا سپیده دم امشب کشم در آغوشت
چُنان نسیم که گلبرگ ها ز گل بکند
برون کنم ز تنت برگ برگ تن پوشت
گهی کشم به برت تنگ و دست در کمرت
گهی نهم سر پر شور بر سر دوشت
چه گوشواره ای از بوسه های من خوش تر
که دانه دانه نشیند به لاله ی گوشت
گریز و گم شدن ماهیان بوسه ی من
خوش است در خزه ی مخمل بنا گوشت
ترنمی است در آوازهای پایانی
که وقت زمزمه از سر برون کند هوشت
چو میرسیم به آن لحظه های پایانی
جهان و هر چه در آن می شود فراموشت
چه آشناست در آن گفت وگوی راز و نیاز
نگاه من به زبان نـگاه خـــاموشت
آشفته سریم !
شانهی دوست کجاست ؟
ارسالها: 1264
#315
Posted: 17 Jul 2016 17:46
کاش در دهكده عشق فراواني بود
توي بازار صداقت کمي ارزاني يود
کاش اگر گاه کمي لطف به هم ميكرديم
مختصر بود ولي ساده و پنهاني بود
کاش به حرمت دلهاي مسافر هر شب
روي شفاف ترين خاطره مهماني بود
کاش دريا کمي از درد خودش کم مي کرد
قرض مي داد به ما هرچه پريشاني بود
کاش به تشنگي پونه که پاسخ داديم
رنگ رفتار من و لحن تو انساني بود
مثل حافظ که پر از معجزه و الهامست
کاش رنگ شب ما هم کمي عرفاني بود
چه قدر شعر نوشتيم براي باران
غافل از اين دل ديوانه که باراني بود
کاش سهراب نمي رفت به اين زودي ها
دل پر از صحبت اين شاعر کاشاني بود
کاش دل ها پر افسانه ي نيما مي شد
و به يادش همه شب ماه چراغاني بود
کاش اسم همه دخترکان اينجا
نام گلهاي پر از شبنم ايراني بود
کاش چشمان پر از پرسش مردم کمتر
غرق اين زندگي سنگي و سيماني بود
کاش دنياي دل ما شبي از اين شبها
غرق هر چيزکه مي خواهي و مي داني بود
دل اگر رفت شبي کاش دعايي بكنيم
راز اين شعر همين مصرع پاياني بود
مريم حيدرزاده
نه بسته ام به کس دل نه بسته کس به من دل
چو تخته پاره بر موج رها رها رها من
ارسالها: 24568
#316
Posted: 17 Jul 2016 20:37
پروانه ای به شوق تو وا کرده بال ها
ای عشق ای جواب تمام سوال ها
تفسیر حرف های قشنگ تو روشن است
در ته نشین قهوه ی فنجان فال ها
با دیدن تو گونه ی من سرخ می شود
با شرم می رسند مگر سیب کال ها ؟
ماهی تنگ خانه که دریا ندیده بود
گم شد میان این همه موج خیال ها
این خط که زیر چشم سیاهت کشیده اند
سر مشق تازه ایست برای غزال ها
تسخیر کائنات برای تو ساده است
کافیست تر کنند لبی خط و خال ها
عکس تو را میان دلم قاب می کنم
ای وان یکاد عشق تو دفع زوال ها
از آتش محبت من کم نمی کنند
حتی گذشت روز و شب و ماه و سال ها
حالا بیا و خوب به سمتم نگاه کن
پروانه ای به شوق تو وا کرده بال ها
بی تو
اینجا همه در حبس ابد تبعیدند
سالها، هجری و شمسی، همه بی خورشیدند
ویرایش شده توسط: andishmand
ارسالها: 1264
#317
Posted: 7 Aug 2016 16:52
چرا عاقلان را نصیحت کنیم؟
بیایید از عشق صحبت کنیم
تمام عبادات ما عادت است
به بیعادتی کاش عادت کنیم
زنده یاد قیصر امین پور
نه بسته ام به کس دل نه بسته کس به من دل
چو تخته پاره بر موج رها رها رها من
ارسالها: 24568
#318
Posted: 2 Sep 2016 20:57
از زندگی همیشه نشانی نداشته ست
تقویم من که فصل جوانی نداشته ست
مثل پرنده ای که قفس زادگاه اوست
تا چشم کرده باز جهانی نداشته ست
مردم بر آرزوی دلم خنده می زنند
چون حاتمی که غصه ی نانی نداشته ست
نازم کویر تشنه که از روز اولین
بر سینه غیر ریگ روانی نداشته ست
حیران مشو که بی تو چرا جان نمی دهم
این پیکر نحیف که جانی نداشته ست
از من مخواه درد خودم بازگو کنم
آئینه از قدیم زبانی نداشته ست
" احسان اکابری "
بی تو
اینجا همه در حبس ابد تبعیدند
سالها، هجری و شمسی، همه بی خورشیدند
ویرایش شده توسط: andishmand
ارسالها: 8967
#319
Posted: 3 Sep 2016 18:54
دو ســه خط شــعر نوشتم کـه تـو آغاز شوی
بیش از ایــن غنچه نمانی، گـــل من باز شوی
مـن زمین گیر تو هستم، همـه را پس زده ام
بی پــر و بــــال شـــدم تــــا پــــر پرواز شوی
حــرف هـا در دل من هست و زبانم خــاموش
این سکوت است که باعث شده یک راز شوی
عـلت هــــــر تپش قلب منـــی امـــــا حــــیف
قسمت ایـــن است کــه از دور ورانـداز شوی
وصف زیبایـــی تــــو لایق صدهــــا بیت است
مصلحت بــــود در این شــعر کــه ایـجاز شوی
شــده ام دست به دامـــان غـــزل تــا شاید..
شـاید این بـــار بخوانی...گــل مــن باز شوی
نه دسترسی به یار دارم
نه طاقت انتظار دارم
هر جور که از تو بر من آید
از گردش روزگار دارم
ارسالها: 8967
#320
Posted: 4 Sep 2016 11:38
تو را دوست دارم ولی رو نکردم
فقط شعر گفتم ، هياهو نکردم
نگفتم ، که روزی که گفتم ، بگويی :
کف دست خود را که من بو نکردم
ضمير مخاطب برايم تو بودی
به غير تو من ، قصدی از او نکردم
سرم با تو چرخيد هر سو که رفتی
دلم را به غير از تو همسو نکردم
به پيش حسودانِ تو اعتنايی
به ياوه سرايی بدگو نکردم
خودت را خودت را ، تو را دوست دارم !
تو را دوست دارم ولی رو نکردم ...
قیصرامین پور
نه دسترسی به یار دارم
نه طاقت انتظار دارم
هر جور که از تو بر من آید
از گردش روزگار دارم