ارسالها: 8967
#331
Posted: 9 Sep 2016 18:35
♔▬▬ஜ۩۞۩ஜ▬▬➰▬▬ஜ۩۞۩ஜ▬▬♔
می خواهم و می خواستمت تا نفسم بود ،
می سوختم از حسرت و عشقِ تو بَسَم بود ،
عشق تو بَسَم بود که این شعله ی بیدار ،
روشنگرِ شبهای بلندِ قفسم بود ،
آن بختِ گُریزنده دمی آمد و بگذشت ،
غم بود که پیوسته نفس در نفسم بود ،
دست من و آغوش تو ! هیهات ! که یک عمر !
تنها نفسی با تو نشستن هوسم بود ،
بالله که بجز یادِ تو ، گر هیچ کسم هست ،
حاشا که به جز عشق تو گر هیچ کسم بود ،
لب بسته و پر سوخته ، از کوی تو رفتم ،
رفتم ، بخدا ، گر هوسم بود بَسَم بود !!!
فریدون_مشیری_
♔▬▬ஜ۩۞۩ஜ▬▬➰▬▬ஜ۩۞۩ஜ▬▬♔
نه دسترسی به یار دارم
نه طاقت انتظار دارم
هر جور که از تو بر من آید
از گردش روزگار دارم
ارسالها: 24568
#332
Posted: 12 Sep 2016 19:47
بگذار سر بــه سینه ی من در سکوت ، دوست
گاهی همین قشنگ ترین شکل گفت و گوست
بگذار دست های تـــو با گیسوان من
سربسته باز شرح دهند آنچه مو به موست
دلواپس قضاوت مردم نباش ، عشق
چیزی که دیر می برد از آدم آبروست!
آزار می رسانــم اگـــر خشمگیــن نشو
از دوستان هرآنچه به هم می رسد ، نکوست
من را مجال دلخوشی بیشتر نداد
ابری که آفتاب دمی در کنار اوست
آغــوش وا کن ابر! مرا در بغـل بگیــر!
بارانی ام شبیه بهاری که پیش روست
بی تو
اینجا همه در حبس ابد تبعیدند
سالها، هجری و شمسی، همه بی خورشیدند
ارسالها: 12859
#333
Posted: 1 Oct 2016 06:57
زمانی شعری زیبا از سروده های سیمین بهبهانی مورد توجه خیلی ها قرار گرفت.
از مخاطب عام تا مخاطب خاص، چه شاعر و ادبیاتی چه مذهبی و چه سیاسی.
اما این وسط شاعری به اسم میثم صفرپور جواب تندی علیه شعر خانم بهبهانی نوشت که جمع کثیری از خواندنش ناراحت شدند. خوشبختانه مدتی بعد جناب صادق.ع.بیقرار در جواب اقای میثم صفرپور شعری زیبا سرودند که واقعا جای تقدیر دارد. هر سه شعر را در ذیل ملاحظه می کنید. قضاوت با شما باشد]
شعر سیمین بهبهانی
من اگر کافر و بی دین و خرابم؛ به تو چه؟؟؟
من اگر مست می و شرب و شرابم ؛ به توچه؟؟؟
تو اگر مستعد نوحه و آهی٬ چه به من؟؟؟
من اگر عاشق سنتور و ربابم ؛ به تو چه؟؟؟
تو اگر غرق نمازی٬چه کسی گفت چرا؟؟؟
من اگر وقت اذان غرقه به خوابم ؛ به تو چه؟؟؟
تو اگر لایق الطاف خدایی٬ خوش باش.
من اگر مستحق خشم و عتابم ؛به تو چه؟؟؟
دنیا گر چه سراب است به گفتار شما
من به جِد طالب این کهنه سرابم ؛به تو چه؟؟؟
تو اگر بوی عرق میدهی از فرط خلوص!
و من ار رایحه ی مثل گلابم؛ به تو چه؟؟؟
من اگر ریش٬ سه تیغ کرده ام از بهر ادب .
و اگر مونس این ژیلت و آبم ؛ به تو چه؟؟؟
تو اگر جرعه خور باده کوثر هستی!
من اگر دُردکش باده ی نابم ؛ به تو چه؟؟؟
تو اگر طالب حوری بهشتی٬ خب باش!
من اگر طالب معشوق شبابم ؛ به تو چه؟؟؟
تو گر از ترس قیامت نکنی عیش عیان.
من اگر فارغ از روز حسابم ؛ به تو چه؟
Make the REST of your life, the BEST of your life
ارسالها: 12859
#334
Posted: 1 Oct 2016 07:05
و اما شعر دوم:
جوابیه میثم صفرپور به سیمین بهبهانی
کفر و بی دینی ات ای یار , به ما مربوط است,
بشنو این پند گهربار , به ما مربوط است...
تو که با لهو و لعب در پی مستی هستی,
میکنی جمع گرفتار , به ما مربوط است...
بی خیالت بشوم بارش طوفان بلا,
میرسد از درو دیوار , به ما مربوط است...
آنچه آمد به سر طایفه نوح نبی ,
میشود واقعه تکرار , به ما مربوط است...
من اگر لایق الطاف خدایم , به تو چه؟
تو کنی جامعه بیمار , به ما مربوط است...
تو اگر می بخوری در پس خانه , چه به من؟
گر بیایی بر انظار , به ما مربوط است...
تو به این کوه گنه عامل شیطان گشتی,
شده ای نوکر دربار به ما مربوط است...
گر نبندیم بر پوزه او قلاده,
میدرد همچو سگ هار , به ما مربوط است...
گر تو سوراخ کنی کشتی این جامعه را,
میشود غرق به ناچار به ما مربوط است...
مست کن لیک نبینم که تو مستی کردی,
اربده , کوچه وبازار؟ به ما مربوط است...
تو که با چنگ و ربابت همه مردم را,
میکنی مستعد نار , به ما مربوط است...
به جهنم که خودت را بکشی در خانه,
در خیابان بزنی دار به ما مربوط است...
دین من داده اجازه که دخالت بکنم,
تا نبینم زتو آزار , به ما مربوط است...
امر معروف کنم , نهی زمنکر بپذیر,
تا ابد , ترمز اشرار , به ما مربوط است..
Make the REST of your life, the BEST of your life
ارسالها: 12859
#335
Posted: 1 Oct 2016 07:05
ودر نهایت بخوانید جوابیه "صادق.ع.بیقرار به میثم صفرپور را:
بشنو این شعر، صفرپور ،به تو مربوط است
لحن تند و کمی ناجور، به تو مربوط است
کفر و بی دینیِ سیمین و من و آن، چه به تو؟
شهوتِ زاهدِ مغرور، به تو مربوط است
اگر از ساز نداری دل خوش، خب تو نرقص
رقصِ با سازِ خودت جور، به تو مربوط است
مستی و عیش و کمی باده تو را حاجت نیست
کِیف با منقل و وافور ، به تو مربوط است
اگر از شعر رسد بارش طوفان بلا
مُردن و خفتنِ در گور، به تو مربوط است
قصه ی نوح نبی، وَهمِ قشنگیست ولی...
قصه ی "هاله ای از نور"، به تو مربوط است
"ریش در ریش به اندیشه ی ما زخم زدید"
ملّتی گُنگ و کَر و کور،به تو مربوط است
تو اگر لایق الطاف خدایی ،خوش باش
باغ و فاحِشکده ی حور،به تو مربوط است
در و دربار که دستِ تو و همکیشان است
نوکر و ناظر و منظور، به تو مربوط است
تو دم از پوزه و قلّاده زدی؟ شرمت باد
پوزه و گرمیِ آخوور، به تو مربوط است
چهارده قرن شده کشتیِ این جامعه غرق
قایقِ صید و پُر از تور، به تو مربوط است
میکنم مست ببینی که چه بی آزارم
اذیت و عربده و زور، به تو مربوط است
تو که بیزار ز چنگی و ربابی ، چه به من؟
به عزا ، عرعرِ شیپور، به تو مربوط است
من اگر خانه بمیرم چه به تو؟ ...در کوچه
کُشتن مردمِ رنجور ، به تو مربوط است
دین تو داده اجازه که دخالت بکنی؟؟
دخل در مقبره و گور، به تو مربوط است
امرِ معروفِ،تو از جاهلی و نادانیست
رسمِ اعراب شَل و کور ، به تو مربوط است
Make the REST of your life, the BEST of your life
ارسالها: 24568
#336
Posted: 1 Oct 2016 14:56
خوب است كه عاشق جگري داشته باشد
آشفتگي بيشتري داشته باشد
حاجات بهانه است كه ما اشك بريزيم
خوب است گدا چشم تري داشته باشد
پرواز من اين است كه يك كنج بيفتم
اين بال بعيد است پري داشته باشد
اي يار سفر كرده نگاه پر لطفت
وقتش شده بر ما نظري داشته باشد
گر سنگ دلم باز تعلق به تو دارم
هر كعبه اي بايد حجري داشته باشد
سر مي زنم آنقدر به در تا بگشايي
خوب است گدا هم هنري داشته باشد
از دور خودت دور مكن چند گدا را
خوب است كه شه دور و بري داشته باشد
قبل از سفر آخرت اي دوست دلم را
بگذار به سويت سفري داشته باشد
انگار بنا نيست ببينم تو را .... پس
بگذار دلم يك خبري داشته باشد
بی تو
اینجا همه در حبس ابد تبعیدند
سالها، هجری و شمسی، همه بی خورشیدند
ارسالها: 8967
#337
Posted: 1 Oct 2016 20:15
مرا بازیچه خود ساخت چون موسی که دریا را
فراموشش نخواهم کرد چون دریا که موسی را
نسیم وصل وقتی بوی گل می داد حس کردم
که این دیوانه پرپر می کند یک روز گل ها را
خیانت غیرت عشق است ،وقتی وصل ممکن نیست
نباید بی وفایی دید، نیرنگ زلیخا را
کسی را تاب دیدار سر زلف پریشان نیست
چرا آشفته می خواهی خدایا خاطر ما را؟
نمی دانم چه افسونی گریبان گیر مجنون است
که وحشی می کند چشمانش آهوهای صحرا را
چه خواهد کرد با ما عشق؟ پرسیدیم و خندیدی
فقط با پاسخت پیچیده تر کردی معما را
نه دسترسی به یار دارم
نه طاقت انتظار دارم
هر جور که از تو بر من آید
از گردش روزگار دارم
ارسالها: 8967
#338
Posted: 1 Oct 2016 20:19
یک نفر اینجا دلش تنگ است ، باور می کنی؟!
یک گذر بر قلب او ، یکبار دیگر می کنی؟!
یک نفر دارد ، هوای پر کشیدن ، در دلت
یک سفر ، شهباز من ، با این کبوتر می کنی؟!
ماه من ، چشمان زیبایت ، مرا دیوانه کرد !
با من دیوانه ، ای زیبای من ، سر می کنی؟
گل بده در باغ دل ، تا جان دهم در پای تو !؟
گل بده ، کاشانه ی دل را ، معطر می کنی؟!
ساعتی پیشم نشین ، من خسته ام از زندگی
خستگی را از تنم ، با بوسه ای در می کنی؟
گوش من لج می کند ، وقتیکه حرف از رفتن است !
صحبت رفتن ، تو با این آدم کر می کنی؟
نه دسترسی به یار دارم
نه طاقت انتظار دارم
هر جور که از تو بر من آید
از گردش روزگار دارم
ارسالها: 8967
#339
Posted: 3 Oct 2016 20:23
سینه باغیست که گلشن شود از خاموشی
دل چراغیست که روشن شود از خاموشی
بیشتر فتنه ی عالم ز سخن می زاید
مادر فتنه سترون شود از خاموشی
نیست جز مهر خموشی بجهان جام جمی
راز عالم به تو روشن شود از خاموشی
گر زبان را ز سخن پاک توانی کردن
خوشه ات صاحب خرمن شود از خاموشی
از ره حرف بود رنجش مردم " ماری "
کس ندیدیم که دشمن شود از خاموشی
نه دسترسی به یار دارم
نه طاقت انتظار دارم
هر جور که از تو بر من آید
از گردش روزگار دارم
ارسالها: 8967
#340
Posted: 8 Oct 2016 09:28
عمر کوتاه مرا مهلت بسیار گذشت
فرصت از دست شد و کار من از کار گذشت
آرزوها به دلم بود وبه جای نرسید
ای بسا نقش که از پرده ی پندار گذشت
گل نچیدیم و خزان، گلشن ما غارت کرد
دولت وصل،میسّر نشد و یار گذشت
جلوه یی کرد شبی دولت بیدار،امّا
بخت در خواب شد و فرصت دیدار گذشت
قطره شیری که زپستان جهان نوشیدیم
اشک حسرت شد و از دیده ی خونبازگذشت
ای که از «کوچهء تنهایی»ما میگذری
گوش کن،ناله ی من از سر دیوار گذشت
صبح تابنده ی دل، تیره شد از شام گناه
غافل از فکر دوا ماندم و بیمار گذشت
ناز مفروش به پیری که خریداری نیست
سعی بیهوده مکن، گرمی بازار گذشت
تلخ و شیرین جهان گذران میگذرد
غم بگذشته چه داری؟ کم و بسیارگذشت.
نه دسترسی به یار دارم
نه طاقت انتظار دارم
هر جور که از تو بر من آید
از گردش روزگار دارم