انجمن لوتی: عکس سکسی جدید، فیلم سکسی جدید، داستان سکسی
شعر و ادبیات
  
صفحه  صفحه 38 از 65:  « پیشین  1  ...  37  38  39  ...  64  65  پسین »

A Pure Poetry | یک شعر ناب


مرد

 
گفت : احوالت چطور است ؟
گفتمش : عالی است مثل حال گل !
حال گل ، در چنگ چنگیز مغول !

قیصر امین پور
     
  
مرد

 

من ناز نمیکشم دلت خواست برو،
کج کج نکنم نگاه و" یکراست" برو...
هرجور که مایلی بزن قید مرا ،
هرچند دلم یکه و تنهاست، برو...
دیگر نکشم منت" مهتابت" را ،
"تاریکی" از این به بعد زیباست، برو...!
خودخواهی و در فکر خودت هستی و بس، 
پس خواهش و التماس، بیجاست، برو...
روراست بگویم نه من آن "مجنونم" 
نه در سر تو هوای "لیلا"ست، برو...
یک لحظه نگاه هم نکن، پشت سرت 
در، روی تو و خاطره ها "واست" برو...
از اول کار، اشتباه از من بود ؛
آری همه" از ماست که بر ماست" برو...
بی معرفتی ولی ندارم گله ای؛ 
این رسم همیشه های دنیاست، برو...
نه دسترسی به یار دارم
نه طاقت انتظار دارم
هر جور که از تو بر من آید
از گردش روزگار دارم
     
  
مرد

 
عاقبت قلب تو را با شعر راضی می کنم
با ردیف و قافیه دیوانه بازی می کنم

می روم در مجلس مشروطه ساکن می شوم
یک سخنرانی علیه حزب نازی می کنم

انقلابی می کنم سبز و سپید و سرخ و زرد
قلب خود را با تو تقسیم اراضی می کنم

کودتای مخملی در چشم مهرویان رواست!
حصر می سازم تو را، پرونده سازی می کنم

کاش می شد صورت ماه تو گلباران کنم
تا تویی دروازه بان در حمله بازی می کنم!

طفل جانم خسته شد در مکتب بی مهری ات
بس که دارم با کلامت جمله سازی می کنم

گر تو برگردی به این کاشانه بعد از سالها
باز مهمانی و من مهمان نوازی می کنم

نه دسترسی به یار دارم
نه طاقت انتظار دارم
هر جور که از تو بر من آید
از گردش روزگار دارم
     
  
مرد

 
نیمهء دیگر من بود و دلش را زده ام
عاشقش بودم و می گفت که من جا زده ام

مثل یک شاعر مردی که جنونش بزند
آن قدر غم به سرم زد که به دریا زده ام

خب بگویید به دریا زدنم اغراق است
قید این زندگی ام را که سراپا زده ام

قید این زندگی ام، زندگی ام، زندگی ام
قید این زندگی ام، زندگی ام را زده ام

"میله های قفسم را نشمارم چه کنم..."
من که عمری سر خود را به قفسها زده ام

چه بگویم که تو باور بکنی حرفم را؟
پای عشقت دو، سه باری رگ خود را زده ام

نه دسترسی به یار دارم
نه طاقت انتظار دارم
هر جور که از تو بر من آید
از گردش روزگار دارم
     
  ویرایش شده توسط: maryy   
زن

 
دوستت دارم ، همین ! اعترافی بیش از این ؟
رد پایم را در این مفهوم بی همتا ببین

دوستت دارم ! چگونه غرق چشمانت شوم ؟
غرق در خورشید پر احساس تابانت شوم ؟

دوستت دارم ! گناهم عاشقی در کوی توست
من که احساسم همه آوارۀ ابروی توست

عشق بازی های من با خنده هایت دیدنی است
ناز آهنگ نگاهت ، میوه های چیدنی ست


من به گاه بارش عشق خدایی دیدمت
در پی نمناکی باران دل بوییدمت

یادی از لبخند تو کافیست از بهر دلم
نقش یک تندیس می گردد از این آب و گلم

من خیالت را چو برگ گل نوازش می دهم
من وصالت را هزاران بار خواهش می کنم

دوستت دارم ! مرا سیراب کن سیراب کن
این کویر تشنه را یکباره غرق آب کن

دوستت دارم ، کمی دریاب این دلخسته را
این من مست و خراب ، این ساغر بشکسته را

دوستت دارم ، همین ! اعترافی بیش از این ؟
رد پایم را در این مفهوم بی همتا ببین !
هر شب دلم بهانه ی تـــو را ، هیچ ... بگذریم ...
امشب دلم دوباره تـــو را ... ، هیــچ ... بگذریم ...
     
  ویرایش شده توسط: anything   
مرد

 
حُسن باران این است ، که تبسم دارد

گرد غم از همه چیز ، از همه جا می گیرد

همه جا بر همه کَس می بارد

و تعلق دارد به جهانی از عشق ...



     
  ویرایش شده توسط: limoshirin65   
مرد

 
اگر دلی را به ناله آری ز برق آهش امان نداری
بلا در افتد به هر چه داری که چوب یردان صدا ندارد

چو آه مظلوم کند کمانه سرای ظالم ظود نشانه
چو برق بگریز از این میانه که تیر آهش خطا ندارد

چو مرغ جانت ز تن رها شد همیشه زنده ست مگو کجا شد
کسی چو میرد مگو فنا شد که نقش هستی فنا ندارد


خوش باشید همتون با هم


نه دسترسی به یار دارم
نه طاقت انتظار دارم
هر جور که از تو بر من آید
از گردش روزگار دارم
     
  ویرایش شده توسط: maryy   
مرد

 

گر یار وفادار ، نداریم عجب نیست
ما یار ، بجز حضرت جبار ، نداریم

با جامه صد پاره و با خرقه پشمین
بر خاک نشینیم و از آن عار نداریم

ماشاخ درختیم و پر از میوه ی توحید
هر رهگذری ، سنگ زند باک نداریم

نه دسترسی به یار دارم
نه طاقت انتظار دارم
هر جور که از تو بر من آید
از گردش روزگار دارم
     
  
مرد

 
در خيالات خودم در زير باراني که نيست
مي رسم با تو به خانه،
از خياباني که نيست

مي نشيني روبرويم، خستگي در مي کني
چاي مي ريزم برايت،
توي فنجاني که نيست

باز مي خندي و مي پرسي که حالت بهتر است
باز مي خندم که خيلي،
گرچه مي داني که نيست

شعر مي خوانم برايت، واژه ها گل مي کنند
ياس و مريم مي گذارم ،
توي گلداني که نيست

چشم مي دوزم به چشمت، مي شود آيا کمي
دستهايم را بگيري ،
بين دستاني که نيست

وقت رفتن مي شود، با بغض مي گويم نرو
پشت پايت اشک مي ريزم،
در ايواني که نيست

مي روي و خانه لبريز از نبودت مي شود
باز تنها مي شوم،
با ياد مهماني که نيست
     
  
مرد

 

پـیدا بكن یـك آدم آدمـتری را
وشانه های محكم ومحكمتری را

آقای خوبی كه دلش سنگی نباشد
معشـوقهای دوستت دارمتری را!

من را رها كن هر چه می خواهی تو داری
از دست خواهی داد چیز كمتری را

با گیسوانت باد بازی كرد و رقصید
و زد رقم آیـنده ی درهـمتری را

تو آخـر این داستان باید بخـندی
پس امتحان كن عاشق بی غمتری را

من می روم آرام ، آرام از همه چیز
هر روز می بینی من مبهمتری را

من را ببخش از این خدا حافظ، خداحا...
پیدا نكردم واژه ی مرهـمتری را

نه دسترسی به یار دارم
نه طاقت انتظار دارم
هر جور که از تو بر من آید
از گردش روزگار دارم
     
  
صفحه  صفحه 38 از 65:  « پیشین  1  ...  37  38  39  ...  64  65  پسین » 
شعر و ادبیات

A Pure Poetry | یک شعر ناب

رنگ ها List Insert YouTube video   

 ?

برای دسترسی به این قسمت میبایست عضو انجمن شوید. درصورتیکه هم اکنون عضو انجمن هستید با استفاده از نام کاربری و کلمه عبور وارد انجمن شوید. در صورتیکه عضو نیستید با استفاده از این قسمت عضو شوید.

 

 
DMCA/Report Abuse (گزارش)  |  News  |  Rules  |  How To  |  FAQ  |  Moderator List  |  Sexy Pictures Archive  |  Adult Forums  |  Advertise on Looti
↑ بالا
Copyright © 2009-2024 Looti.net. Looti Forums is not responsible for the content of external sites

RTA