ارسالها: 2134
#611
Posted: 10 Nov 2023 16:09
وقتی نیستی...
شعر، دروغی ناخوشایند است
اما وقتی هستی...
دروغ هم شعریست
شعری زیبا
رسول یونان
ﺍﮔﺮ ﺧﺪﺍﯾﯽ هم ﺑﺎﺷﺪ، ﻻﯾﻖ ﻣﺤﺎﮐﻤﻪ ﺷﺪﻥ ﺍﺳﺖ، ﻧﻪ ﻣﺤﺎﮐﻤﻪ ﮐﺮﺩﻥ!
ارسالها: 2134
#612
Posted: 10 Nov 2023 20:33
تو نمی دانی
چگونه خدا را
تیرباران می کنند
تا شیطان ها را بترسانند.
چگونه گل ها را گردن می زنند
و کبوتران را داغ.
چگونه خونِ نفت
در رگِ جوی های طمع
دَلَمه می بندد.
چگونه درختان دار می شوند
و دست ها تازیانه.
و ایران چگونه
تکه تکه می شود
زیرِ ساطورِ وحشت
ايرج جنتی عطایی
ﺍﮔﺮ ﺧﺪﺍﯾﯽ هم ﺑﺎﺷﺪ، ﻻﯾﻖ ﻣﺤﺎﮐﻤﻪ ﺷﺪﻥ ﺍﺳﺖ، ﻧﻪ ﻣﺤﺎﮐﻤﻪ ﮐﺮﺩﻥ!
ارسالها: 331
#613
Posted: 18 Nov 2023 01:47
نمیدانم چه میخواهم بگویم
زبانم در دهان باز بسته است
در تنگ قفس باز است وافسوس
که بال مرغ آوازم شکسته است
نمیدانم چه میخواهم بگویم
غمی در استخوانم می گدازد
خیال ناشناسی آشنا رنگ
گهی می سوزدم گه می نوازد
پریشان سایه ای آشفته آهنگ
ز مغزم می تراود گیج وگمراه
چو روح خوابگردی مات و مدهوش
که بی سامان به ره افتد شبانگاه
درون سینه ام دردیست خونبار
که همچون گریه میگیرد گلویم
غمی آشفته دردی گریه آلود
نمیدانم چه می خواهم بگویم
هوشنگ ابتهاج
شاید امروز نه
اما سرانجام همه چیز درست خواهد شد
ارسالها: 2134
#614
Posted: 18 Nov 2023 04:03
صائب تبریزی یه غزل داره با این مطلع:
«نیستم بلبل که بر گلشن نظر باشد مرا / باغهای دلگشا در زیرِ پر باشد مرا»
یه جاییش میگه که:
سرمهٔ خاموشیِ من از سوادِ شهرهاست
خیلی دردناکه
سرمه به عنوان یک سم جهت از بین بردن تارهای صوتی و لال کردنِ مخالفین یا برخی مجرمین استفاده میشده. سواد هم اینجا به معنی سیاهی هست.
روزگارِ پس از حمله ی مغول رو داره به تصویر میکشه که:
سیاهی شهرها (بر اثر نابودی و سوزاندنِ شهرها) مثل سرمه (که اون هم سیاهه) انگار توی گلوی من رفته و زبانِ من خاموش شده ...
ﺍﮔﺮ ﺧﺪﺍﯾﯽ هم ﺑﺎﺷﺪ، ﻻﯾﻖ ﻣﺤﺎﮐﻤﻪ ﺷﺪﻥ ﺍﺳﺖ، ﻧﻪ ﻣﺤﺎﮐﻤﻪ ﮐﺮﺩﻥ!
ارسالها: 2134
#615
Posted: 19 Nov 2023 02:08
من آن پیرم که شیران را به بازی برنمیگیرم
تو آهووش چنان شوخی که با من میکنی بازی
بیا این نردِ عشقِ آخری را با خدا بازیم
که حُسنِ جاودان بُردَست عشقِ جاودان بازی
زنده یاد شهریار
ﺍﮔﺮ ﺧﺪﺍﯾﯽ هم ﺑﺎﺷﺪ، ﻻﯾﻖ ﻣﺤﺎﮐﻤﻪ ﺷﺪﻥ ﺍﺳﺖ، ﻧﻪ ﻣﺤﺎﮐﻤﻪ ﮐﺮﺩﻥ!
ارسالها: 2134
#616
Posted: 28 Nov 2023 05:02
تو مرا...
آنقدر آزردی...
که خودم کوچ کنم از شهرت...
بکنم دل ز دل چون سنگت...
تو خیالت راحت...
می روم از قلبت...
می شوم دورترین خاطره در شب هایت
تو به من می خندی...
و به خود می گویی:
باز می آید و می سوزد از این عشق ولی..
بر نمی گردم نه!!!
می روم آنجایی
که دلی بهر دلی تب دارد...
عشق زیباست و حرمت دارد...
تو بمان...
دلت ارزانی هر کس که دلش مثل دلت
سرد و بی روح شده است...
سخت بیمار شده است...
تو بمان در شهرت...
مولود مهدی
ﺍﮔﺮ ﺧﺪﺍﯾﯽ هم ﺑﺎﺷﺪ، ﻻﯾﻖ ﻣﺤﺎﮐﻤﻪ ﺷﺪﻥ ﺍﺳﺖ، ﻧﻪ ﻣﺤﺎﮐﻤﻪ ﮐﺮﺩﻥ!
ارسالها: 2134
#617
Posted: 2 Dec 2023 06:54
با منِ بِرنو به دوشِ یاغیِ مشروطهخواه
عشق کاری کرده که تبریز میسوزد در آه
بعدها تاریخ میگوید که چشمانت چه کرد؟
با من تنهاتر از ستارخانِ بیسپاه
مویِ من مانندِ یالِ اسبِ مغرورم سپید
روزگارِ من شبیهِ کتریِ چوپان سیاه
هرکسی بعد از تو من را دید، گفت از رعد و برق
کندهی پیرِ بلوطی سوخت، نه یک مشت کاه
کاروانی رد نشد تا یوسفی پیدا شود
یک نفر باید زلیخا را بیاندازد به چاه
آدمیزادست و عشق و دل به هر کاری زدن
آدمست و سیب خوردن، آدم است و اشتباه
ﺍﮔﺮ ﺧﺪﺍﯾﯽ هم ﺑﺎﺷﺪ، ﻻﯾﻖ ﻣﺤﺎﮐﻤﻪ ﺷﺪﻥ ﺍﺳﺖ، ﻧﻪ ﻣﺤﺎﮐﻤﻪ ﮐﺮﺩﻥ!
ویرایش شده توسط: LouisDeFunes
ارسالها: 2134
#618
Posted: 2 Dec 2023 07:10
شرابی خانگی، دائم رگم را گرم میدارد
که با سکرش، زمستان تا زمستان زنده میمانم
بدونِ عشق بیدینم، بدونِ عشق میمیرم
بدینسان زندگی کردم، بدینسان زنده میمانم
ﺍﮔﺮ ﺧﺪﺍﯾﯽ هم ﺑﺎﺷﺪ، ﻻﯾﻖ ﻣﺤﺎﮐﻤﻪ ﺷﺪﻥ ﺍﺳﺖ، ﻧﻪ ﻣﺤﺎﮐﻤﻪ ﮐﺮﺩﻥ!
ارسالها: 2134
#619
Posted: 2 Dec 2023 07:14
زِ جامِ عشقِ او مستم، دگر پندم مده ناصح
نصیحت گوش کردن را دلِ هشیار میباید
بهائی بارها ورزید عشق، اما جنونش را
نمیبایست زنجیری، ولی این بار میباید ...
ﺍﮔﺮ ﺧﺪﺍﯾﯽ هم ﺑﺎﺷﺪ، ﻻﯾﻖ ﻣﺤﺎﮐﻤﻪ ﺷﺪﻥ ﺍﺳﺖ، ﻧﻪ ﻣﺤﺎﮐﻤﻪ ﮐﺮﺩﻥ!
ارسالها: 2134
#620
Posted: 2 Dec 2023 07:17
گر چه دانم که به وصلت نرسم، بازنگردم
تا در این راه بمیرم که طلبکارِ تو باشم
نه در این عالمِ دنیا که در آن عالمِ عقبی
همچنان بر سر آنم که وفادارِ تو باشم
حضرت سعدی
ﺍﮔﺮ ﺧﺪﺍﯾﯽ هم ﺑﺎﺷﺪ، ﻻﯾﻖ ﻣﺤﺎﮐﻤﻪ ﺷﺪﻥ ﺍﺳﺖ، ﻧﻪ ﻣﺤﺎﮐﻤﻪ ﮐﺮﺩﻥ!