ارسالها: 2134
#621
Posted: 6 Dec 2023 03:22
چه لطیفست قبا بر تن چون سرو روانت
آه اگر چون کمرم دست رسیدی به میانت
در دلم هیچ نیاید مگر اندیشه وصلت
تو نه آنی که دگر کس بنشیند به مکانت
گر تو خواهی که یکی را سخن تلخ بگویی
سخن تلخ نباشد چو برآید به دهانت
نه من انگشت نمایم به هواداری رویت
که تو انگشت نمایی و خلایق نگرانت
در اندیشه ببستم قلم وهم شکستم
که تو زیباتر از آنی که کنم وصف و بیانت
سرو را قامت خوبست و قمر را رخ زیبا
تو نه آنی و نه اینی که هم اینست و هم آنت
حضرت سعدی
ﺍﮔﺮ ﺧﺪﺍﯾﯽ هم ﺑﺎﺷﺪ، ﻻﯾﻖ ﻣﺤﺎﮐﻤﻪ ﺷﺪﻥ ﺍﺳﺖ، ﻧﻪ ﻣﺤﺎﮐﻤﻪ ﮐﺮﺩﻥ!
ارسالها: 2134
#622
Posted: 6 Dec 2023 04:41
اگرم حیات بخشی وگرم هلاک خواهی
سرِ بندگی به حکمت بنهم که پادشاهی
من اگر هزار خدمت بکنم، گناهکارم
تو هزار خونِ ناحق بکنی و بی گناهی
تو به آفتاب مانی زِ کمالِ حسنِ طلعت
که نظر نمیتواند که ببیندت کماهی
من اگر چنان که نهی است نظر به دوست کردن
همه عمر توبه کردم که نگردم از مناهی
به خدای اگر به دردم بکشی که برنگردم
کسی از تو چون گریزد که تو اَش گریزگاهی
منم ای نگار و چشمی که در انتظارِ رویت
همه شب نخفت مسکین و بخفت مرغ و ماهی
و گر این شبِ درازم بکشد در آرزویت
نه عجب که زنده گردم به نسیم صبحگاهی
غمِ عشق اگر بکوشم که زِ دوستان بپوشم
سخنانِ سوزناکم، بدهد بر آن گواهی
استاد سخن ...
ﺍﮔﺮ ﺧﺪﺍﯾﯽ هم ﺑﺎﺷﺪ، ﻻﯾﻖ ﻣﺤﺎﮐﻤﻪ ﺷﺪﻥ ﺍﺳﺖ، ﻧﻪ ﻣﺤﺎﮐﻤﻪ ﮐﺮﺩﻥ!
ارسالها: 2134
#623
Posted: 6 Dec 2023 04:47
نظری فگن به حالم که ز دست رفت کارم
به کسم مکن حواله که به جز تو کس ندارم
تو چو صاحب عطایی طلب منست از تو
چو تو غالبی به هرکس به تو خویش میسپارم
ابوسعید ابوالخیر
ﺍﮔﺮ ﺧﺪﺍﯾﯽ هم ﺑﺎﺷﺪ، ﻻﯾﻖ ﻣﺤﺎﮐﻤﻪ ﺷﺪﻥ ﺍﺳﺖ، ﻧﻪ ﻣﺤﺎﮐﻤﻪ ﮐﺮﺩﻥ!
ارسالها: 331
#624
Posted: 6 Dec 2023 11:38
دیدار تو حل مشکلات است
صبر از تو خلاف ممکنات است
دیباچهٔ صورت بدیعت
عنوان کمال حسن ذات است
لبهای تو خضر اگر بدیدی
گفتی: «لب چشمه حیات است!»
بر کوزهٔ آب نه دهانت
بردار که کوزهٔ نبات است
ترسم تو به سحر غمزه یک روز
دعوی بکنی که معجزات است
زهر از قبل تو نوشدارو
فحش از دهن تو طیبات است
چون روی تو صورتی ندیدم
در شهر که مبطل صلات است
عهد تو و توبهٔ من از عشق
میبینم و هر دو بیثبات است
آخر نگهی به سوی ما کن
کاین دولت حسن را زکات است
چون تشنه بسوخت در بیابان
چه فایده گر جهان فرات است
سعدی غم نیستی ندارد
جان دادن عاشقان نجات است
شاید امروز نه
اما سرانجام همه چیز درست خواهد شد
ویرایش شده توسط: Amirrr89
ارسالها: 2134
#627
Posted: 8 Jan 2024 05:56
ویـرانه نه آنست که جمشـــید بنا کرد
ویـرانه نه آنست که فـرهاد فـرو ریخت
ویرانه دل ماست که با هر نظر دوست
صـد بار بنا گشت و دگر بار فـرو ریخـت
ﺍﮔﺮ ﺧﺪﺍﯾﯽ هم ﺑﺎﺷﺪ، ﻻﯾﻖ ﻣﺤﺎﮐﻤﻪ ﺷﺪﻥ ﺍﺳﺖ، ﻧﻪ ﻣﺤﺎﮐﻤﻪ ﮐﺮﺩﻥ!
ارسالها: 23
#628
Posted: 6 Feb 2024 21:49
تو بگریزی از پیش یک شعله خام
من استادهام، تا بسوزم تمام
تو را آتش عشق اگر پر بسوخت
مرا بین، که از پای تا سر بسوخت
همی گفت و میرفت دودش به سر
که این است پایان عشق، ای پسر
اگر عاشقی خواهی آموختن
به کُشتن فرج یابی از سوختن
مکن گریه بر گور مقتول دوست
برو خرمی کن که مقبول اوست
اگر عاشقی سر مشوی از مرض
چو سعدی فرو شوی دست از غرض
فدایی ندارد ز مقصود چنگ
و گر بر سرش تیر بارند و سنگ
به دریا مرو گفتمت زینهار
وگر میروی تن به طوفان سپار
✍️سعدی
من حاصل عمر خود ندارم، جز غم
در عشق ز نیک و بد ندارم، جز غم
یک همدم باوفا ندیدم، جز درد
یک مونس نامزد ندارم، جز غم
ارسالها: 40
#629
Posted: 6 Feb 2024 23:30
شربت نوش آفرید از مگس نحل
نخل تناور کند ز دانهٔ خرما
از همگان بینیاز و بر همه مشفق
از همه عالم نهان و بر همه پیدا
پرتو نور سرادقات جلالش
از عظمت، ماورای فکرت دانا
خود نه زبان در دهان عارف مدهوش
حمد و ثنا میکند که موی بر اعضا
هر که نداند سپاس نعمت امروز
حیف خورد بر نصیب رحمت فردا
بار خدایا مهیمنی و مدبر
وز همه عیبی مقدسی و مبرا
ما نتوانیم حق حمد تو گفتن
با همه کروبیان عالم بالا
سعدی از آنجا که فهم اوست سخن گفت
ور نه کمال تو، وهم کی رسد آنجا؟
شیخ الاجل سعدی بزرگمنش📝
Gain per day, win per year
ارسالها: 23
#630
Posted: 8 Feb 2024 21:29
ما در پیاله عکس رخِ یار دیدهایم
ای بیخبر ز لذتِ شُربِ مدامِ ما
هرگز نمیرد آن که دلش زنده شد به عشق
ثبت است بر جَریدهٔ عالم دوام ما
ای باد اگر به گُلشن اَحباب بگذری
زِنهار عَرضه دِه بَرِ جانان پیام ما
گو نام ما ز یاد به عمداً چه میبری
خود آید آن که یاد نیاری ز نام ما
مستی به چشمِ شاهدِ دلبندِ ما خوش است
زآن رو سپردهاند به مستی زمام ما
ترسم که صَرفهای نَبَرَد روز بازخواست
نانِ حلالِ شیخ ز آب حرام ما
حافظ ز دیده دانهٔ اشکی همیفشان
باشد که مرغِ وصل کُند قصدِ دام ما
📚حافظ
من حاصل عمر خود ندارم، جز غم
در عشق ز نیک و بد ندارم، جز غم
یک همدم باوفا ندیدم، جز درد
یک مونس نامزد ندارم، جز غم