انجمن لوتی: عکس سکسی جدید، فیلم سکسی جدید، داستان سکسی
شعر و ادبیات
  
صفحه  صفحه 7 از 65:  « پیشین  1  ...  6  7  8  ...  64  65  پسین »

A Pure Poetry | یک شعر ناب


مرد

 


یارت شوم ، یارت شوم ، هر چند آزارم کنی
نازت کشم ، نازت کشم ، گر در جهان خوارم کنی

بر من پسندی گر منم ، دل را نسازم غرق غم
اشد شفا بخش دلم ، کز عشق بیمارم کنی ب

گر رانیم از کوی خود ، ور باز خوانی سوی خود
با قهر و مهرت خوشدلم کز عشق بیمارم کنی

من طایر پر بسته ام ، در کنج غم بنشسته ام
من گر قفس بشکسته ام ، تا خود گرفتارم کنی

من عاشق دلداده ام ، بهر بلا آماده ام
یار من دلداده شو ، تا با بلا یارم کنی

ما را چو کردی امتحان ، ناچار گردی مهربان
رحم آخر ای آرام جان ، بر این دل زارم کنی

گر حال دشنامم دهی ، روز دگر جانم دهی
کامم دهی ، کامم دهی ، الطاف بسیارم کنی

     
  
زن

 




دوستت دارم


نه تنها برای آنچه هستی

بلکه برای آنچه که هستم

هنگامی که با توام .


دوستت دارم


نه تنها برای آنچه که از خود می سازی

بلکه برای آنچه که از من می سازی .


دوستت دارم


برای بخشی از وجودم که تو شکوفایش می کنی .



دوستت دارم


چون دست بر دل فسرده ام می نهی

زنگارهای بی ارزش و بی مقدار را به سویی می زنی

و نور می تابانی بر گنجینه های پنهانی که

تا کنون در ژرفا مانده بودند .


دوستت دارم


چون یاری ام می کنی

که از تخته پاره های زندگی

نه یک کپر

که معبدی در خور بنا سازم ؛

کمک می کنی

که کار ورزانه ام

نه یک سر شکستگی

بلکه ترنم ترانه ای باشد .


دوستت دارم


چون بیش از هر کیش و آیینی

به رویش من یاری رسانده ای؛

فراتر از هر سرنوشتی

شادی را به من ارزانی داشتی .

این همه را هدیه داده ای

بی هیچ تماسی، کلامی و یا اشارتی ؛

به این کار توانا گشته ای

چون خود بوده ای ؛

شاید دوست بودن در نهایت به همین معنا باشد .

( روی كرافت )


"منی” که کنارش “تو” نباشد، بزرگترین پارادوکس دنیاست
     
  
زن

Princess
 


یاد دارم در غروبی سرد سرد
میگذشت از كوچه ما دوره گرد
داد میزد كهنه قالی میخرم
دست دوم جنس عالی میخرم
كاسه و ظروف سفالی میخرم
گر نداری كوزه خالی میخرم
اشك در چشمان بابا حلقه بست
عاقبت آهی كشید بغضش شكست
اول ماه است و نان در سفره نیست
ای خدا شكرت ولی این زندگیست ؟

بوی نان تازه هوشش برده بود
اتفاقا مادرم هم روزه بود
خواهرم بی روسری بیرون دوید
گفت آقا سفره خالی میخری ؟


عشق من عاشقتم!
≈≈≈≈≈≈≈≈≈≈≈≈≈≈
پرنسس
     
  
زن

 


کنار پنجره یک مرد داشت جان می داد
غرور، قدرت خود را به من نشان می داد

کسوف بود؟ نه! خورشید دلگرفته ظهر
پیام تسلیتش را به آسمان می داد

دلم برای خودم لااقل کمی می سوخت
اگر که پوچی دنیایتان امان می داد

زمان همیشه مرا زیرخویش له می کرد
همیشه فرصت من را به دیگران می داد


پسر گرفت سر تیغ را، رگش را زد
پدر به کودک قصه هنوز نان می داد

و بعد زلزله شد، چشم را که وا کردم
میان خواب کسی هی مرا تکان می داد!

چون مات توام
دگر چه بازم ...!!؟!
     
  
مرد

 


رندان سلامت می‌کنند جان را غلامت می‌کنند
مستی ز جامت می‌کنند مستان سلامت می‌کنند

در عشق گشتم فاشتر وز همگنان قلاشتر
وز دلبران خوش باشتر مستان سلامت می‌کنند

غوغای روحانی نگر سیلاب طوفانی نگر
خورشید ربانی نگر مستان سلامت می‌کنند

افسون مرا گوید کسی توبه ز من جوید کسی
بی پا چو من پوید کسی مستان سلامت می‌کنند

ای آرزوی آرزو آن پرده را بردار زو
من کس نمی‌دانم جز او مستان سلامت می‌کنند

ای ابر خوش باران بیا وی مستی یاران بیا
وی شاه طراران بیا مستان سلامت می‌کنند

حیران کن و بی‌رنج کن ویران کن و پرگنج کن
نقد ابد را سنج کن مستان سلامت می‌کنند

شهری ز تو زیر و زبر هم بی‌خبر هم باخبر
وی از تو دل صاحب نظر مستان سلامت می‌کنند

آن میر مه رو را بگو وان چشم جادو را بگو
وان شاه خوش خو را بگو مستان سلامت می‌کنند

آن میر غوغا را بگو وان شور و سودا را بگو
وان سرو خضرا را بگو مستان سلامت می‌کنند

آن جا که یک باخویش نیست یک مست آن جا بیش نیست
آن جا طریق و کیش نیست مستان سلامت می‌کنند

آن جان بی‌چون را بگو وان دام مجنون را بگو
وان در مکنون را بگو مستان سلامت می‌کنند

آن دام آدم را بگو وان جان عالم را بگو
وان یار و همدم را بگو مستان سلامت می‌کنند

آن بحر مینا را بگو وان چشم بینا را بگو
وان طور سینا را بگو مستان سلامت می‌کنند

آن توبه سوزم را بگو وان خرقه دوزم را بگو
وان نور روزم را بگو مستان سلامت می‌کنند

آن عید قربان را بگو وان شمع قرآن را بگو
وان فخر رضوان را بگو مستان سلامت می‌کنند

     
  
مرد

 


خدایا كفر نمی گویم
پریشانم
چه می خواهی توازجانم
مرابی انكه خودخواهم اسیرزندگی كردی
خداوندا
اگرروزی به عرش خودبه زیزایی
لباس فقر پوشی
غرئرت رابرای تكه نانی
به زیرپای نامردان بیاندازی
وشب اهسته وخسته
تهی دست وزبان بسته
به سوی خانه بازایی
زمین واسمان راكفرمی گویی
نمی گویی
خداوندا
اگردرروزگرماخیزتابستان
تنت برسایه دیواربگشایی
لبت بركاسه ی مسی قیراندود بگذاری
وقدری ان طرف تر
عمارت های مرمرین بینی
واعصابت برایر سكه ای این سووان سودرروان باشد
زمین واسمان راكفرمی گویی
نمی گوی
خداوندا
اگرروزی بشر گردی
زحال بندگانت باخبرگردیر پشیمان میشوی ازقصه خلقت
ازاین بودن ,ازاین بدعت
خداوندا تومسئولی
خداوندا تومیدانی كه انسان بودن وماندن
دراین دنیاچه دشوار است
چه رنجی می كشد انكس كه انسان است
وازاحساس سرشاراست


     
  ویرایش شده توسط: daryoushf   
مرد

 


آزاد شو از بند خویش، زنجیر را بــاور نکن
اکنون زمان زندگیست، تاخیر را بــاور نکن

حرف از هیاهو کم بزن از آشتی‌ها دم بزن
از دشمنی پرهیز کن، شمشیر را بــاور نکن

خود را ضعیف و کم ندان، تنها در این عالم ندان
تو شاهکار خالقی، تحقیر را بــاور نکن

بر روی بوم زندگی هر چیز می‌خواهی بکش
زیبا و زشتش پای توست تقدیر را بــاور نکن

تصویر اگر زیبا نبود، نقّاش خوبی نیستی
از نو دوباره رسم کن، تصویر را بــاور نکن

خالق تو را شاد آفرید، آزاد آزاد آفرید
پرواز کن تا آرزو، زنجیر را بــاور نکن

مقصر منم که خیال کردم هیچکس باز عاشق نمیشه
حواسم نبود شاه توی دست آخر یا ماته یا کیشه
     
  
زن

Princess
 



یاور همیشه مؤمن

ای به داد من رسيده

تو روزای خودشکستن

ای چراغ مهربونی

تو شبای وحشت من

ای تبلور حقيقت

توی لحظه هاي ترديد

تو شب و از من گرفتی

تو منو دادی به خورشيد

اگه باشی يا نباشی

برای من تكيه گاهی

ميون اين همه دشمن

تو رفيقی جون پناهی...

ياور هميشه مؤمن

تو برو سفر سلامت

غم من مخور كه دوری

برای من شده عادت...

ناجی عاطفه من

شعرم از تو جون گرفته


رگ خشك بودن من

از تن تو خون گرفته

اگه مديون تو باشم

اگه از تو باشه جونم

قدر اون لحظه نداره

كه منو دادی نشونم...

وقتی شب شب سفر بود

توی كوچه های وحشت

وقتی هر سايه كسی بود

واسه بردنم به ظلمت!

وقتی هر ثانيه شب

تپش هراس من بود!

وقتی زخم خنجر دوست

بهترين لباس من بود

تو با دست مهربونی

به تنم مرهم كشيدی

برام از روشنی گفتی

پرده شب و دريدی!

ياور هميشه مؤمن

تو برو سفر سلامت

غم من مخور كه دوری

برای من شده عادت...

ای طلوع اولين دوست

ای رفيق آخر من

به سلامت سفرت خوش

ای يگانه ياور من

مقصدت هر جا كه باشه

هر جای دنيا كه باشی

اون ور مرز شقايق

پشت لحظه ها كه باشی

خا طرت باشه كه قلبت

سپر بلای من بود!

تنها دست تو رفيق

دست بي ريای من بود

ياور هميشه مؤمن

تو برو سفر سلامت

غم من مخور كه دوری

برای من شده عادت....


عشق من عاشقتم!
≈≈≈≈≈≈≈≈≈≈≈≈≈≈
پرنسس
     
  
زن

Princess
 


بيخودي پرسه زديم صبحمان شب بشود
بيخودي حرص زديم سهممان كم نشود
ما خدا را با خود سر دعوا برديم
وقسم ها خورديم
ما به هم بد كرديم
ما به هم بد گفتيم
ما حقيقت را زير پا له كرديم
و چقدر حظ برديم كه زرنگي كرديم
روي هر حادثه اي حرفي از پول زديم
از شما ميپرسم ما كه را گول زديم؟؟؟؟


عشق من عاشقتم!
≈≈≈≈≈≈≈≈≈≈≈≈≈≈
پرنسس
     
  
مرد

 


گاه کن چه فروتنانه بر خاک می‌گستَرَد
آن که نهالِ نازکِ دستانش
از عشق
خداست

و پیشِ عصیانش
بالای جهنم
پست است.
آن کو به یکی «آری» می‌میرد
نه به زخمِ صد خنجر،
و مرگش در نمی‌رسد
مگر آن که از تبِ وهن
دق کند.
قلعه‌یی عظیم
که طلسمِ دروازه‌اش
کلامِ کوچکِ دوستی‌ست.


۲

انکارِ عشق را
چنین که به سرسختی پا سفت کرده‌ای
دشنه‌یی مگر
به آستین‌اندر
نهان کرده باشی. ــ
که عاشق
اعتراف را چنان به فریاد آمد
که وجودش همه
بانگی شد.


۳

نگاه کن
چه فروتنانه بر درگاهِ نجابت به خاک می‌شکند
رخساره‌یی که توفان‌اش
مسخ نیارست کرد.
چه فروتنانه بر آستانه‌ی تو به خاک می‌افتد
آن که در کمرگاهِ دریا
دست حلقه توانست کرد.
نگاه کن
چه بزرگوارانه در پای تو سر نهاد
آن که مرگش میلادِ پُرهیاهای هزار شهزاده بود.

احمد شاملو

.:. خاموشی به هزار زبان در سخن است .:.
     
  
صفحه  صفحه 7 از 65:  « پیشین  1  ...  6  7  8  ...  64  65  پسین » 
شعر و ادبیات

A Pure Poetry | یک شعر ناب

رنگ ها List Insert YouTube video   

 ?

برای دسترسی به این قسمت میبایست عضو انجمن شوید. درصورتیکه هم اکنون عضو انجمن هستید با استفاده از نام کاربری و کلمه عبور وارد انجمن شوید. در صورتیکه عضو نیستید با استفاده از این قسمت عضو شوید.

 

 
DMCA/Report Abuse (گزارش)  |  News  |  Rules  |  How To  |  FAQ  |  Moderator List  |  Sexy Pictures Archive  |  Adult Forums  |  Advertise on Looti
↑ بالا
Copyright © 2009-2024 Looti.net. Looti Forums is not responsible for the content of external sites

RTA