انجمن لوتی: عکس سکسی جدید، فیلم سکسی جدید، داستان سکسی
شعر و ادبیات
  
صفحه  صفحه 5 از 7:  « پیشین  1  2  3  4  5  6  7  پسین »

The Literary Styles Of The World | سبكهای ادبی جهان


مرد

 
مکتب کلاسیک
تلخیص و گردآوری؛ نورا موسوی‌نیا ۱۳۸۶/۱۱/۱۴
اصول و قوا
عد

تقلید از طبیعت
آن‌چه نویسنده کلاسیک پیش از رعایت هر قانون و قاعده‌ی دیگری باید در نظر بگیرد، تقلید از طبیعت است. «بوالو» در فن شعر خود می‌گوید: «حتی یک لحظه هم از طبیعت غافل نشوید.»
نکته قابل توجه در این‌جاست که بنیان‌گذاران سایر مکاتب نیز ادعای تقلید از طبیعت را دارند؛ برای مثال، «ویکتور هوگو» پیشوای رمانتیسیسم در عین حال که به مخالفت با کلاسیسیسم برخاسته است و می‌خواهد اساس آن ‌را درهم بریزد، چنین اراده می‌کند که فرمان‌روایی طبیعت را مستقر سازد. او می‌گوید: «پس طبیعت! طبیعت و حقیقت!» سپس «زولا» هنگامی که ناتورالیسم را بنیان می‌نهد، چنین ادعا می‌کند که طبیعت را به عنوان چیز تازه ای در ادبیات وارده کرده است، حتی شاعران متصنع نیز ادعا می‌کنند آثارشان سازگار با طبیعت و نقاشی‌ای از طبیعت است.
تقلید کلاسیک‌ها از طبیعت با روش دیگران فرق دارد و قابل بحث است: آیا تقلید از طبیعت باید مانند عکاسی رو در رو و با دقت انجام گیرد؟ خیر! باید از نقش‌های درهم طبیعت، جوهر هرچیز خوب یا بد را بیرون کشید و این جوهر مشخص کننده را به گونه‌ای که سازگار با حقیقت و واقعیت باشد، به صورت کامل بیان کرد. این اثر مشخص‌کننده باید از زواید و مطالب اضافی جدا شود و به تنهایی خودنمایی کند. هنرمند باید حالتی را که می‌خواهد نشان دهد، به جای تقلید جزئیات آن با چند عبارت کوتاه و قوی بیان کند و در حقیقت باید به طبیعت فرمان دهد بهتر از هر موقع دیگری جلوه کند؛ یعنی هنرمند کلاسیک به جای نقاشی طبیعت، صورت کامل‌تری از آن را می‌سازد و آن‌را با آرمان‌ها و آرزوهای بشریت در می‌آمیزد.

تقلید از پیشینیان
طبیعت مستقیم و بی‌واسطه تقلیدپذیر نیست؛ زیرا هیچ یک از سرمشق‌هایی که طبیعت در معرض دید بشر گذاشته است، دارای مشخصات کامل و بی‌نقص زیبایی نیست. در این میان، پیشینیان توانسته‌اند از میان نمادهای طبیعت، بهترین و مناسب‌ترین آن‌ها را برگزیده و در آثارشان به گونه‌ای شایسته بیان نمایند. هنرمند کلاسیک می‌گوید زیبایی ماندگار را باید در آثار پیشینیان جست‌وجو کرد و در این باره اصل مسلمی که به آن باور دارد، چنین بیان می‌کند:
«آثار تازه‌ای که به وجود می‌آید ممکن است خوب باشد یا بد. این آثار دیر یا زود فراموش می‌شوند اما فقط شاهکارهای تردیدناپذیری مانند «انئید» Eneide اثر «ویرژیل» و «ایفی ژنی» Iphigenie اثر «اوریپید» Euripide است که می‌تواند پس از گذشتن دوهزارسال باز هم مورد ستایش باشد. پس این آثار به سبک شایسته ای نوشته شده است و کسی که می‌خواهد اثرش زنده بماند باید از آن‌ها تقلید کند.» بنابراین باید موضوع، نوع و به ویژه روش و فن آن‌ها را تقلید کرد (ناگفته نماند که راسین از اوریپید و لافونتن از ازوپ تقلید کرده‌اند.) البته این تقلید را نباید نوعی بردگی شمرد، بلکه عبارت از رعایت قانون و روش معینی است و هر اثر ارزش جداگانه ای دارد و هنرهای تازه‌تری می‌تواند به همراه داشته باشد. هر نویسنده کلاسیک مانند «لابرویر» تکرار می‌کند: «همه چیز گفته شده است.» اما در عین حال، «آلن» Alain می‌گوید: «نکته جالب زندگانی بشر این است که همه چیز گفته شده ولی هیچ چیز کاملاً درک نشده است.» از این رو، حقایق باید در هر دوره‌ای تکرار شود.»
هنگامی که آثار نویسندگان گذشته را می‌خوانیم، می‌بینیم همان‌طور که «دیدون» Didon قهرمان «ویرژیل» و «یا‌اندروماک» Andromaque قهرمان اوریپید عاشق شده‌اند، در قرن هفدهم نیز به همان صورت عاشق می‌شوند. پس باید گفت که قلب عشاق عوض نشده است. «راسین»، «ایفی ژنی» را از «اوریپید» تقلید کرده است.

اصل عقل
یکی از نویسندگان کلاسیک می‌نویسد: «من فقط در مورد آن نویسندگان قدیم تقلید می‌کنم که موافق عقل باشد!» به این ترتیب، اصل تازه‌ای برای مکتب کلاسیک مطرح می‌شود و آن عبارت از «عقل» Raison است. در بین کلاسیک‌ها این اصل اهمیت زیادی دارد و از این لحاظ که باورهای پرشماری در مورد آن ابراز می‌شود قابل بحث است. «بوالو» در فصل اول کتاب فن شعر خود می‌گوید: «عقل و منطق را دوست بدارید. پیوسته بزرگ‌ترین زینت و ارزش اثرتان را از آن کسب کنید.»
بنا به گفته «فیلیپ وان تیگم» Ph.van Tieghem مورخ ادبی فرانسوی، این اصل به گونه‌ای ساختگی به ارسطو نسبت داده می‌شود و حال آن‌که به صورت بسیار صریح و مشخصی مخالف روش ارسطو است. در عالم هنر، عملاً عقل عبارت از آن چیزی است که مخالف تخیل و «الهام محض» باشد. کلاسیک‌ها در این باره بیشتر پیرو فلسفه راسیونالیستی دکارت هستند که در اثر خود به نام گفتار در روش راه بردن عقل ادعا می‌کند که عقل و اراده باید بر احساسات و هیجان‌ها چیره باشد، زیرا عقل بزرگ‌ترین برتری است که انسان را از حیوان مشخص می‌سازد. و حال آن‌که آیین ارسطو به گونه‌ی دیگری عبارت است از لزوم رعایت عرف و عادت و بیرون نرفتن را راه بسیار محدود و باریکی است که ارسطو می‌نامد و باور دارد هر کس قدم از این راه بیرون گذارد، طبیعت او را به شدت مجازات می‌کند. البته این نظریه ارسطو نیز مورد تقلید کلاسیک‌ها بوده، ولی پیوسته تحت شعاع اصل مهم و اساسی «عقل» قرار داشته است.
اثر عقل این است که تخیل انسانی را در مجرای درست هدایت می‌کند و آن‌را محدود می‌سازد. به این ترتیب «عقل سلیم» و «قضاوت» بر هنر حاکم می‌شوند. اصل عقل بر ادبیات کلاسیک چیره است و همه اصول دیگر را هماهنگ با پیشرفتی که با همین عنوان به وسیله دکارت در فلسفه به دست آمده است، پیش می‌برد.

آموزنده و خوشایند

به باور صاحب‌نظران کلاسیک، تنها تجسم زیبایی برای تکمیل یک اثر هنری لازم نیست، بلکه اثر هنری باید آموزنده و دارای نتیجه اخلاقی نیز باشد. باید دانست کلاسیسیسم مکتب وعظ و خطابه خشک نیز نیست، بلکه یک مکتب اخلاقی حد فاصل بین درس و تعلیم محض و بازی و تفریح ساده است، و روشی که برای این آموزش‌ها ایجاد می‌شود باید برای مردم خوشایند باشد. فصاحت و بلاغت «بوسوئه» به ویژه در مرثیه‌هایی که گفته است، چنین منظوری را تأمین می‌کند.
«لوکرس» Lucrece می گوید: «داروی تلخ را به کودکان در جایی می‌دهند که اطراف آن را شیرینی مالیده باشند، زیرا کودک به شیرینی سرگرم می‌شود و دارو را می‌خورد.» به طور کلی همه هنرمندان کلاسیک بر این باورند که اثر هنری به همراه ظاهر زیبای خود، باید دارای یک جنبه اخلاقی باشد که جوهر اصلی آن اثر و دلیل ایجاد آن شمرده شود.
     
  
مرد

 
واژه رئالیسم از رئل(Real) که به معنای واقع است، مشتق شده و در واقع به معنای مکتب اصالت واقع است.


مکتب رئالیسم نقطه مقابل مکتب ایده آلیسم است؛ یعنی مکتبی که وجود جهان خارجی را نفی کرده و همه چیز را تصورات و خیالات ذهنی می داند.


تصویر

تولستوی
رئالیسم یعنی اصالت واقعیت خارجی. این مکتب به وجود جهان خارج و مستقل از ادراک انسان، قائل است.
ایده آلیست ها همه موجودات و آنچه را که در این جهان درک می کنیم، تصورات ذهنی و وابسته به ذهن شخص می دانند و معتقدند که اگر من که همه چیز را ادراک می کنم نباشم، دیگر نمی توانم بگویم که چیزی هست. در حالی که بنابر نظر و عقیده رئالیستی، اگر ما انسان ها از بین برویم، باز هم جهان خارج وجود خواهد داشت. به طور کلی یک رئالیست، موجودات جهان خارج را واقعی و دارای وجود مستقل از ذهن خود می داند.می داند.

باید گفت در واقع همه انسانها رئالیست هستند، زیرا همه به وجود دنیای خارج اعتقاد دارند. حتی ایده آلیست ها نیز در زندگی و رفتار، رئالیست هستند، زیرا باید جهان خارج را موجود دانست تا بتوان کاری کرد و یا حتی سخنی گفت.

کلمه رئالیسم در طول تاریخ به معانی مختلفی غیر از معنایی که گفته شد، استعمال شده است. مهمترین این استعمال ها و کاربرد ها، معنایی است که در فلسفه مدرسی یا اسکولاستیک(Scholastic) رواج داشته است.


در میان فلاسفه مدرسی، جدال عظیمی بر پا بود که آیا کلی وجود خارجی دارد و یا اینکه وجودش فقط در ذهن است؟

کسانی که برای کلی واقعیت مستقل از افراد قائل بودند، رئالیست و کسانی که کلی را تنها دارای وجودی ذهنی و در ضمن موجودات محسوس می دانستند و برای آن وجود جدا از جزئیات قائل نبودند،، ایده آلیست خوانده می شدند.

بعدها در رشته های مختلف هنر مانند ادبیات نیز سبک های رئالیستی و ایده آلیسمی به وجود آمد و سبک رئالیسم در مقابل سبک ایده آلیسم است.
سبک رئالیسم یعنی سبک گفتن و نوشتن متکی بر نمودهای واقعی و اجتماعی. اما سبک ایده آلیسم عبارت است از سبک متکی به تخیلات شاعرانه گوینده یا نویسنده
رئالیسم نوعی"واقع گرایی" است در رمان و نمایشنامه که خیال پردازی و فردگرایی رومانتیسم را از بین می برد و به مشاهده ی واقعیت های زندگی و تشخیص درست علل و عوامل و بیان تشریح و تجسم آنها می پردازد.
تصویر
بالزاک


هدف حقیقی رئالیسم تشخیص تأثیر محیط و اجتماع در واقعیت های زندگی و تحلیل و شناساندن دقیق "تیپها" یی است که در اجتماع معینی به وجود آمده است.

سعی نویسندگان رئالیسم در این است که جامعه خود را تشریح کنند و "تیپها"ی موجود در جامعه را نشان دهند.

از این روست که کار نویسنده در این مکتب به کار یک مورخ نزدیک می شود با این تفاوت که عادت و اخلاق مردم اجتماع خویش را بیان می کند.

"بالزاک" فرانسوی نماینده مکتب رئالیسم نیز به این نکته اشاره می کند و در "کمدی انسانی" می گوید: "با تنظیم سیاهه ی معایب و فضایل و با ذکر آنچه زاییده ی هوس ها و عشق هاست و با تحقیق درباره مشخصات اخلاقی و انتخاب حوادث اساسی جامعه و یا تشکیل "تیپها" ممکن است به نوشتن تاریخی موفق شوم که مورخان از آن غافل بوده اند، یعنی "تاریخ عادات و اخلاق جامعه".

از نمایندگان بزرگ رئالیسم در فرانسه "بالزاک" و "استاندال" در انگلستان "دیکنز" و در روسیه "تولستوی" و "داستایوسکی" را می توان نام برد.
     
  
مرد

 
آنیمیسم در ادبیات حالتی را بیان می کند که در آن گویی اشیا جان و شعور دارند. آنیمیسم از واژه ی لاتین “anima” گرفته شده است که به معنی روح است و آنیمیسم گرایش به روح دادن به اشیاء و طبیعت ست.
آنیمیسم به عنوان مثال در اثر "میلی یا خاک زادگاه نوشته ی لامارتین و یا دراثر "دهان تاریکی نوشته ی ویکتور هوگو و "اشعار طلایی" (Vers dores) نوشته ی نروال به چشم می خورد.
     
  
زن

 
alireza6311: همونطور که دوستان می دونن بین سبک و مکتب تفاوتهای زیادی وجود داره اگه کسی از دوستان می تونه در این باره تحقیق کنه و نتیجشُ برای من هم در این تاپیک بنویسه.
سبک و مکتب، دو مقوله ادبي در عين نزديکي، گاهي از هم فاصله مي گيرند.
علي رغم تفاوت در تعاريف سبک شناسي، به لحاظ اصول، اين تعاريف به هم نزديک اند و تفاوت عمده در اين است که تحليل معنايي اثر جزو وظايف سبک شناسي است يا نه؟ تفاوت عمده سبک شناسي با مکتب ادبي نيز در همين نکته است. اگر وظيفه سبک شناسي تحليل زباني و معنايي يک اثر باشد، تفاوتي بين سبک و مکتب نخواهد بود؛ چرا که مکتب نيز هم حوزه زبان را شامل مي شود و هم حوزه معنا را. ولي هرگاه تحليل معنايي يک اثر را کار سبک شناسي ندانيم، تفاوت مهمي ميان سبک و مکتب پديد مي آيد. به نظر مي رسد نظريات ديگر که گاه سبک را انفرادي مي دانند و مکتب را گروهي و يا مکتب را عامتر از سبک مي دانند بر اساس محکمي استوار نيست.
برای اينکه تفاوت ميان سبک و مکتب کاملاْ ‌مشخص شود، در چند مورد اين و را با هم مقايسه می کنيم:
- مکتب بر پايه اصول فکری آگاهانه‌ای است که توسط گروهی هم فکر ايجاد می‌شود. فردی و نا خودآگاه که تحت تأثير: جهان بينی فردی، گذشته، نوع خانواده، طبقه و گرايشات روحی و ... است.

-در مراحل شکل گيری مکتب، ابتدا اصول پايه گذاری می‌شود و سپس مکتب جنبه رسمی پيدا می‌کند، در حالی که برای اينکه سبک يک هنرمند را تشخيص دهيم بايد ابتدا چندين اثر از او را ببينيم و سپس با توجه به ويژگی‌های مشترک در آثارش آن‌ها را دسته بندی کرد.
-مکتب تأسيس می‌گردد. اما سبک همراه و گام به گام با نويسنده شکل می گيرد. -مکتب نقطه شروع اوج و فرود دارد،‌ در حالی سبک يک هنرمند به تدريج به تکامل می رسد.
چون مات توام
دگر چه بازم ...!!؟!
     
  ویرایش شده توسط: hhastii   
مرد

 
آشنایی با مکتب باروک (Baroque)
هنر > تجسمی - همشهری آنلاین:

مکتب باروک در مباحث هنری دارای دو مفهوم تاریخی و نقد هنری است و به دو صورت اسم و صفت به کاربرده می‌شود.

این واژه تاریخ طولانی پیچیده و پر تناقضی داشته است. احتمالا از یک واژه پرتغالی به معنی "مروارید بی‌شکل" مشتق شده و تا اواخر قرن 19 اغلب به عنوان مترادفی برای "پوچ" و"غریب" به کار می‌رفته است.

اما در زبان انگلیسی حال با سه معنی اصلی مصطلح و رایج است. نخست، این واژه معرف سبک رایج هنر اروپا بین "منریسم" و "روکوکو" است.

دوم، از این واژه به صورت عنوانی کلی برای دوره‌ای که این سبک در آن به شکوفایی رسید استفاده می‌شود. یعنی در بیان کلی قرن 19 میلادی.

از همین رو اصطلاحاتی مانند "عصر باروک"، "سیاست باروک" ،"علم باروک" و مشابه این مصطلح شد.

البته این نوع کاربرد بیش از آن که راه گشا باشد، موجب آشفتگی ذهن می‌شود.

سومین اصطلاح باروک که غالبا در لاتین بدون حرف اول بزرگ نوشته می شود(baroque) به هنر هر دوره یا مکانی که واجد کیفیاتی مانند حرکات پرشور و سرزنده و بیان پرتکلف احساسات که کیفیات مشخصه هنر باروک در معنای نخست آن هستند، اطلاق می شود.

باروک برخلاف آن که گاه فاقد صلابت وقار است، اما سبکی است که بیش از همه گرایش به ایجاد تعادل و انسجام دارد. وحدت مورد نظر باروک فراتر از یک وحدت صوری و خود بسنده است.

در واقع بیشتر شبیه به یک نمایش است و بدون حضور مخاطب ناقص است. از این رو نقاش و مجسمه ساز باروک باید تصوری قابل قبول از واقعیت و حقیقت ارائه دهد.

در این سبک بر ماده رنگ و بافت چیزها تاکید می شود و فضایی خلق می شود که موضوع و مخاطب در یک لحظه خاص و گاه مهیجی از زمان پیوند می‌یابند
     
  
مرد

 
آشنایی با مکتب سمبولیسم (Symbolism)

هنر > تجسمی - همشهری آنلاین:

معنای تحت اللفظی سمبولیسم، نماد گرایی است.

سمبولیسم جنبشی نامنسجم در هنر بود که در دهه 1880 و 1890 در ارتباطی نزدیک با جنبش ادبی سمبولیستی در شعر فرانسه ظهور یافت.

این جنبش واکنشی بود به اهداف طبیعت گرایانه مکتب امپرسیونیسم و نیز به اصول رئالیسم که توسط "گوستاو کوربه" به این ترتیب وضع شد:"نقاشی اساسا هنری عینی است و فقط می تواند شامل بازنمایی چیزهایی شود که واقعی و موجودند. شئ انتزاعی به قلمرو نقاشی تعلق ندارد".

در مجموع ازدیدگاه سمبولیست ها، واقعیت آرمان درونی، رویا یا نماد فقط می توانست به صورت غیر مستقیم و با واسطه بیان شود.

یعنی با استفاده از کلیدها یا تمثیل هایی که نمایانگر واقعیت درونی بودند.
     
  
مرد

 
سوررئالیسم چیست؟

کلمه سورئالیسم مشتقی از کلمات سور و رئال است که در آن از کلمه "Sur " بمعنای بالا یاد شده ، مفهموم بالاتر از واقعیت و در جای دیگر وهم گرایی.
سورئالیسم یعنی بیان احساس یا اندیشه ی " خالص " بطوری که هیچ گونه زمینه ی فکری قبلی یا وابستگی ذهنی یا تعقیب و هیچ گونه ملاحظه ی اخلاقی یا قواعد هنری ، ادبی و زیباشناسی ، آن را برانگیخته و متاثر نکرده باشد. اصطلاح سورئالیسم برای اولین بار در سال 1911 م. توسط شاعر و نویسنده فرانسوی « آپولی نر » در مورد آثار مارک شاگال نقاش روسی مهاجر که در فرانسه اقامت داشت ، بکار برده شد. در این سبک زمان و مکان مفهوم واقعی خود را از دست دادند و احساسات هنرمند از بند سنت های قدیمی رهایی یافت و حالات مختلف ذهنی آدمی از قبیل رویا ، کابوس ، خواب ، و اوهام به تصادف ضمیر پنهان فرصت خودنمایی پیدا کرد. در تمام حالات فوق « عنصر خیال » به عنوان برجسته ترین عامل هنری مورد استفاده قرار می گیرد. هنرمندانی که پیرو این سبک بودند معتقدند که آثار خود را بر مبنای تداعی آزاد معانی و افکار و تصاویر و نوعی حالت خلسه و رویا بیان می کنند. در واقع سرچشمه این هنر ، عالم رویا است. « جدا کردن دنیای درون از دنیای بیرون » از مهم ترین ویژگی های این سبک به شمار می رود.

مارک شاگال : نقاش روسی که تابلوهایش دارای موضوع های خاطرات کودکی و تخیلات و رویاهای شاعرانه است.
ری کی ریکو : هنرمند ایتالیایی که تابلوهایش مضامین متافیزیکی دارد.
آندره برتون : شاعر و نویسنده ی فرانسوی که یکی از پایه گذاران این مکتب بوده است.
رنه مارگریت : نقاشی که در آثار و تصاویر رآلیستی و واقعیش اجزای کارها بصورتی قرار میگرفت که به علت ترکیب و مجاورت غیرعادی و اشکال گوناگون ، حالتی خیال انگیز و فوق العاده را دارا بود.
« سالوادور دالی » ، « ماکس ارنست » ، « خوان میرو » ، « پل کله » و « ایو تا نگی » از دیگر هنرمندان مشهور این سبک هستند.
     
  
مرد

 
اکسپرسیونیسم و شهود عرفانی
نوشته شده توسط بابک سرحپور
چهارشنبه, 06 شهریور 1387 ساعت 10:37

این جهان‏بینی بیش از هر چیز به درهم شکستن پوسته اشیا و بررسی گوهرها می‏اندیشد. هنرمند اکسپرسیو نیست در پی ترسیم طبیعت نیست و بر چهار پایه رمانتیسم احساس، تصور، تخیل و عشق نمی‏ایستد؛ بلکه در حقایق اشیا اندیشه می‏کند. هنر او یافتن حقایق نابی است که در پشت پرده رنگا رنگ اشیای ریز و درشت پیرامون ما پنهان شده‏اند. کازیمیرادشمید، یکی از پیشروان این سبک، می‏نویسد:



«زنجیره حقایق، کارخانه‏ها، خانه‏ها، بیماری‏ها، فواحش، فریادها و گرسنگی وجود ندارد، بلکه فقط دید درونی‏ای که بر می‏انگیزانند واقعیت دارد. واقعیات و اشیا به خودی خود چیزی نیستند. ما باید جوهرشان را مطالعه کنیم نه شکل فانی و تصادفی‏شان را. این دست هنرمند است که از لابه‏لای آنها آنچه در پس پشتشان وجود دارد بیرون می‏کشد و به ما فرصت می‏دهد تا شکل واقعی آنها را رها از قید و بند خفه کننده «واقعیت دروغین» بشناسیم. هنرمند اکسپرسیونیست صرفا گیرنده نیست، بلکه خالقی واقعی است که به جای شکل فانی و تصادفی، «معنای ازلی و جاودانه» حقایق و اشیا را می‏جوید».(2)

این جهان بینی به هنرمند می‏آموزد که از طبیعت دست بر دارد، حصارهای منطق خرد و علیت را فرو ریزد و به آن چه مردم عادی نمی‏بینند، خیره شود. ناگفته پیداست که این آموزه به «دیکتاتوری ذهن» می‏انجامد، ولی اکسپرسیونیست‏ها آن را نقطه قوت جهان بینی خود می‏شمارند. در نگاه آنان، گذشتن از دیوار واقعیات دروغین، و بیرون کشیدن حقایق از دل اشیا تنها از ذهن بر می‏آید.



رویکرد جدی سینما به اکسپرسیونیسم به سال‏های پس از جنگ جهانی نخست باز می‏گردد؛ سال‏های شکست آلمان، مردم سوگمند با خاطره‏های تلخ جوانان خفته در خاک، تورم مهار ناشدنی، فشارهای اجتماعی پایان‏ناپذیر و سقوط ارزش‏ها؛ روزگاری که واقعیت موجود نه تنها جاذبه‏ای نداشت بلکه درگیری‏های بیهوده و اندوه به ارمغان می‏آورد.



در چنین موقعیتی، کنار نهادن واقعیت‏های خارجی و فرو رفتن به ژرفای آن که شعار اکسپرسیونیسم بود، با استقبال روبه‏رو شد. اکسپرسیونیست‏ها برای رسیدن به هدف خویش بیشتر از طراحی صحنه و لباس، روش بازیگری و فیلم نامه بهره بردند. آن‏ها به یاری اغراق در دکورهای استودیویی، انداختن سایه‏های عمیق و بسیار واضح و مغایر با اصول، نورپردازی آدم‏ها از زوایه پایین، تا آن‏ها را بزرگ‏تر و هراس‏انگیزتر نمایاند، انتخاب زاویه‏هایی که اشیا را غیر واقعی نشان دهد و بازی‏های اغراق‏آمیز، واقعیت‏ها را طرد کرده، تصاویر انتزاعی پدید می‏آوردند و بدین ترتیب تماشاگران را به سمت «وسعت بی‏واژه» حقایق پیش می‏بردند.


قرآن و اکسپرسیونیسم



قرآن کریم در بخشی از آیات چنان سخن می‏گوید که انسان ناخودآگاه تصاویر و آثار اکسپرسیونیستی را به خاطر می‏آورد.(3) در آیه 174 سوره بقره می‏خوانیم: «ان الذین یکتمون ما انزل اللّه‏ من الکتاب و یشترون به ثمناً قلیلاً اولئک ما یاکلون فی بطونهم الا النار...»؛ آنان که آن چه پروردگار فرو فرستاده پنهان می‏کنند و به بهایی اندک می‏فروشند، آنان در شکم‏هاشان جز آتش نمی‏خورند...



در سوره نساء نیز آمده است: «ان الذین یأکلون اموال الیتامی ظلما انما یأکلون فی بطونهم نارا و سیصلون سعیرا».(4) آنان که مال‏های یتیمان را به ستم می‏خورند، بی‏تردید در شکم‏هاشان آتش می‏خورند و بزودی در شعله‏های فروزان فرو می‏غلتند.



چنانکه پیداست این آیات با بهره‏گیری از «ابزار حصر» یادآوری می‏کنند خورندگان ستمگر مال‏های یتیمان و آنان که با هدف رسیدن به منافع مادی، آیات الهی را پنهان می‏سازند و نادیده می‏گیرند، گرچه از غذاهای لذیذ بهره می‏برند، ولی در واقع چیزی جز آتش نمی‏خوردند.



خداوند در این آیات سیمای یک هنرمند اکسپرسیونیست به خود می‏گیرد، پنجه در پوسته فریبنده غذاهای رنگارنگ ستمگران یاد شده می‏افکند، آن را بر می‏درد و چهره راستینش را که جز آتش سهمگین نیست، در برابر دیدگان مردم قرار می‏دهد.



در آیات دیگر چنین می‏خوانیم: «یستعجلونک بالعذاب و ان جهنم لمحیطة بالکافرین»(5)؛ از تو شتاب در عذاب می‏جویند، در حالی که دوزخ، آنها را فراگرفته است.

«و منهم من یقول ائذن لی و لا تفتنّی الا فی الفتنة سقطوا و ان جهنم لمحیطة بالکافرین».(6)؛ برخی از مردم می‏گویند اجازه ترک جهادمان دهد و در [آتش] فتنه امان میفکن. آگاه باش، آنها به فتنه در افتاده‏اند و همانا دوزخ، کافران را فرا گرفته است.



نگاه پروردگار در این آیات به زندگی کافران نگاهی غیر عادی و اکسپرسیونیستی است. او پرده‏های فریبنده زندگی این گروه را کنار می‏زند و به همه می‏نمایاند که چهره راستین زندگی پر زرق و برق کافران جز آتش دوزخ هیچ نیست و آنها اکنون، نه در آسایش و نعمت، بلکه در دریایی از شعله‏های فروزان دست و پا می‏زنند.



ممکن است گروهی، در نخستین برخورد، این برداشت از آیات یاد شده را نادرست پندراند، ولی سوره انفطار بر درستی این سخن و حضور امروزین تبهکاران در دوزخ گواهی می‏دهد: «ان الابرار لفی نعیم و ان الفجار لفی جحیم یصلونها یوم الدین و ما هم عنها بغائبین»(7)؛ همانا نیکان در نعمت‏هایند و گنهکاران در دوزخ. در روز دین [رستاخیز[ بدان فرو می‏غلتند و آن‏ها از آن [دوزخ [غایب نیستند.



چنان که مفسران گفته‏اند، آیه «و ما هم عنها بغائبین» به سبب آن که به اسم آغاز شده است، بر حال و استمرار دلالت دارد و می‏گوید: تبهکاران اکنون از دوزخ جدا نیستند و در آن به سر می‏برند.



پروردگار در این آیه حقیقت زندگی زشتکاران را دوزخ می‏نمایاند و یادآوری می‏کند که هر چند آنان در پوسته رنگینی از دارایی‏ها و هوس‏ها روزگار می‏گذرانند، ولی سیمای واقعی این دارایی‏ها و سرخوشی‏ها آتش و رنج جانکاه است.



در سوره عنکبوت با تصویر اکسپرسیونیستی دیگری روبه‏رو می‏شویم که برای انسان خاکی از دیگر تصاویر ملموس‏تر است: «و ما هذه الحیوة الدنیا الا لهو و لعب و ان الدار الآخرة لهی الحیوان لو کانوا یعلمون»(8)

این زندگانی جز بازی و هوسرانی نیست و سرای باز پسین زندگانی است، اگر بدانند.



این آیه، چهره راستین زندگی این جهان را می‏نمایاند. حقیقتی که انسان اندیشمند در سال‏های پختگی بدان دست می‏یابد و می‏فهمد که دنیا با همه جدّی نمایی‏اش جز بازی و هوس چیزی نیست. بازی‏ای که با آدمک، اتومبیل، عروسک و خانه‏های کوچک آغاز می‏شود و با آدمک‏ها، عروسک‏ها، اتومبیل و خانه‏های بزرگ ادامه می‏یابد. افزون بر این، آیه پوسته نیستی نمای مرگ را کنار می‏زند و جهان پس از مرگ را زندگی می‏داند.



پروردگار، با چنین دیدگاهی، قرآن کریم را نور می‏خواند و می‏فرماید: «یا ایها الناس قد جائکم برهان من ربکم و انزلنا الیکم نورا مبینا.»(9)

ای مردم، شما را برهانی از پروردگارتان آمد و به سوی شما نوری آشکار فرستادیم.



در سوره آل عمران آیاتی به چشم می‏خورد که می‏توان آن را مشهورترین تصویر اکسپرسیونیستی قرآن نامید: «و لا تحسبن الذین قتلوا فی سبیل اللّه‏ امواتا بل احیاء عند ربهم یرزقون فرحین بما آتهم اللّه‏ من فضله و یستبشرون بالذین لم یلحقوا بهم من خلفهم الا خوف علیهم و لا هم یحزنون یستبشرون بنعمة من اللّه‏ و فضل و ان اللّه‏ لا یضیع اجر المؤمنین».(10) آنان را که در راه خدا کشته شدند، مردگان مپندارید. بلکه زندگانند، نزد پروردگارشان روزی می‏خورند. بدانچه پروردگار از فضل خود به آن‏ها ارزانی داشته شادمانند و به بازماندگانشان که هنوز بدانان نپیوسته‏اند، مژده می‏دهند که نه بیمی بر ایشان است و نه اندوهگین می‏شوند. به نعمت و فضلی از خداوند شادمانی می‏کنند. همانا پروردگار پاداش مؤمنان را تباه نمی‏سازد.
     
  
مرد

 
سنت و اکسپرسیونیسم



روایات معصومان(علیهم السلام) نیز، چون کتاب الهی، از تصاویر اکسپرسیونیستی آکنده است. امام علی(ع) جهان مادی را دارای باطنی می‏داند که مردم عادی بدان نمی‏نگرند. در نگاه آن پیشوای معصوم نگرش اکسپرسیونیستی به سرای خاکی از ویژگی‏های اولیای الهی است: «ان اولیاء اللّه‏ هم الذین نظروا الی باطن الدنیا اذا نظر الناس الی ظاهرها...»(11)؛ دوستان خدا آنانند که وقتی مردم به ظاهر دنیا می‏نگرند به باطن آن نظر می‏افکنند.



ناگفته پیداست که گوینده این سخن خود چهره راستین جهان مادی را دیده، آن را نیک می‏شناسد. بنابراین دنیا با همه زیورها و جذابیت‏هایش نمی‏تواند او را بفریبد. چنان‏که فرزندش حضرت امام حسین(ع) نقل می‏کند، روزی امام(ع) فرمود:



«انی بفدک فی بعض حیطانها و قد صارت لفاطمه(س) فاذا انا بامراة قد قحمت علی و فی یدی مسحاة و انا اعمل بها فلما نظرت الیها طار قلبی مما تداخلنی من جمالها فشبهتها بثبینة بنت عام الجحمی و کانت من اجمل نساء قریش فقالت یا بن ابی طالب هل لک ان تتزوج بی فاغنیک عن هذه المسحاة و ادلک علی خزائن الارض فیکون لک ما بقیت و لعقبک من بعدک. فقال لها من انت حتی اخطبک من اهلک فقالت: انا الدنیا. قال لها فارجعی و اطلبی زوجا غیری فلست من شأنی...(12) در برخی از بستان‏های فدک بودم، در حالی که [آن باغ] به فاطمه انتقال یافته بود. بیل در دست داشتم و با آن کار می‏کردم که ناگهان زنی در برابرم آشکار شد. چون به وی نگریستم از زیبایی‏اش دلم به پرواز در آمد. او را به ثبینة دخت عامر جحمی مانند کردم که از زیباترین زنان قریش بود. زن گفت:ای پسر ابو طالب، آیا با من ازدواج می‏کنی تا از این بیل بی‏نیازت سازم، تو را به گنجینه‏های زمین رهنمون شوم پس برای تو و فرزندانت هماره پایدار بماند؟ [علی(ع)[ گفت: کیستی تا نزد خاندانت به خواستگاری شتابم. [زن] گفت: من دنیایم. علی(ع) گفت: بازگرد و همسری جز من برگزین، تو مطلوبم نیستی... .



او فریب نمی‏خورد چون از نگاه اکسپرسیونیستی بهره می‏برد و حقیقت سرای خاکی را می‏دید. در دیدگاه آن پیشوای معصوم جهان مادی چیزی جز فریب و سراب نیست. پس حقیقت آن را چنین تصویر می‏کند: «الدنیا تغرّ و تضرّ و تمرّ...»(13) دنیا فریب می‏دهد، زیان می‏رساند و شتابان می‏گذرد.



«الدنیا دار غرور و فناء ملتقی ساعة و وداع و الناس متصرفون فیها بین ورد و صدر و صائرون خبرا بعد اثر. غایة کل متحرک سکون و نهایة کل متکون ان لا یکون فاذا کان ذلک کذلک فلم التهالک علی الهالک...»(14)؛ جهان مادی سرای فریفته شدن و از میان رفتن است. جایگاه برخوردی کوتاه و بدرود است. مردم پیوسته می‏آیند و می‏روند و پس از اثر به خبر تبدیل می‏شوند. پایان هر جنبنده‏ای سکون و فرجام هر بودی نابودی است. پس وقتی [چهره راستین دنیا [چنین است، چرا انسان [برای دستیابی به آن] خود را در گرداب هلاکت بیفکند.



علی(ع) جهان را نه جای آسودگی و آرامش، بلکه سرای دیداری کوتاه و وداع می‏بیند. خانه پر زرق و برقی که نابخردان را می‏فریبد. آن بزرگوار در گفتاری دیگر بخشی دیگر از پرده زرین دنیا را کنار می‏زند و چهره راستین آن را آشکارتر می‏سازد: «الا و ان الیوم المضمار و غداً السباق و السبقة الجنة و الغایة النار... .»(15)؛ آگاه باشید، امروز، روز آماده شدن و فردا روز پیشی گرفتن است. پیشی گرفتن [و برنده شدن] بهشت است و پایان [و عقب ماندن] دوزخ.



ظاهر بینان چنان می‏پندارند که جهان خاکی سرای آسایش است و هرکس باید برای به چنگ آوردن خانه بهتر، اتومبیل زیباتر و حساب بانکی درشت‏تر بکوشد تا در سایه آن از لذات فزون‏تر بهره‏مند گردد. اما نگاه اکسپرسیونیستی علی(ع) از پوسته ظواهر در می‏گذرد، واقعیت را می‏بیند و یادآوری می‏کند که جهان مادی جای تن‏آسایی نیست. سرایی است که باید در آن برای مسابقه بزرگ رستاخیز آماده شویم. مسابقه‏ای که برندگانش در بهشت جای می‏گیرند و بازندگانش در دوزخ.



نگاه امام(ع) در همه موارد اکسپرسیونیستی است. او وقتی به انسان می‏نگرد در خطوط چهره و موقعیت اندام‏ها متوقف نمی‏شود، بلکه به پشت زیبایی ظاهری نفوذ می‏کند و تهیدستی و ناتوانی و خواری انسان را مورد توجه قرار می‏دهد.



«مسکین ابن آدم مکتوم الاجل، مکنون العلل، محفوظ العمل تؤلمه البقة و تقتله الشرقة و تنتنه العرقة».(16)

خوار و بینوا فرزند آدم، اجلش پنهان است [نمی‏داند چه وقت می‏میرد [بیماری‏ها و دردهایش پوشیده است [همواره در معرض حوادث و بیماری‏هاست] کردارش [ثبت و[ نگهداری می‏شود، پشه دردمندش می‏سازد، آب در حلقوم موجب مرگش می‏شود و عرق متعفنش می‏کند.



نگرش اکسپرسیونیستی معصومان(علیهم السلام) تنها بدانچه گفته شد محدود نیست. آن‏ها در سایه علم الهی، حقایق اشیا را می‏دیدند و چنانچه فرصتی پیش می‏آمد، پرده از برابر دیدگان دوستانشان کنار می‏زدند. پیامبر اکرم(ص) از چهره واقعی خانه‏ای که در آن قرآن تلاوت می‏شود، چنین سخن می‏گویند:



«... فان البیت اذ اکثُر فیه تلاوة القرآن کَثُرَ خیره و اتسع اهله و اضاء لاهل السماء کما تُضیئ نجوم السماء لاهل الدنیا».(17)... پس هرگاه در خانه‏ای قرآن بسیار تلاوت شود، خیر و برکتش فزونی می‏یابد، ساکنانش به وسعت و گشایش دست یابند و [آن خانه] برای آسمانیان درخشندگی دارد، چنان که ستارگان آسمان برای زمینیان می‏درخشند.



نگاه اکسپرسیونیستی به سرای خاکی اندوه را از میان می‏برد و انسان را از لذت زندگی واقعی برخوردار می‏سازد؛ بدین دلیل پیامبر خاتم(ص) فرمود: «لو تعلمون من الدنیا ما اعلم لا استراحت انفسکم منها».(18) اگر آن چه من از دنیا می‏دانم، که می‏دانستید، جانتان از اندوه آن آسوده می‏شد.



معصومان(علیهم السلام) نه تنها خود به چهره ناپیدای جهان مادی می‏نگریستند بلکه از پیروانشان می‏خواستند که دیدی اکسپرسیونیستی داشته باشند، از پوسته رنگارنگ دنیا در گذرند و به حقیقت آن چشم بدوزند. امام باقر(ع) به جابر بن یزید جعفی چنین اندرز می‏دهد: «یا جابر، الاخره دار القرار و الدنیا دار فناء و زوال و لکن اهل الدنیا اهل غفلة و کانّ المومنین هم الفقهاء اهل فکرة و عبرة... فانزل الدنیا کمنزل نزلته ثمّ او تجلت عنه او کمال وجدته فی منامک فاستیقظت و لیس معک منه شی‏ء...»(19)؛ ای جابر، سرای دیگر خانه جاودانگی است و این جهان خانه زوال و نابودی، ولی اهل دنیا در غفلت به سر می‏برند و مؤمنان اهل دانش و اندیشه و عبرتند... [ای جابر] دنیا را چون خانه‏ای بدان که در آن فرود آمده باید از آن کوچ کنی یا مانند ثروتی که در خواب به دست آورده‏ای، چون بیدار شوی چیزی از آن با تو نیست... .



امام صادق(ع) درباره نگاه به نامحرمان فرمود: «النظر سهم من سهام ابلیس و کم من نظرة اورثت حسرة طویلة»(20)؛ نگاه، تیری از تیرهای ابلیس است و چه بسا یک نگاه سبب حسرت طولانی شود.



این روایت به خوبی نشان می‏دهد که ششمین امام معصوم نگاه به نامحرم را، نه خیره شدن چشمی به پیکری، بلکه تیری از تیرهای شیطان می‏دید.



شگفت آنکه معصومان(علیهم السلام) در راستای آگاه ساختن مردم از میزان خوبی یا زشتی برخی از امور، چهره واقعی آنها را با امور ملموس تبیین کرده‏اند؛ یعنی همان کاری که هنرمند اکسپرسیونیست در ارائه حقایق اشیاءِ انجام می‏دهد. رسول خدا(ص) درباره سیمای راستین دشنام می‏فرماید: «ان الفحش لو کان مثالا لکان مثال سوء»(21)؛ دشنام اگر به صورتی در آید، صورت زشتی است.



طبق روایت دیگر، آن حضرت به عایشه چنین فرمود: «یا عائشة، ان الفحش لو کان مثلا لکان مثال سوء»(22)؛ ای عایشه، اگر دشنام در چهره‏ای آشکار می‏شد، چهره‏ای زشت بود.



واپسین پیامدار هدایت در ترسیم سیمای واقعی خودپسندی نیز از این روش بهره برد و فرمود: «لو کان العجب رجلا لکان رجل سوء»(23)؛ اگر خود پسندی در قالب مردی آشکار می‏شد، مرد بدی بود.



آن بزرگوار چهره حقیقی صبر را این‏گونه ملموس می‏سازد:



«لو کان الصبر رجلا لکان رجلا کریما»(24)؛ اگر شکیبایی در پیکر مردی جلوه‏گر می‏شد، مردی بزرگوار بود.



ادامه دارد


پی نوشت‏ها:



1. اکسپرسیونیسم آلمان و پیشگامان سینما، بهزاد رحیمیان، فیلم خانه‏ای ملی ایران، تهران 1370، ص 13.



2. همان، ص 12.



3. مردا از تصاویر اکسپرسیونیستی در قرآن، آیاتی است که به نوعی پرده از باطن امور بر می‏دارد.



4. نساء 4: 10.



5. عنکبوت 54:29.



6. توبه 9:49.



7. انفطار 82:13 ـ 16.



8. عنکبوت 29:64.



9. نساء 4:174.



10. آن عمران: 3:169 ـ 170.



11. نهج‏البلاغه: فیض الاسلام، ص 1287، حکمت 424.



12. مکاسب، شیخ انصاری، چاپ سنگی، ص 60.



13. نهج‏البلاغه فیض: حکمت 407، ص 1279.



14. نهج‏البلاغه فیض: حکمت 407، ص 1279.



15. نهج‏البلاغه فیض: حکمت 407، ص 1279.



16. همان، حکمت 411، ص 1282.



17. اصول کافی، کلینی



18. نهج‏الفصاحه، گردآورده فرید تنکابنی، دفتر نشر فرهنگ اسلامی، تهران 1374، ص 64.



19. نهج‏الخطابه فی خطب ائمة الهدی، علم الهدی، ص 210 و 211.



20. ثواب الاعمال و عقاب الاعمال، شیخ صدوق، ترجمه علی اکبر غفاری، کتابخانه صدوق، تهران، ص 604.



21. اصول کافی، ج 4، ص 16.



22. همان، ص 17.



23. نهج‏الفحاصه، ص 583.



24. همان.http://www.hawzah.net/Hawzah/Magazines/MagArt.aspx?id=26704


توجه : مطالب این سایت فاقد هرگونه جهت گیری سیاسی و اعتقادی خاص بوده و مطالب صرفا" جهت تنویر و توسعه افکار منتشر می گردد لطفا" پیشنهادات و انتقادات خود را با ما در میان نهید. کپی رایت© نشر و درج مطالب با ذکر نام سایت و منبع بلامانع است www.babakmaster.com
     
  
مرد

 
وزيتيويسم (1)
(پوزيتيو) (2) در لغت به معناي (مثبت و وضعي) (آن چه نهاده شده) است. (فرانسيس بيكن) – فيلسوف انگليسي قرن هفدهم – براي اولين بار در كتاب (اصول و منابع) خود اين واژه را به معناي (واقعي) ، (محقق) و (قطعي) به كار برد.
بيكن در اين كتاب توصيه مي كند كه از بررسي علل و حقايق غايي امور بايد دست كشيد و به فكر تعبير و تصرف در همين امور (واقع محقق) بايد بود. در واقع (بيكن) ، صفت (پوزيتيو) (تحقّقي) را براي اموري كه بر مبناي صورت رياضي و كمّي روشن شناسي تجربي فلسفه جديد قابل اثبات و بررسي اند به كار مي برد.
(پوزيتيويسم) روي كردي در فلسفه ي مدرن غربي است كه با ظهور اومانيسم و اصالت يافتن افق ناسوتي حيات و اهميت گرفتن اغراض تصرف گرانه و دنيامدارانه براي حدود دو قرن (از قرن هفدهم تا قرن نوزدهم ميلادي بر بخشي از گرايشات فلسفي غرب حاكم گرديد.پوزيتيويسم،صورتي از انديشه ي مدرن غربي است كه معتقد است در حوزه معرفت شناسي فقط از طريق حواس و بهره گيري از روش هاي تجربي مي توان به شناخت امور (صرفاً محسوس) دست يافت و هيچ نوع امكاني براي شناخت امور مجرّد و غير محسوس و غير جزيي (كلّي) وجود ندارد.
بنابراين ويژگي هاي پوزيتيويسم را مي توان اين گونه بيان كرد:
1. منكر وجود هر نوع دريافت اشراقي يا ادراك عقلاني كلي است.
2. به اصالت ذره و جزيي نگري معتقد است.
3. تنها روش ادراك امور را روش تجربي – آزمايشگاهي (آمپريستي) (3) مي داند.
4. هر نوع قضيه ي معرفت شناسانه را كه از طريق روش حسي – تجربي قابل مطالعه نباشد،مهمل يا (غير علمي) مي نامند.
5. اساس روي كرد علوم جديد (اعم از علوم طبيعي يا علوم انساني) پوزيتيويستي است.
پوزيتيويسم از (بيكن) آغاز گرديده و در معرفت شناساني چون (جان لاك) (1704) و (ديويد هيوم) (1776) و قرن نوزدهم در آراي ليبرال هايي چون (جان استوارت ميل) تداوم يافته است. در قرن نوزدهم در فرانسه (اگوست كنت) (1857) تلاش كرد تا بر پايه ي پوزيتيويسم،اساس علوم انساني مدرن و به خصوص (جامعه شناسي) را بنا نمايد.
در دهه هاي 20 و 30 قرن بيستم روي كرد افراطي اي تحت عنوان (پوزيتيويسم منطقي) پديد آمد كه (رودلف كارناپ) ، (اتونويرات) و (موريس شليك) تحت عنوان (حلقه وين) از بنيانگذاران آن بودند. اين روي كرد به زودي دست خوش بحران شد و مضمحل گرديد. در دهه هاي چهل و پنجاه قرن بيستم و پس از آن،ليبرال هايي چون (كارل رايموند پوپر) و (آيزايابرلين) گرايش- هاي پوزيتيويستي را در شكل كم رنگ تري حفظ كرده و تداوم بخشيدند.
اساساً (پوزيتيويسم) نحوي سفسطه گري و بازي با كلمات براي تكرار مشهورات ليبرالي عالم مدرن و دفاع از وضع موجود است. پوزيتيويسم را مي توان منحط ترين صورت انديشه ي مدرن غربي دانست كه در قلمرو معرفت شناسي نوعي تلازم با ليبراليسم داشته و دارد.
به جرأت مي توان گفت: پوزيتيويسم،نشانه ي زوال تفكر و غلبه ي نازل ترين صور سوفسطايي گري عاميانه بر تفكر فلسفي است. در غرب معاصر نيز متفكران جدي يا منتقد به شدت از پوزيتيويسم و سطحيت عوام زاده ي آن اعراض مي كنند و آن را در زمره ي تفكر جدي به شمار نمي آورند.
در ايران جريان روشن فكري به لحاظ سطحيت و گسسته خردي و ضعف تئوريك و ظاهرگرايي مقلدانه اي كه بدان مبتلا بود،از همان ابتدا صبغه اي پوزيتيويستي داشت و اين پوزيتيويسم عاميانه به ويژه در تئوري معرفت شناختي روشن فكران التقاطي نظير سازمان مجاهدين (منافقين) و نيز به اصطلاح (تفسير علمي) تئوريسين هاي (نهضت آزادي) از قرآن به خوبي خودنمايي مي كرده است.شهيد مطهري در كتاب (اصول فلسفه و روش رئاليسم) جلد اول مباني تئوريك معرفت شناسي پوزيتيويستي را مورد نقّادي جدّي قرار دادند و نيز در نقد به (تئوري شناخت) مطروحه از طرف ماركسيست ها و روشن فكران التقاطي به ظاهر ديني آن زمان سختي به انتقاد از ضعف هاي تئوريك و سطحيت و تناقض هاي آن پرداختند.
در سال هاي پس از پذيرش قطعنامه،گرايش (نئوليبرالي) روشن فكري به اصطلاح ديني ايران كه مانيفست تجديد نظر طلبانه و عصري انگارانه و نسبي گرايانه ي خود را تجت عنوان (نظريه ي قبض و بسط تئوريك شريعت) مطرح كرد،از نگرشي نئوپوزيتيويستي الهام و تأثير پذيرفته بود. آراي (عبدالكريم سروش) تئوريسين اين جريان،تكرار التقاطي و شبه اسلامي اي از آراي نئوپوزيتيويستي (كارل پوپر) است كه در مراحل بعدي با آراي (نوسوفسطايي) و (نسبي انگارانه ي ) برخي هرمنوتيست ها نظير (گادامر) آميخته شد. (4)
(جان پاسمور)مورخ تاريخ فلسفه معاصر در سال 1972 ميلادي در مقاله ي (پوزيتيويسم منطقي چيست؟) در دايره المعارف فلسفه (1972)،پوزيتيويسم منطقي را مكتبي مُرده اعلام كرده است. گرايش نئوپوزيتيويسم نيز اگرچه از طرف ليبرال ها و مدافعان وضع موجود عالم و رژيم عالم و رژيم هاي سرمايه داري شديداً تقويت و حمايت مي شود اما در عمل در عرصه ي تفكر معاصر غربي چيزي بيش از يك گرايش كم رنگ و ناتوان كه از طرف انديشمندان،سطحي و بازاري و غير جدي ارزيابي مي شود،نيست.
     
  
صفحه  صفحه 5 از 7:  « پیشین  1  2  3  4  5  6  7  پسین » 
شعر و ادبیات

The Literary Styles Of The World | سبكهای ادبی جهان

رنگ ها List Insert YouTube video   

 ?

برای دسترسی به این قسمت میبایست عضو انجمن شوید. درصورتیکه هم اکنون عضو انجمن هستید با استفاده از نام کاربری و کلمه عبور وارد انجمن شوید. در صورتیکه عضو نیستید با استفاده از این قسمت عضو شوید.

 

 
DMCA/Report Abuse (گزارش)  |  News  |  Rules  |  How To  |  FAQ  |  Moderator List  |  Sexy Pictures Archive  |  Adult Forums  |  Advertise on Looti
↑ بالا
Copyright © 2009-2024 Looti.net. Looti Forums is not responsible for the content of external sites

RTA