ارسالها: 6368
#91
Posted: 25 Apr 2014 15:54
.
.
.
من: موافقم
دکتر: ساکت... لب کلام،
همین قدر میدونم یه قدرتی هست که خیلی دوستمون داره
خیلی در بیان ما محدوده
ولی خیلیهایی هستند که معیار سنجش دارن
نه؟
من: ...بله
دکتر، خب، بیایم پایین، تو حریم خودمون
من: در حریم خودمون،
عالیترین معناها برای دوست داشتن
خواستن کسیست با همهی خواستههایش بیهیچ منتی
دکتر: نمونهی عینی داری؟
من: در اشل کوچکش بله
دکتر: کیه؟
من: زنم...
دکتر: اسمش کیه؟
من: نازی
دکتر: این اخمت برا چی بود؟
من:یه نوع تعصبه!
دکتر: من چیزی گفتم؟
من: نه
دکتر: خب، حالا سرفه کنید!
دندوناتُ نشون بده
حالا هی پاشو، بشین
تا بیست بار
دکتر: شما گریه میکنین؟
من: این دردمه...
دکتر: هشت هشتا!
من: شصتُ چارتا
دکتر: مرکز استان چهارل محالُ بختیاری؟
من:...شهرکرد
دکتر: این جمله مال کیه
من: گوته!
دکتر: کدوم جمله؟
من: پروردگارا! مرا نور بیشتر عنایت بفرما... درسته؟
دکتر: بگذریم...
دبستان که میرفتید کدوم مداد رنگیتون زودتر تموم میشد؟
من: زرد
دکتر: گریه میکنین؟
من: دردمه...
دکتر: ...باید به عرضتون برسونم
ریههاتون سالمن
به سلامت گوزن
که در ارتفاعات آلپ به چرای صبحگاهی مشغوله
کبدت، شفافه، عینهو کبد دلفین
آهن خونت میزونه
قلبت عینهو قلب بچهی یک روزهی لکلک!
مغزت گردوی نوبر
وجداناً دندوناتُ خریدارم
مجازی تا بیست تا بچه درست کنی
تنها معجزهی علم پزشکی اینه که
به بشر توصیه کنه
پیوسته بر مدار خود بچرخید.
اگر قصد حمل باز اضافی دارید،
به وجودتون واگن اضافه کنید
یه بیمار خوب هم، میتونه محرم پزشک باشه
میخوام یه رازُ برات فاش کنم
قویتر از عاشقی،
ایمان عاشق باشُ مومن...
بیمار عاشق
آنچنان آسوده میمیره
که هیچ پزشکی به اون آسودگی نخواهد خوابید
از عضو عضو بدن مراقبت کنید
به همان قدرت که شیرها
از سنگ سنگ قلمرو حیات خود مراقبت میکنند...
آمین!
من: آمین
دکتر: چیزی گفتین؟
من: نه، گقتم آمین... ویزیتتون چقدر میشه؟
دکتر: هر چی موجود داری
.
.
.
هر شب دلم بهانه ی تـــو را ، هیچ ... بگذریم ...
امشب دلم دوباره تـــو را ... ، هیــچ ... بگذریم ...
ارسالها: 6368
#92
Posted: 25 Apr 2014 15:55
.
.
.
آن شب موقع خداحافظی
دست دکتر در دست من جا ماند
من دستش را به بیرون پرت کردم
نازی یک مرتبه از خواب پرید
من: بخواب، بخواب هنوز نصف شبه
نازی: خواب دیدم با کسیبگو مگو میکردی
سریک مداد زرد.
ماجرای شبی که من فلسفهم عود کرده بودُ... نازی،
میخواست با وسترن بازی درمانم کنه وُ جای کلاه
دیگ گذاشته بود سرش!
نازی: هیآقاهه!
تو لبی؟
دشنه خوردیاز پشت؟
بیوفا قالت گذاشته؟
یا که ضامندارتُ گم کردی؟
اگه خیلی داغونی
باقالی بار بذارم هستیتُ تغییرش بدم!
اینجاها هرچی بخوای
فتُ فراوونُ زیاده،
الایه جو معرفت.
چاکرتیم بیمنت!
اگه هم پاتانجالیه، الک بدم روحتُ پالایش بدی، ها؟
حاجیت اوستاست تو رفوی قالی!
از همین دور میشه دید،
تارُ پودت شده خاکِ خالی!
همچی الک بشی که با روز اولت مو نزنی
عین روز ازلت یا ابدت!
... آخ که جای خالم،
داره آبم میکنه.
جون تو دیوونهایم
من: خالکوبیت چیه؟
نازی: عکس عقرب سیاه
بالای عقرب نوشته:
تا پول داری رفیقتم، قربون بند کیفتم!
حرف تو حرف آوردنت مردونه نیس!
الک، آره یا نه؟
من: هزینهش چن تومنه؟
نازی: تا چی بخوای؟
من: من فقط دویست ریال پول دارم، بیست تومن!
نازی: بیست تومن!؟
خب، - بچهم! - با این پول،
دندونتم نمیکشن!
برو بالا!
بلک استون میکشی؟
البته میبخشین، معطر رژ لبه!
من: بنداز اون سیگار واموندتُ
چشم کورم روشن!
همهی دلخوشیام تو این دنیای جلف قرتی
دل بیغش تو بود.
این ژستُ ادا اطوارُ سیگارُ
کی یادت داده؟ ها؟
وقتی خوابم به گمونت خوابم؟
نمیدونی میدونم،
هفت روز که نماز محبتُ
با تیمم میخونی؟
با چهل تا خمیازه،
اونم قضا!
رودربایستی نکن!
رفیقی یه دست شلم بازی کنیم؟
سر دلُ دلخواه؟
هستی ،یا نیستی؟ بگو!
میونهت با یه گیلاس سگکش چهطوره؟!
مزشم خون رگ رفاقتم!
لوطی باش
شلم بریم یا پوکر؟
بیستُ یک هم حال میده
بیا رو به روم بشین
دیگه حال گیری نکن
نازی: حاظرم.
من: پاشو از جلو چشمم
گور گمگشتهتُ گم کن، آشغال!
نازی: چرا گریه میکنی؟
من: پاشو از جلو چشمم
گور گمگشتهتُ گم کن، آشغال!
نازی: چرا گریه میکنی؟
کاردُ بذار زمین، میترسم
من: واسه اینکه زندگیمُ باختم
نازی: اون کاردُ بذار زمین میترسم
من: کارد که وحشت نداره
نازی: میخوای چیکار کنی؟
من: بکشمت!
نازی: چه جوری؟
من: میبینی...
دلُ در میارمُ میذارم جلوی سگ!
نازی: میخواستم حالتُ بهتر بکنم
اینا رُ خودت بهم دادی
یادت نیست
هیچ کدومش برام آسون نبود
بخصوص سیگارش
خندههام یادت نیست؟
آخرین خنده؟
سرم داد کشیدی: بیشعور!
پک زدن به سیگار فرضی،
اینقد سخت برات؟
من چه میدونستم
این کیه،
اون کدومه؟
من چه میدونستم که هگل معناش چیه؟
ل. تولستویچی میگه؟
پردون اسم غذاست یا آدم؟
اون کیبود؟
...ها، افلاطون!
تا با قاف عوضی میگفتم
استکانُ پرت کردی تو صورتم
بالاتر از دستم سوخت!
.
.
.
هر شب دلم بهانه ی تـــو را ، هیچ ... بگذریم ...
امشب دلم دوباره تـــو را ... ، هیــچ ... بگذریم ...
ارسالها: 6368
#93
Posted: 25 Apr 2014 15:56
.
.
.
تو خودت گفتی که ما آیینهیهم باشیم
شیشه خام بودم، صاف بودم
خون دل، جیوهی اون روش کردم
تا برات آینه شم
نشدم؟
برای دلخوشیات
میخواستی هر چیبخوای واگو کنم
نشون بدم
مثل یک کودک یازده روزه خواب بودم
پاک بودم
قیلُ قال تو منُ زهره ترک کرد! یادته؟
بعد بیدار شدم
من: من؟
نازی: آره، من!
آدمی طوطی نیس که هر چی از اون میخوان بگه
آدمی دل داره
خاطرُ خاطره وُیاد داره
چه معنا دارن؟
بیسوادم؟
مگه اون روز که انگور تو سبد میبردم
من بودم گفتم : سلام؟
چرا اون روز سیاه
که پدرم فوت کرده بود
گریه میکردی برام؟
چرا اون روز که برای لیلا
تو عروسیش کِل میزدم
گفتی نازی نازیام؟
همیشه وُ همه جا،
تو جالیز،
زیر بار هیزم،
وقت جم کردن پشکلُ تاپاله وُ چلو
صد جای دیگه،
صد بار دیگه،
مگه من بهت نگفتم که کلاس پنجمم،
ولیهوشم خوبه!
اینُ گفتم با نه؟
مادرم یادم داد
مَردَم حفظ بکنم!
مثل نماز
مثل دعا
مثل کتاب تاریخ
جمله به جمله
سطر به سطر
غلطاتُ هم دیگه از بر شدم
نمیخواستم بهت بگم
اما حالا میگم
هر چه بادا باد
آدمیُ قسمتش!
هیچ میدونی ممکنُ میفهمم؟
محالُ حالیم میشه؟
هیچ میدونی که میدونم
هووی جاذبه اسمش دافعهست
نصف شب پا میشمُ میشینم
هیچ میدونی چرا؟
هیچ میخواستی که بدونی که چرا
اون هم کی؟
هیچ میدونی که من هم معنا دارم؟
معنام چیه؟
من: نازی هر چی نازه!
نازی: یحیا! جون مادرت گولم نزن!
دیگه بسه!
من هیچی نیستم
مگه پوستهی پوک جیرجیرک وجود خود تو
من دارم به جای کس دیگهیی که خودم نیست
راه میرم
حرف میزنم
من یه گمشدهام
میدونی از کی من خودمُ گم کردم؟
میدونی از کجا؟
روی یه زین،
زیر چوب ملا
توی بله!
من همیشهگی نیستم
سایهی دخترک قصهی ازیاد رفته!
من: خب... برو
...تو هم برو...
تو تاریکی یه جوری میپلکیم
با سرما میسازیم
نازی: کجا برم؟
چمدونی داریم که بشه،
این همه غربتُ تنهاییُ دلتنگیُ توش جا داد؟
اصلا پیش کی برگردم؟
مادرم؟
اون که بارون اسمشُ از روی سنگ پاک کرده!
پدرم؟
فرض کن زنده باشه
اصلا منُ میشناسه؟
اسممُ میدونه؟
چطوری ثابت کنم دخترشم؟
یادگار مادرم، چشام بود،
کور شدن از خونُ اشک
یادگار پدرم مهرُ وفا،
که تو این وانفسا،
عین آیینه شکوندیش به سنگ تهمت!
من: بیخودی وسترنُ درام نکن!
نازی: مردهشور همهشونُ ببرن
دیگه خستهم کردی
این کفره؟
حق ندارم خستگی در بکنم؟
با درد دل؟
با اشک چشم؟
توی این شهر بزرگ،
دو نفرُ میشناسم که به تب میگن تو
که به شب میگن شو
من: گیج گیجم، همه چی یادم رفت
نازی: دارینوش گیجی یات
اشک چشم خودمه، بیمنت!
تو هر چی دلت میخواد بهم بگو
ولی من
باید درمونت کنم.
هر شب دلم بهانه ی تـــو را ، هیچ ... بگذریم ...
امشب دلم دوباره تـــو را ... ، هیــچ ... بگذریم ...
ارسالها: 6368
#94
Posted: 25 Apr 2014 16:03
آخرین گفت ُ گوی من ُ نازی...
من:چائیتُ ریختی رو پام!
چته که دستپاچه یی؟
نازی:روم سیاه،شعر گفتم!
من:...تو خودت غزال ِ هر چی غزلی!
نازی:چاخان ُ بلوف ما را چیپ میکنه!
من:کهنه گفتی یا جدید؟
نازی:نه،جدید،ده دقیقه نمیشه!
من:منظورم سبکش بود؟!حالا شعرت چی هست؟
نازی:آی!خبر!خبر!
دو کوچه بالاتر،
یه مردی عیالش ُ کشت با تبر
سرِ خرجی ُ ممر!
آخ !چه قدر سخت ِ براش!
دم بختن دختراش!
آخ چه قدر سخت ِ براش
دم بختن دختراش...
من:سوژه اش مستنده؟
نازی:سوژه اش ُ از وانتی یاد گرفتم:
آی!بدو!سبزی آش
هندونه...
من:عالی بود!
ولی جای شعر و سوژه،به غذات فکر بکن که نسوزه،شور نشه!
حالا نوبت ِ منه!
یه خبر دارم،
بگم؟
قطعا سکته میکنی
مشتُلُق داره!
دخترم!
قضات بخوره تو سرم!
تو غربت حالت خوشه؟
ار برنج کم آوردی بگو،
تا من برات پستش بکنم!
اصغرو با موتورش چپ کرده!
موایل ظفرخان ُ گاو خورده!
خداخواس برنوشُ با تلویزیون ِ بیست اینچ طاق زده!
خر ممد حسن،
رفته زیر تریلی!
دایی عبدلت داره ،پول جمع میکنه که کاندیداتور بشه!
باز هم بگم؟
سیف الله یه خونه ساخته،میونش اِل داره!
عقرب بیداد میکنه!
...چرا گریه میکنی؟دروغ میگم؟!
نازی:نامه های بابامُ مسخره میکنی چرا؟
من:یادت نیست؟بابای تو بابای منم هست!
از ده بیا بیرون!
کلاس گمونت و ببر بالا !
نازی:اعظم تو کنکور قبول شده؟
من:از ده بیا بیرون!
نازی:سرطان بی بگم درمون شده؟
من:خیلی پرتی..به ذهنت وسعت بده!
بدو تو فلسفه و حکمت شعر!
نازی:سرم داره گیج میره!
من:درمونش دارینوشِ!
خب!بگو منتظرم!
نازی:گنج پیدا کردی؟
من:مسخره کنی طلاقت میدم!
...یه راهنماییت میکنم!
ستاره ها و دارینوش!
نازی:مجتبا حرفی زده؟
من:آره اما یه کمی فاصله داری!
نازی:مصطفا میخواد عروسی کنه؟
من:کی به اون زن میده؟
نازی:خیلی هم دلشون بخواد،
مهربون و پاک و خوش قلب و هنرمند هم که هست!
من:...این قدر خاله زنک فکر نکن!
نازی:نکنه یغما یه شعر تازه خونده تو گوشت؟
من:آره!این یه بخش خیلی گنده از شادیمه!دیگه چی؟
نازی:دو مرغابی در مه،نوبَل برده؟
من:نوبَل نه نوبل!
داری دستم میندازی؟
نازی:نه به حاک ِ مادرم!
من:داری نزدیک میشی!
گرچه خیلی دوری!
نازی:بدبختی!!!
نمیشه خودت بگی؟
من:من خودم تنهایی معنا ندارم!
با توکامل میشم!
نازی:داریم بچه دار میشیم؟
من:اولا ما هیچ وقت بچه دار نمیشیم!
ثانیا!من باید حامله شم یا سرکار؟!
فکر کن بعد حرف بزن!
نازی:خودت بگو!
من:گبه ی مهریت و میفروشیم پیت میخریم!
نازی:بفروش!حالا چی هست؟
من:غش نکنی!
نازی:نه ،صبر کن دعا بخونم...خب بگو!
من:قرار دارینوش،جاودانه مون کنه،با چاپ کابوس ها!
نازی:یعنی چی؟
من:تا ابد زنده میمونیم!نازی!
نازی:تا ابد جند سال میشه؟
من:تا زمین هست و زمان!
نازی:آخرش چی؟
من:تا زمین مرد ،ما هم میمیریم!
نازی:چو می اندازیم که زمین فوت کرده
من:همین جوری نمیشه!
باید مشورت کنم!
ورنه گم نام میمونیم!
نازی:سر پیری اسم و رسم میخوایم چه کار؟
من:آره خب راس گفتی!
پس دیگه.....
بزن بریم!
هر شب دلم بهانه ی تـــو را ، هیچ ... بگذریم ...
امشب دلم دوباره تـــو را ... ، هیــچ ... بگذریم ...
ارسالها: 6368
#95
Posted: 25 Apr 2014 16:09
درخت
ای طبیب زخمهای بی علاج
ای قرار بی قراری ها بیا
کس نمی فهمد زبانِ زخم را
ای دوای زخم کاری ها بیا !کفش های اتشینت در بغل
باز می دانم که در خوابم هنوز
تاول دستم نشان دست توست
بی قرار وگیج و بی تابم هنوز !
من درختِ شعر نابت میشوم
سایه سارِ واژه وارسته ات
فال می گیرم خیالِ خویش را
در نگاهِ بیقرار و خسته ات !قایق دریای ذهنت می شوم
تا کران بی کران هر نورد
گو به خشم آید همه امواج ها
جان سپر می سازم از بهر نبرد !
هر شب دلم بهانه ی تـــو را ، هیچ ... بگذریم ...
امشب دلم دوباره تـــو را ... ، هیــچ ... بگذریم ...
ارسالها: 6368
#96
Posted: 26 Apr 2014 19:38
درياوهيچكس
درجسم بشري من،
ابديت تكرارمي شود!
به شادي ميلاديك حباب
وغم تركيدن حبابي ديگر!
تكرارمي شودآري
زوزه جگرسوزسگهاي معصوم غرايزم
ازكشيدن اين سورتمه لت وپار!
◘♦◘♦◘♦◘♦◘♦◘
چشمانم را روزهاست بسته ام
از درد نه از شوق
تا نبینی به جای عکست ، اشک را در چشمم
◘♦◘♦◘♦◘♦◘♦◘
نیمکت کهنه باغ
خاطرات دورش را
در اولین بارش زمستانی
از ذهن پاک کرده است
خاطره شعرهایی را که هرگز نسروده بودم
خاطره آوازهایی را که هرگز نخوانده بودی
هر شب دلم بهانه ی تـــو را ، هیچ ... بگذریم ...
امشب دلم دوباره تـــو را ... ، هیــچ ... بگذریم ...
ارسالها: 6368
#97
Posted: 26 Apr 2014 19:45
بازیگری هم برایِ خودش عالمی دارد!
تو، همه یی؛
و در عینِ حال خود، خودِ تویی!
آن همه یی که اشاره شد قابلِ تأمل است!
گاه از میانِ «آن همه» که در پشتِ فیزیکِ خاصُ مُشخصاتت پنهان کرده یی می گردی؛
و شخصیت یک داستان را شکل می دهی؛
با همان دماغُ، همان چشم ها وُ همان هیأت!
می بیند، با چشم های تو!
راه می رود، با پاهای تو!
خودِ خودِ تو می شود؛
اما دیگر تو نیستی، کسِ دیگریست!
کسی از میانِ آن همه، یکی از هزارانِ توست!
آفتاب پرستِ لحظه هاییم گویا و رنگ عوض می کنیم، به حکمِ احساسی که گردشِ خونمان به دستِ اوست!
◘♦◘♦◘♦◘♦◘♦◘
تا طوفان نباشی ،
نمی توانی احساسات طوفان های دیگر را درک کنی !
طوفان بودن احساس ِ لذت بخش غریبی در بطن ِ خود دارد ...
چیزی شبیه ِ موج سواری آدم ها در سواحل !
هر شب دلم بهانه ی تـــو را ، هیچ ... بگذریم ...
امشب دلم دوباره تـــو را ... ، هیــچ ... بگذریم ...
ارسالها: 6368
#98
Posted: 26 Apr 2014 19:52
تا هستم جهان ارث بابامه
سلاماش
همه ی عشقاش
همه ی درداش و تنهایی هاش
وقتی هم نبودم...
مال شما
◘♦◘♦◘♦◘♦◘♦◘
معلــومــی چــون ریــگ،
مجهــولــی چــون راز!
معلــوم ِدلــی و
مجهــول ِچشــم،
ای همــه ی مــن ...
◘♦◘♦◘♦◘♦◘♦◘
به خوابی هزار ساله نیازمندم
تا فرسودگی گردن و ساق ها را از یاد ببرم
و عادت حمل درای کهنه ی دل را
از خاطر چشمها و پاها پاک کنم
دیگر هیچ خدایی
از پهنه مرا به گردنه نخواهد رساند
و آسمان غبارآلود این دشت را
طراوت هیچ برفی تازه نخواهد کرد
هر شب دلم بهانه ی تـــو را ، هیچ ... بگذریم ...
امشب دلم دوباره تـــو را ... ، هیــچ ... بگذریم ...
ارسالها: 6368
#99
Posted: 26 Apr 2014 22:43
بیهوده نیست
که درشت ترین مروارید ها را
از قمر دریا ها صید می کنند.....
چون روح سترگ تو
در صدف پیکره ی آدمی
مدفون لایتناهی آبی ژرف محیط ات
در مغاک!
◘♦◘♦◘♦◘♦◘♦◘
پنجره را باز کن
و از این هوای مطبوع بارانی
لذت ببر ...
خوشبختانه باران،
ارث پدر هیچکس نیست ...!!
◘♦◘♦◘♦◘♦◘♦◘
پروانه های خشكت را وقتی نشانم دادی،
از دوست داشتن بیش از
اندازه تو ترسیدم....
◘♦◘♦◘♦◘♦◘♦◘
باقطاربياجنوب وآن جاپياده شو!
هركجابابونه يي ديدي بوكن
من اون جام!
هر شب دلم بهانه ی تـــو را ، هیچ ... بگذریم ...
امشب دلم دوباره تـــو را ... ، هیــچ ... بگذریم ...
ارسالها: 6368
#100
Posted: 26 Apr 2014 22:50
پــــــــــروانـــــــه
این همه نفی
درد جان فرسای دگردیسی جهان است
بر جان هنر
تا از کرم کور بی دست و پا
پروانه ای بسازد
هزار رنگ!
◘♦◘♦◘♦◘♦◘♦◘
و رسالت من این خواهد بود
تا دو استکان چای داغ را
از میان دویست جنگ خونین
به سلامت بگذرانم
تا در شبی بارانی
آن ها را
با خدای خویش
چشم در چشم هم نوش کنیم....
◘♦◘♦◘♦◘♦◘♦◘
آره فرقی نمی کنه!
گاهی وقتا،هیچی باهیچی فرقی نمی کنه!
در که بسته شد،دیگه فرقی نداره!
فاصله ات صدمتره،یا صدقرن!
وقتی نمی بینمت،چشمام باشن،یا نباشن!
وقتی نیستی دیگه،برام هیچی باهیچی فرقی نمی کنه!
هر شب دلم بهانه ی تـــو را ، هیچ ... بگذریم ...
امشب دلم دوباره تـــو را ... ، هیــچ ... بگذریم ...