ارسالها: 489
#61
Posted: 10 Mar 2013 22:49
***** مــادر بزرگ،گم کرده ام در هیاهوی شهر آن نذر سبز را که در کودکی بسته بودی به بازوی من مـــادر بزرگ،دستم به دست دوست ماند،پایم به پای راه رفت مـــادر بزرگ،من تکه تکه از دست رفته ام در روز روز زندگانی ام مـــــادر بزرگ.مـــــــن چشم خورده ام...... *****************************************************به خانه میرفت.با کیف و با کلاهی که بر هوا بود....... چیزی دزدیدی؟ مادرش پرسید... دعوا کردی باز؟پدرش پرسید.... و برادش کیفش را زیر و رو میکرد به دنبال آن چیز که در دل پنهان کرده بود..... . . . تنها مادربزرگش دید، گل سرخی را در دست فشرده کتاب هندسه اش
تمام مشكل دنیا این است كه : احمق های متعصب كاملا از حرفشان مطمئن هستند ، اما آدمهای عاقل همیشه شك دارند... " برتراند راسل "
ارسالها: 2517
#62
Posted: 14 Jul 2013 23:29
***** مگسي را كشتم نه به اين جرم كه حيوان پليديست، بد، است و نه چون نسبت سودش به ضرر يك به صد است طفل معصوم به دور سر من مي چرخيد به خيالش قندم يا كه چون اغذيه ي مشهورش، تا به آن حد، گَندَم اي دو صد نور به قبرش بارد مگس خوبي بود من به اين جرم كه از ياد تو بيرونم كرد مگسي را كشتم
هی زمان داره میره منم یه پسر جوون که حسابی پیره یه عاشق که از عشقش سیره __________________alinumber7
ارسالها: 14491
#66
Posted: 11 Mar 2014 05:43
سلام، خداحافظ شعر و صدای حسین پناهی VIDEO
آشفته سریم ! شانهی دوست کجاست ؟
ارسالها: 14491
#67
Posted: 11 Mar 2014 05:47
حسین پناهی-دیوونه کیه؟عاقل کیه؟ VIDEO
آشفته سریم ! شانهی دوست کجاست ؟
ارسالها: 14491
#68
Posted: 11 Mar 2014 05:50
آخرین دکلمه زنده یاد حسین پناهی VIDEO
آشفته سریم ! شانهی دوست کجاست ؟
ارسالها: 14491
#69
Posted: 11 Mar 2014 06:26
***** چقدر شبیه مادرم شده ام چرا نمی شناسی ام ؟! چرا نمی شناسمت ؟ می دانم که مرا نمی شنوی و من اینرا از سیبی که از دستت افتاد ؛ فهمیدم دیگر به غربت چشمهایت خو کرده ام و به دردهای باد کرده ی روحم که از قاب تنم بیرون زده اند با توام بی حضور تو بی منی با حضور من می بینی تا کجا به انتظار وفادار ماندم تا دل نازک پروانه نشکند همه ی سهم من از خود دلی بود که به تو دادم و هر شب بغض گلویت را در تابوت سیاهی که برایم ساخته بودی گریستم و تو هرگز ندانستی که زخم هایت ، زخم های مکررم بودند نخ های آبی ام تمام شده اند و گل های بُقچه چهل تیکه دلم ناتمام مانده اند . باید پیش از بند آمدن باران بمیرم
آشفته سریم ! شانهی دوست کجاست ؟
ارسالها: 6368
#70
Posted: 14 Mar 2014 15:49
***** فردا امروز ذهنم پر است، از يك ماديان و كره اش فردا، برايت شعري عاشقانه خواهم نوشت***** برای اعظم براي اعتراف به كليسا مي روم رو در روي علف هاي روييده بر ديواره كهنه مي ايستم و همه ي گناهان خود را اعتراف مي كنم بخشيده خواهم شد به يقين علف ها بي واسطه با خدا حرف مي زنند.
هر شب دلم بهانه ی تـــو را ، هیچ ... بگذریم ... امشب دلم دوباره تـــو را ... ، هیــچ ... بگذریم ...