انجمن لوتی: عکس سکسی جدید، فیلم سکسی جدید، داستان سکسی
شعر و ادبیات
  
صفحه  صفحه 13 از 270:  « پیشین  1  ...  12  13  14  ...  269  270  پسین »

Attar of Nishapur | عطار نیشابوری


مرد

 
(`'·.¸ (`'·.¸*¤* ¸.·'´)¸.·')

ای دل ز جان در آی که جانان پدید نیست
با درد او بساز که درمان پدید نیست

حد تو صبرکردن و خون‌خوردن است و بس
زیرا که حد وادی هجران پدید نیست

در زیر خاک چون دگران ناپدید شو
این است چارهٔ تو چو جانان پدید نیست

ای مرد کندرو چه روی بیش ازین ز پیش
چندین مرو ز پیش که پیشان پدید نیست

با پاسبان درگه او های و هوی زن
چون طمطراق دولت سلطان پدید نیست

ای دل یقین شناس که یک ذره سر عشق
در ضیق کفر و وسعت ایمان پدید نیست

فانی شو از وجود و امید از عدم ببر
کان چیز کان همی طلبی آن پدید نیست

از اصل کار ، جان تو کی با خبر شود
کانجا که اصل کار بود جان پدید نیست

جان ناپدید آمد و در آرزوی جان
از بس که سوخت این دل حیران پدید نیست

عطار را اگر دل و جان ناپدید شد
نبود عجب که چشمهٔ حیوان پدید نیست
تنهایی بد است ،
اما بد تر از آن اینست
که بخواهی تنهاییت را با آدم های مجازی پر کنی
آدم هایی که بود و نبودشان
به روشن یا خاموش بودن یک چراغ بستگی دارد
     
  
مرد

 
(`'·.¸ (`'·.¸*¤* ¸.·'´)¸.·')

از قوت مستیم ز هستیم خبر نیست
مستم ز می عشق و چو من مست دگر نیست

در جشن می عشق که خون جگرم ریخت
نقل من دلسوخته جز خون جگر نیست

مستان می‌عشق درین بادیه رفتند
من ماندم و از ماندن من نیز اثر نیست

در بادیهٔ عشق نه نقصان نه کمال است
چون من دو جهان خلق اگر هست و اگر نیست

گویند برو تا به درش برگذری بوک
هیهات که گر باد شوم روی گذر نیست

زین پیش دلی بود مرا عاشق و امروز
جز بی‌خبریم از دل خود هیچ خبر نیست

جانا اگرم در سر کار تو رود جان
از دادن صد جان دگرم بیم خطر نیست

در دامن تو دست کسی می‌زند ای دوست
کو در ره سودای تو با دامن تر نیست

دانی که چه خواهم من دلسوخته از تو
خواهم که نخواهم، دگرم هیچ نظر نیست

عطار چنان غرق غمت شد که دلش را
یک دم دل دل نیست زمانی سر سر نیست
تنهایی بد است ،
اما بد تر از آن اینست
که بخواهی تنهاییت را با آدم های مجازی پر کنی
آدم هایی که بود و نبودشان
به روشن یا خاموش بودن یک چراغ بستگی دارد
     
  
مرد

 
(`'·.¸ (`'·.¸*¤* ¸.·'´)¸.·')

دل خون شد از توام خبر نیست
هر روز مرا دلی دگر نیست

گفتم که دلم به غمزه بردی
گفتا که مرا ازین خبر نیست

زر می‌خواهی که دل دهی باز
جان هست مرا ولیک زر نیست

می‌نتوانم سر از تو پیچید
گر هست سر منت وگر نیست

در گلبن آفرینش امروز
از روی تو گل شکفته‌تر نیست

پر پرتو روی توست عالم
لیکن چکنم مرا نظر نیست

دین آوردم که نور دین را
بی روی تو ذره‌ای اثر نیست

کفر آوردم که کافری را
از حلقهٔ زلف تو گذر نیست

کفر است قلاوز ره عشق
در عشق تو کفر مختصر نیست

جز کافری و سیاه‌رویی
در عالم عشق معتبر نیست

خاکش بر سر که همچو عطار
در کوی تو همچو خاک در نیست
تنهایی بد است ،
اما بد تر از آن اینست
که بخواهی تنهاییت را با آدم های مجازی پر کنی
آدم هایی که بود و نبودشان
به روشن یا خاموش بودن یک چراغ بستگی دارد
     
  
مرد

 
(`'·.¸ (`'·.¸*¤* ¸.·'´)¸.·')

در ره عشاق نام و ننگ نیست
عاشقان را آشتی و جنگ نیست

عاشقی تردامنی گر تا ابد
دامن معشوقت اندر چنگ نیست

ننگ بادت هر دو عالم جاودان
گر دو عالم بر تو بی‌او تنگ نیست

پیک راه عاشقان دوست را
در زمین و آسمان فرسنگ نیست

مرغ دل از آشیانی دیگر است
عقل و جان را سوی او آهنگ نیست

ساقیا خون جگر در جام ریز
تا شود پر خون دلی کز سنگ نیست

آتش عشق و محبت برفروز
تا بسوزد هر که او یک رنگ نیست

کار ما بگذشت از فرهنگ و سنگ
بیدلان عشق را فرهنگ نیست

راست ناید نام و ننگ و عاشقی
درد در ده جای نام و ننگ نیست

نیست منصور حقیقی چون حسین
هر که او از دار عشق آونگ نیست

شد چنان عطار فارغ از جهان
کآسمان با همتش هم سنگ نیست
تنهایی بد است ،
اما بد تر از آن اینست
که بخواهی تنهاییت را با آدم های مجازی پر کنی
آدم هایی که بود و نبودشان
به روشن یا خاموش بودن یک چراغ بستگی دارد
     
  
مرد

 
(`'·.¸ (`'·.¸*¤* ¸.·'´)¸.·')

طمع وصل تو مجالم نیست
حصه زین قصه جز خیالم نیست

در فراق تو تشنه می‌میرم
کز لبت قطره‌ای زلالم نیست

تو چو شمعی و من چو پروانه
با تو بودن به‌هم مجالم نیست

دور می‌باشم از جمال تو زانک
طاقت آن چنان جمالم نیست

می‌زیم با فراق و می‌گویم
که تمنای آن وصالم نیست

گرچه وصل تو هست کار محال
کار بیرون ازین محالم نیست

اگرم وصل تو نخواهد بود
سر هیچی به هیچ حالم نیست

بی خودم کن که خود به خود تو بسی
زانکه من تا خودم کمالم نیست

گر بسوزیم بند بند چو شمع
دمی از سوختن ملالم نیست

من به بال و پر تو می‌پرم
که دمی بر تو پر و بالم نیست

ور مرا بی تو پر و بالی هست
آن پر و بال جز وبالم نیست

تا جگر گوشهٔ خودت خواندم
گر جگر می‌خورم حلالم نیست

شرح درد تو چون دهد عطار
زانکه یارای این مقالم نیست
تنهایی بد است ،
اما بد تر از آن اینست
که بخواهی تنهاییت را با آدم های مجازی پر کنی
آدم هایی که بود و نبودشان
به روشن یا خاموش بودن یک چراغ بستگی دارد
     
  
مرد

 
(`'·.¸ (`'·.¸*¤* ¸.·'´)¸.·')


آفتاب رخ تو پنهان نیست
لیک هر دیده محرم آن نیست

هر که در عشق ذره ذره نشد
پیش خورشید پای‌کوبان نیست

ذره می‌شو هوای جانان را
که به جانان رسیدن آسان نیست

مرد جانان نه‌ای مکن دعوی
زانکه نامرد مرد جانان نیست

شادی وصل تو کسی یابد
که درین وادیش غم جان نیست

تا که دردی نیایدت پیدا
هرچه دیگر کنی تو درمان نیست

سر درین راه باز و پا در نه
زانکه ره را امید پایان نیست

تن بزن چند گویی ای عطار
هر کسی مرد این بیابان نیست
تنهایی بد است ،
اما بد تر از آن اینست
که بخواهی تنهاییت را با آدم های مجازی پر کنی
آدم هایی که بود و نبودشان
به روشن یا خاموش بودن یک چراغ بستگی دارد
     
  
مرد

 
(`'·.¸ (`'·.¸*¤* ¸.·'´)¸.·')

سرو چون قد خرامان تو نیست
لعل چون پستهٔ خندان تو نیست

نیست یک کس که به لب آمده جان
زآرزوی لب و دندان تو نیست

هیچ جمعیت اگر یافت کسی
از جز آن زلف پریشان تو نیست

مرده آن دل که به صد جان نه به یک
زندهٔ چشمهٔ حیوان تو نیست

غرقه باد آنکه به صد سوختگی
تشنهٔ چاه زنخدان تو نیست

به ز جان عاشق دیدار تو را
سپر ناوک مژگان تو نیست

چشم یک عاقل و هشیار ندید
که چو من واله و حیران تو نیست

می وصلم ده آخر که مرا
بیش ازین طاقت هجران تو نیست

ای دل سوخته در درد بسوز
زانکه جز درد تو درمان تو نیست

چند باشی تو از آن خود از آنک
تا تو آن خودی او آن تو نیست

گر بدو نیست رهت جان درباز
زحمت جان تو جز جان تو نیست

که کشد درد دلت ای عطار
شرح آن لایق دیوان تو نیست
تنهایی بد است ،
اما بد تر از آن اینست
که بخواهی تنهاییت را با آدم های مجازی پر کنی
آدم هایی که بود و نبودشان
به روشن یا خاموش بودن یک چراغ بستگی دارد
     
  
مرد

 
(`'·.¸ (`'·.¸*¤* ¸.·'´)¸.·')

هر دلی کز عشق تو آگاه نیست
گو برو کو مرد این درگاه نیست

هر که را خوش نیست با اندوه تو
جان او از ذوق عشق آگاه نیست

ای دل ار مرد رهی مردانه باش
زانکه اندر عاشقی اکراه نیست

عاشقان چون حلقه بر در مانده‌اند
زانکه نزدیک تو کس را راه نیست

گرد بر گرد دلم از درد تو
خون گرفت و زهرهٔ یک آه نیست

بر سر آی از قعر چاه نفس از آنک
یوسف مصریت اندر چاه نیست

چند جویی آب و جاه ار عاشقی
عاشق اندر بند آب و جاه نیست

زاد راه مرد عاشق نیستی است
نیست شو در راه آن دلخواه نیست

در ده ای عطار تن در نیستی
زانکه آنجا مرد هستی شاه نیست
تنهایی بد است ،
اما بد تر از آن اینست
که بخواهی تنهاییت را با آدم های مجازی پر کنی
آدم هایی که بود و نبودشان
به روشن یا خاموش بودن یک چراغ بستگی دارد
     
  
مرد

 
(`'·.¸ (`'·.¸*¤* ¸.·'´)¸.·')

کیست که از عشق تو پردهٔ او پاره نیست
وز قفس قالبش مرغ دل آواره نیست

وزن کجا آورد خاصه به میزان عشق
گر زر عشاق را سکهٔ رخساره نیست

هر نفسم همچو شمع زاربکش پیش خویش
گر دل پر خون من کشتهٔ صد پاره نیست

گر تو ز من فارغی من ز تو فارغ نیم
چارهٔ کارم بکن کز تو مرا چاره نیست

هر که درین راه یافت بوی می عشق تو
مست شود تا ابد گر دلش از خاره نیست

هست همه گفتگو با می عشقش چه کار
هرکه درین میکده مفلس و این کاره نیست

درد ره و درد دیر هست محک مرد را
دلق بیفکن که زرق لایق میخواره نیست

در بن این دیر اگر هست میت آرزو
درد خور اینجا که دیر موضع نظاره نیست

گشت هویدا چو روز بر دل عطار از آنک
عهد ندارد درست هر که درین پاره نیست
تنهایی بد است ،
اما بد تر از آن اینست
که بخواهی تنهاییت را با آدم های مجازی پر کنی
آدم هایی که بود و نبودشان
به روشن یا خاموش بودن یک چراغ بستگی دارد
     
  
مرد

 
(`'·.¸ (`'·.¸*¤* ¸.·'´)¸.·')

در ده خبر است این که ز مه ده خبری نیست
وین واقعه را همچو فلک پای و سری نیست

عقلم که جهان زیر و زبر کرد به فکرت
بی خویش از آن شد که ز خویشش خبری نیست

جان سوخته زان شد که از آنها که برفتند
بسیار اثر جست و ز یک تن اثری نیست

دل بر سر ره ماند که می‌دید که هستش
مشکل سفری پیش که چون هر سفری نیست

این کار برون نیست ز دو نوع به تحقیق
یا هیچ نیم یا که به جز من دگری نیست

در ماتم این درد که دورند از آن خلق
آشفته و سرگشته چو من نوحه‌گری نیست

زان مغز شود خشک و ترم هر شب و هر روز
کز چرخ مرا جز لب و رخ خشک و تری نیست

جانم که ز بستان فلک نیشکری خواست
گفتا نه‌ای واقف که مرا نیشکری نیست

از خوان فلک دل مطلب گر جگرت خورد
زیرا که اگر دل دهدت بی جگری نیست

عطار چو کس را خطری نیست درین راه
تو نیز فرو شو که تورا هم خطری نیست
تنهایی بد است ،
اما بد تر از آن اینست
که بخواهی تنهاییت را با آدم های مجازی پر کنی
آدم هایی که بود و نبودشان
به روشن یا خاموش بودن یک چراغ بستگی دارد
     
  
صفحه  صفحه 13 از 270:  « پیشین  1  ...  12  13  14  ...  269  270  پسین » 
شعر و ادبیات

Attar of Nishapur | عطار نیشابوری


این تاپیک بسته شده. شما نمیتوانید چیزی در اینجا ارسال نمائید.

 

 
DMCA/Report Abuse (گزارش)  |  News  |  Rules  |  How To  |  FAQ  |  Moderator List  |  Sexy Pictures Archive  |  Adult Forums  |  Advertise on Looti
↑ بالا
Copyright © 2009-2024 Looti.net. Looti Forums is not responsible for the content of external sites

RTA