ارسالها: 2517
#151
Posted: 20 Aug 2012 13:50
(`'·.¸ (`'·.¸*¤* ¸.·'´)¸.·')
ای آفتاب طفلی در سایهٔ جمالت
شیر و شکر مزیده از چشمهٔ زلالت
هم هر دو کون برقی از آفتاب رویت
هم نه سپهر مرغی در دام زلف و خالت
بر باد داده دل را آوازهٔ فراقت
در خواب کرده جان را افسانهٔ وصالت
عقلی که در حقیقت بیدار مطلق آمد
تا حشر مست خفته در خلوت خیالت
خورشید کاسمان را سر رزمهٔ میگشاید
یک تار مینسنجد در رزمه جمالت
ترک فلک که هست او در هندوی تو دایم
سر پا برهنه گردان در وادی کمالت
سیمرغ مطلقی تو بر کوه قاف قربت
پرورده هر دو گیتی در زیر پر و بالت
صف قتال مردان صفهای مژه توست
صد قلب برشکسته در هر صف قتالت
عطار شد چو مویی بی روی همچو روزت
تا بو که راه یابد در زلف شب مثالت
دوستت دارم:
هدیه ایست که هرقلبی، فهم گرفتنش را ندارد،
قیمتی دارد که هرکسی، توان پرداختنش را ندارد،
جمله ی کوتاهیست که هرکسی، لیاقت شنیدنش را ندارد،
بی شک تو همیشه لایق این هدیه کوچک من هستیL♥VE YѼU aredadash
ارسالها: 2517
#152
Posted: 20 Aug 2012 13:52
(`'·.¸ (`'·.¸*¤* ¸.·'´)¸.·')
ای بی نشان محض نشان از که جویمت
گم گشت در تو هر دو جهان از که جویمت
تو گم نهای و گمشدهٔ تو منم ولیک
تا یافت یافت مینتوان از که جویمت
دل در فنای وحدت و جان در بقای صرف
من گمشده درین دو میان از که جویمت
پیدا بسی بجستمت اما نیافتم
اکنون مرا بگو که نهان از که جویمت
چون در رهت یقین و گمانی همی رود
ای برتر از یقین و گمان از که جویمت
در بحر بی نهایت عشقت چو قطرهای
گم شد نشان مه به نشان از که جویمت
تا بود که بویی از تو بیابد دلم چو جان
بیرون شد از زمان و مکان از که جویمت
در جست و جوی تو دلم از پرده اوفتاد
ای در درون پردهٔ جان از که جویمت
عطار اگرچه یافت به عین یقین تورا
ای بس عیان به عین عیان از که جویمت
دوستت دارم:
هدیه ایست که هرقلبی، فهم گرفتنش را ندارد،
قیمتی دارد که هرکسی، توان پرداختنش را ندارد،
جمله ی کوتاهیست که هرکسی، لیاقت شنیدنش را ندارد،
بی شک تو همیشه لایق این هدیه کوچک من هستیL♥VE YѼU aredadash
ارسالها: 2517
#153
Posted: 20 Aug 2012 13:54
(`'·.¸ (`'·.¸*¤* ¸.·'´)¸.·')
ای چو چشم سوزن عیسی دهانت
هست گویی رشتهٔ مریم میانت
چون دم عیسیزنی از چشم سوزن
چشمهٔ خورشید گردد جان فشانت
آنچه بر مریم ز راه آستین زد
میتوان یافت از هوای آستانت
ماه کو از آسمان سازد زمینی
بر زمین سر مینهد از آسمانت
نقد صد دل بایدم در هر زمانی
بر امید صید زلف دلستانت
گرچه غلطان است در پای تو زلفت
هم سری جز زلف نبود یک زمانت
گر سخن چون زهر گویی باک نبود
کان شکر دایم بماند در دهانت
ور سخن خوش گویی ای جان و جهانم
بنده گردد بی سخن جان و جهانت
من روا دارم که کام من برآید
ور فرو خواهد شدن جانم به جانت
نیست جز دستان چو زلفت هیچ کارم
زانکه دیدم روی همچون گلستانت
گر به دستانی به دست آرد فریدت
در فشاند در سخن همچون زبانت
دوستت دارم:
هدیه ایست که هرقلبی، فهم گرفتنش را ندارد،
قیمتی دارد که هرکسی، توان پرداختنش را ندارد،
جمله ی کوتاهیست که هرکسی، لیاقت شنیدنش را ندارد،
بی شک تو همیشه لایق این هدیه کوچک من هستیL♥VE YѼU aredadash
ارسالها: 2517
#154
Posted: 21 Aug 2012 10:31
(`'·.¸ (`'·.¸*¤* ¸.·'´)¸.·')
ای مشک خطا خط سیاهت
خورشید درم خرید ماهت
هرگز به خطا خطی نیفتاد
سر سبزتر از خط سیاهت
در عالم حسن پادشاهی
جان همه عاشقان سپاهت
چون بنده شدند پادشاهانت
مینتوان خواند پادشاهت
گردان گردان سپهر سرکش
جویان جویان ز دیر گاهت
بر خاک از آن فتاد خورشید
تا ذره بود ز خاک راهت
چون چین قبا به هم درافتند
عشاق چو کژ نهی کلاهت
در عشق تو زهد چون توان کرد
چون کس نرسد به یک گناهت
بس آه که عاشقانت کردند
دل نرم نشد ز هیچ آهت
هرگز نرسد ور آن همه آه
درهم بندی به بارگاهت
آن دم که ز پرده رخ نمایی
صد فتنه نشسته در پناهت
وانگه که ز لب شکر گشایی
صد خوزستان زکات خواهت
گر تو شکری دهی به عطار
این صدقه فتد به جایگاهت
دوستت دارم:
هدیه ایست که هرقلبی، فهم گرفتنش را ندارد،
قیمتی دارد که هرکسی، توان پرداختنش را ندارد،
جمله ی کوتاهیست که هرکسی، لیاقت شنیدنش را ندارد،
بی شک تو همیشه لایق این هدیه کوچک من هستیL♥VE YѼU aredadash
ارسالها: 2517
#155
Posted: 21 Aug 2012 10:44
(`'·.¸ (`'·.¸*¤* ¸.·'´)¸.·')
ای آفتاب سرکش یک ذره خاک پایت
آب حیات رشحی از جام جانفزایت
هم خواجه تاش گردون دل بر وفا غلامت
هم پادشاه گیتی جان بر میان گدایت
هم چرخ خرقهپوشی در خانقاه عشقت
هم جبرئیل مرغی در دام دل ربایت
در سر گرفته عالم اندیشهٔ وصالت
در چشم کرده کوثر خاک در سرایت
کوثر که آب حیوان یک شبنم است از وی
دربسته تا به جان دل در لعل دلگشایت
سری که هر دو عالم یک ذره مینیابند
جاوید کف گرفته جام جهان نمایت
نوباوهٔ جمالت ماه نو است و هر مه
بنهد کله ز خجلت در دامن قبایت
تو ابرش نکویی میتازی و مه و مهر
چون سایه در رکابت چون ذره در هوایت
تا بوی مشک زلفت پر مشک کرد جانم
عطار مشک ریزم از زلف مشک سایت
دوستت دارم:
هدیه ایست که هرقلبی، فهم گرفتنش را ندارد،
قیمتی دارد که هرکسی، توان پرداختنش را ندارد،
جمله ی کوتاهیست که هرکسی، لیاقت شنیدنش را ندارد،
بی شک تو همیشه لایق این هدیه کوچک من هستیL♥VE YѼU aredadash
ارسالها: 2517
#156
Posted: 23 Aug 2012 05:48
(`'·.¸ (`'·.¸*¤* ¸.·'´)¸.·')
ای پرتو وجودت در عقل بی نهایت
هستی کاملت را نه ابتدا نه غایت
هستی هر دو عالم در هستی تو گمشد
ای هستی تو کامل باری زهی ولایت
ای صد هزار تشنه، لبخشک و جان پرآتش
افتاده پست گشته موقوف یک عنایت
غیر تو در حقیقت یک ذره مینبینم
ای غیر تو خیالی کرده ز تو سرایت
چندان که سالکانت ره بیش پیش بردند
ره پیش بیش دیدند بودند در بدایت
چون این ره عجایب بس بی نهایت افتاد
آخر که یابد آخر این راه را نهایت
عطار در دل و جان اسرار دارد از تو
چون مستمع نیابد پس چون کند روایت
دوستت دارم:
هدیه ایست که هرقلبی، فهم گرفتنش را ندارد،
قیمتی دارد که هرکسی، توان پرداختنش را ندارد،
جمله ی کوتاهیست که هرکسی، لیاقت شنیدنش را ندارد،
بی شک تو همیشه لایق این هدیه کوچک من هستیL♥VE YѼU aredadash
ارسالها: 2517
#157
Posted: 23 Aug 2012 05:54
(`'·.¸ (`'·.¸*¤* ¸.·'´)¸.·')
رطل گران ده صبوح زانکه رسیده است صبح
تا سر شب بشکند تیغ کشیده است صبح
روی نهفته است تیر روی نهاده است مهر
پشت بداده است ماه هین که رسیده است صبح
بر سر زنگی شب همچو کلاه است ماه
بر در قفل سحر همچو کلید است صبح
ای بت بربطنواز پردهٔ مستان بساز
کز رخ هندوی شب پرده دریده است صبح
صبح برآمد زکوه وقت صبوح است خیز
کز جهت غافلان صور دمیده است صبح
سوخته گردد شرار کز نفس سوخته
گنبد فیروزه را فرق بریده است صبح
بوی خوش باد صبح مشک دمد گوییا
کز دم آهوی چین مشک مزید است صبح
نی که از آن است صبح مشک فشان کز هوا
نافهٔ عطار را بوی شنیده است صبح
دوستت دارم:
هدیه ایست که هرقلبی، فهم گرفتنش را ندارد،
قیمتی دارد که هرکسی، توان پرداختنش را ندارد،
جمله ی کوتاهیست که هرکسی، لیاقت شنیدنش را ندارد،
بی شک تو همیشه لایق این هدیه کوچک من هستیL♥VE YѼU aredadash
ارسالها: 2517
#158
Posted: 23 Aug 2012 05:55
(`'·.¸ (`'·.¸*¤* ¸.·'´)¸.·')
صبح دم زد ساقیا هین الصبوح
خفتگان را در قدح کن قوت روح
در قدح ریز آب خضر از جام جم
باز نتوان گشت ازین در بی فتوح
توبه بشکن تا درست آیی ز کار
چند گویی توبهای دارم نصوح
مطربا قولی بگو از راهوی
راه راه راهوی است اندر صبوح
دل ز مستی قول کس مینشنود
زانکه بشنوده است قول بوالفتوح
چون سرانجام تو طوفان بلاست
عمر تو چه یک نفس چه عمر نوح
گر ز عطار این سخن مینشنوی
بشنو از مرغ سحر صور صلوح
دوستت دارم:
هدیه ایست که هرقلبی، فهم گرفتنش را ندارد،
قیمتی دارد که هرکسی، توان پرداختنش را ندارد،
جمله ی کوتاهیست که هرکسی، لیاقت شنیدنش را ندارد،
بی شک تو همیشه لایق این هدیه کوچک من هستیL♥VE YѼU aredadash
ارسالها: 2517
#159
Posted: 23 Aug 2012 06:01
(`'·.¸ (`'·.¸*¤* ¸.·'´)¸.·')
کشتی عمر ما کنار افتاد
رخت در آب رفت و کار افتاد
موی همرنگ کفک دریا شد
وز دهان در شاهوار افتاد
روز عمری که بیخ بر باد است
با سر شاخ روزگار افتاد
سر به ره در نهاد سیل اجل
شورشی سخت در حصار افتاد
مستییی بود عهد برنایی
این زمان کار با خمار افتاد
چون به مقصد رسم که بر سر راه
خر نگونسار گشت و بار افتاد
گل چگویم ز گلستان جهان
که به یک گل هزار خار افتاد
هر که در گلستان دنیا خفت
پای او در دهان مار افتاد
هر که یک دم شمرد در شادی
در غم و رنج بی شمار افتاد
بی قراری چرا کنی چندین
چه کنی چون چنین قرار افتاد
چه توان کرد اگر ز سکهٔ عمر
نقد عمر تو کم عیار افتاد
تو مزن دم خموش باش خموش
که نه این کار اختیار افتاد
گر نبودی امید، وای دلم
لیک عطار امیدوار افتاد
دوستت دارم:
هدیه ایست که هرقلبی، فهم گرفتنش را ندارد،
قیمتی دارد که هرکسی، توان پرداختنش را ندارد،
جمله ی کوتاهیست که هرکسی، لیاقت شنیدنش را ندارد،
بی شک تو همیشه لایق این هدیه کوچک من هستیL♥VE YѼU aredadash
ارسالها: 2517
#160
Posted: 23 Aug 2012 06:07
(`'·.¸ (`'·.¸*¤* ¸.·'´)¸.·')
عکس روی تو بر نگین افتاد
حلقه بشکست و بر زمین افتاد
شد جهان همچو حلقهای بر من
تا که چشمم بر آن نگین افتاد
دور از رویت آتشم در دل
زان لب همچو انگبین افتاد
آب رویم مبر که بی رویت
قسم من آه آتشین افتاد
تا که خورشید چهرهٔ تو بتافت
شور در چرخ چارمین افتاد
خوشهٔ عنبرین زلفت تورا
ماه و خورشید خوشه چین افتاد
زلف مگشای و کفر برمفشان
که خروشی در اهل دین افتاد
مشک از چین طلب که نیم شبی
چینی از زلف تو به چین افتاد
در ز چشمم طلب که هر اشکی
به حقیقت دری ثمین افتاد
دست شست از وجود هر که دمی
در غم چون تو نازنین افتاد
دل ندارم ملامتم چه کنی
بی دل افتادهام چنین افتاد
می ندانم تو را بدین سختی
با من مهربان چه کین افتاد
دل عطار چون نه مرغ تو بود
ضعف در مخلبش ازین افتاد
دوستت دارم:
هدیه ایست که هرقلبی، فهم گرفتنش را ندارد،
قیمتی دارد که هرکسی، توان پرداختنش را ندارد،
جمله ی کوتاهیست که هرکسی، لیاقت شنیدنش را ندارد،
بی شک تو همیشه لایق این هدیه کوچک من هستیL♥VE YѼU aredadash