انجمن لوتی: عکس سکسی جدید، فیلم سکسی جدید، داستان سکسی
شعر و ادبیات
  
صفحه  صفحه 192 از 270:  « پیشین  1  ...  191  192  193  ...  269  270  پسین »

Attar of Nishapur | عطار نیشابوری


مرد

 
عشق تو که همچو آتشم میآید
در خورد دل رنج کشم میآید
در بیم تو و امید تو پیوسته
زیر و زبر آمدن، خوشم میآید

عاشق به غم تو کار افتاده خوش است
سرداده به باد و بی سر استاده خوش است
انصاف بده که این دل بی سرو پا
در پای تو سر نهاده سر داده خوش است

تا کی بی تو زاری پیوست کنم
جان را ز شرابِ عشق تو مست کنم
گاهی خود را نیست و گه هست کنم
وقت است که در گردن تو دست کنم
حال همه ما خوب است ولی تو باور نکن...
     
  
زن

andishmand
 
شماره ۶

چون کس بنداند آنچه من دانم ازو
خواهم که کنم حیله و نتوانم ازو

صد گونه بلا اگر به رویم بارد
آن روی ندارم که بگردانم ازو






شماره۷

من این دل بسته را کجا خواهم برد
ور صاف مرا نیست کجا خواهم دُرد

گر نوش کنم هزار دریا هر روز
حقا که ز دَردِ تشنگی خواهم مرد





شماره ۸

چون مرغ دلم به دام هستی در شد
چندانکه طپید بند محکم تر شد

وز بی صبری و بی قراری جانم
از بس که بسوخت جمله خاکستر شد





شماره ۹

نه بستهٔ پیوند توانم بودن
نه رنج کش بند توانم بودن

عمری است که بی قرارتر از فلکم
ساکن چو زمین چند توانم بودن





شماره ۱۰

ما هر ساعت ذخیرهٔ جان بنهیم
تا آن ساعت که از غم جان برهیم

خود را شب و روز همچو پروانه زشوق
بر شمع همی زنیم تا جان بدهیم





شماره ۱۱

جان تشنگی همه جهان میآرد
پس روی به بحر دلستان میآرد

جانا جانم چگونه سیرآب شود
چون بحر تو تشنگی جان میآرد
بی تو
اینجا همه در حبس ابد تبعیدند
سالها، هجری و شمسی، همه بی خورشیدند
     
  ویرایش شده توسط: andishmand   
زن

andishmand
 
شماره ۱۲

جانا! جانی عاشق روی تو مراست
افتادگییی بر سر کوی تو مراست

هرگز نتوان گفت –یقین میدانم
آن قصه که با هر سر موی تو مراست







شماره ۱۳

در هر دو جهان گر آرزویی جویم
از وصلِ تو قدرِ سر مویی جویم

راه از همه سوی کردهام گُم بی تو
راهی به تو از کدام سویی جویم




شماره ۱۴

در پرده درونِ دل ریشت بینم
از پرده برون نشسته بیشت بینم

هر روز هزار بار بیشت بینم
تا کی بُود آن نَفَس که خویشت بینم





شماره ۱۵

از چشم خوشت بسی شکایت دارم
وز لعل لبت بسی حمایت دارم

چون من بندانم که بداند آخر
تا با تو ز تو من چه حکایت دارم





شماره ۱۶

جانا! مددی به عمر کوتاهم ده
دورم ز درت خلعتِ درگاهم ده

در مغزِ دلم نشستهای میسوزی
یا بیرون آی یا درون راهم ده





شماره ۱۷

تن زیر امانت تو خاکِ در شد
زیر قدم تو با زمین همبر شد

و آن دل که در آرزوی تو مضطر شد
در سینه ز بس که سوخت خاکستر شد
بی تو
اینجا همه در حبس ابد تبعیدند
سالها، هجری و شمسی، همه بی خورشیدند
     
  
زن

andishmand
 
شماره ۱۸

بی چهرهٔ تو در نظری نتوان دید
بی سایهٔ تو در گذری نتوان دید

حالی است عجب که با تو یک لحظه بدان
نه با خود و نه با دگری نتوان دید







شماره ۱۹

هم بادیهٔ عشق تو بی پایان است
هم درد محبّتِ تو بی درمان است

آن کیست که در راه تو سرگردان نیست
هر کو ره تو نیافت سرگردان است




شماره ۲۰

در عشق تو دل زیر و زبر باید برد
ره توشهٔ تو خون جگر باید برد

گر روی به روی تو همی نتوان کرد
سر بر پایت عمر بسر باید برد





شماره ۲۱

جان پیش تو بر میان کمر خواهم داشت
هر دم به تو شوق بیشتر خواهم داشت

من خاک توام دایم و خاکم بر سر
گر سر ز سر خاک تو بر خواهم داشت





شماره ۲۲

گر دیده به تو راه توانستی کرد
دل را ز توآگاه توانستی کرد

ای کاش دلم چنانکه دل میخواهد
در عشق تو یک آه توانستی کرد





شماره ۲۳

کو پای که از دست تو بگریختمی
کو دست که در پای تو آویختمی

ای کاش هزار جانمی تا هر دم
در خاک قدمهای تو میریختمی
بی تو
اینجا همه در حبس ابد تبعیدند
سالها، هجری و شمسی، همه بی خورشیدند
     
  
زن

andishmand
 
شماره ۲۴

چون درد ترا من به دعا میطلبم
کافر باشم اگر دوا میطلبم

چندان که خوشی است در دو عالم گو باش
من از همه فارغم، ترا میطلبم







شماره ۲۵

یا در پیشم چو شمع بنشان و بکش
یا در خونم به سر بگردان و بکش

گر بود هزار دل زخویشم بگرفت
من آنِ توام آنِ خودم خوان و بکش




شماره ۲۶

از خود خبرم ده که ز خود بیخبرم
کز آرزوی تو می بسوزد جگرم

آسان ز سر هر دو جهان برخیزم
گر بنشینی تا به تو درمینگرم




شماره ۲۷

خورشید رخ تو در نظر خواهم داشت
چون ذرّه دلم زیر و زبر خواهم داشت

تا من هوس روی تو دارم از دل
خورشید میان ذرّه در خواهم داشت





شماره ۲۸

چون من به تو در همه جهانم زنده
یک لحظه مباد بی تو جانم زنده

بی زحمت تن با تو دلم را نفسی است
گر زندهام امروز بدانم زنده





شماره ۲۹

جان رسته ازین قالب صد لون به است
دل جسته ازین نفس چو فرعون به است

جز آتش تو هیچ نمیباید تیز
انس تو یکی ذرّه ز دو کون به است
بی تو
اینجا همه در حبس ابد تبعیدند
سالها، هجری و شمسی، همه بی خورشیدند
     
  
زن

andishmand
 
شماره ۳۰

چون دل غم تو به جان توانست کشید
خوش خوش ز همه جهان توانست برید

در راه تو آب روی بفروخت همه
تا آتش مهر تو توانست خرید







شماره ۳۱

در عشق تو از بس که جنون آرم من
از آتش و سنگ، جوی خون آرم من

گر یک سنگی است در همه عالم و بس
زان سنگ به همّتت برون آرم من




شماره ۳۲

گه پیش در تو در سجود آمدهام
گه بر سر آتشت چو عود آمدهام

مستی مرا امید هشیاری نیست
کز عشق تو مست در وجود آمدهام




شماره۳۳


کو کوی تو تا به فرق بشتافتمی
پس روی ز هرچه هست بر تافتمی

دستم نرسد به جان که بشکافتمی
تا بو که ترا میان جان یافتمی




شماره ۳۴

جانا چو نه پنهان و نه پیدا باشی
با ما باشی دائم و بی ما باشی

تا کی سوزد ز آرزویت جانم
جان بشکافم بوکه در آنجا باشی




شماره ۳۵

نه غیر تو را با تو اثر میبینم
نه غیر تو من هیچ دگر میبینم

هر لحظه مرا به صبر میفرمایی
صبر از تو ز کافری بتر میبینم
بی تو
اینجا همه در حبس ابد تبعیدند
سالها، هجری و شمسی، همه بی خورشیدند
     
  
زن

andishmand
 
شماره ۳۶

در بند نیم ز هیچ کس میدانی
در دردِ توام به صد هوس میدانی

گر هستم و گر نیستم آنجا که منم
خالی نیم از تو یک نفس میدانی






شماره ۳۷

چون راه تو را هیچ سر و پایان نیست
این درد من سوخته را درمان نیست

بر روی تو جان بدادنم آسان است
بی روی تو صبرکردنم آسان نیست





شماره ۳۸

گر دل خواهی بیا و بپذیر و بگیر
دل شیفته شد بیار زنجیر و بگیر

ور در خور حضرت تو جان میآید
گیرم که نبود پرده برگیر و بگیر



شماره ۳۹

تا جاندارم گردِ تو میخواهم تاخت
میخواهم سوخت و نیز میخواهم ساخت

تو شاد بزی که نرد عشقت شب و روز
تا من باشم با تو همی خواهم باخت




شماره ۴۰

ما نقطهٔ جان وقف بلای تو کنیم
چون دایره دل بی سر و پای تو کنیم

گر تو نکنی برای ما کاری راست
ما هرچه کنیم از برای تو کنیم




شماره ۴۱

قومی که به هم میبنشینند ترا
بر هر دو جهان میبگزینند ترا

نادیده ترا جان و دل از دست بشد
چون پای آرند اگر ببینند ترا
بی تو
اینجا همه در حبس ابد تبعیدند
سالها، هجری و شمسی، همه بی خورشیدند
     
  
زن

andishmand
 
شماره ۴۲

چون نعره زنان قصد به کوی تو کنیم
جان در سر و کار آرزوی تو کنیم

در هر نفسم هزار جان میباید
تا رقص کنان نثار روی تو کنیم






شماره ۴۳

عاشق که همه جهان به روی تو بداد
جانی که نداشت ز آرزوی تو بداد

هر عافیتی که داشت در هر دو جهان
بفروخت و جمله را به بوی تو بداد





شماره ۴۴

با عشق تو ملک جاودان میچکنم
زنده به توام زحمت جان میچکنم

چون هر دو جهان از سر یک موی تو خاست
با یک مویت هر دو جهان میچکنم






شماره ۴۵

شوقی که مرا در طلب روی تو خاست
گر برگویم به صد زبان ناید راست

گر بنشینی تا به قیامت برِ من
سیرت نتوان دید به چشمی که مراست






شماره ۴۶

از عشق تو روی بر زمینم بنشین
دیریست که دور از تو چنینم بنشین

من تشنهٔ دیرینهام از بهر خدای
چندان که ترا سیر ببینم بنشین




شماره ۴۷

نادیده ترا دیدهٔ من دل برخاست
وز سوز فرونشست و خاکستر خاست

یک لحظه که ناگه شودم درد تو کم
از خواب هزار بار عاشق برخاست
بی تو
اینجا همه در حبس ابد تبعیدند
سالها، هجری و شمسی، همه بی خورشیدند
     
  
زن

andishmand
 
شماره ۴۸

ای تیرگی زلف توام دین افروز
وی روشنی روی توام راه آموز

من در شبم از تو روز میخواهم، روز
و افسردهام از تو سوز میخواهم، سوز






شماره ۴۹

گفتم به بر سوختهٔ خویش آیی
تو پادشهی کی بر درویش آیی

سرگشته همی روم به هر کوچه فرود
تابوک به یک کوچه توام پیش آیی





شماره ۵۰

ای لعل توام به حکم ایمان داده
کفرم به سر زلف پریشان داده

تو در پس پرده با من و من بی تو
از پرده برون زشوق تو جان داده






شماره ۵۱

آن غم که ز تو بر دل پرخون منست
کم نیست که هر لحظه در افزون منست

غایب نیم از تو یک نفس آنچه منم
آن چیز که غایب است بیرون منست






شماره ۵۲

در عشق تو نیم ذرّه سرگردانی
خوشتر ز هزار منصب سلطانی

زان میآیم زیر و زبر میدانی
تا بیشترم زیر و زبر گردانی




شماره ۵۳

در عشق تو عقل با جنون خواهم کرد
دیوانگی خویش کنون خواهم کرد

شوریده به خاک سر فرو خواهم برد
شوریده ز خاک سر برون خواهم کرد
بی تو
اینجا همه در حبس ابد تبعیدند
سالها، هجری و شمسی، همه بی خورشیدند
     
  
زن

andishmand
 
شماره ۵۴

تا بتوانم ازان جمال اندیشم
وز راحت و روح آن وصال اندیشم

با آنکه وصال تو محال است مرا
دایم من خسته این محال اندیشم






شماره ۵۵

بی روی تو یک لحظه نمیشاید زیست
زیرا که مرا بی تو نمیباید زیست

جانی که همه جهان بدو مینازند
بیزارم ازو چو بی تو میباید زیست





شماره ۵۶

ای بس که به هر تکی دویدم بی تو
وی بس که زهر سویی پریدم بی تو

چون روز قیامتم شبی میباید
تا با تو بگویم آنچه دیدم بی تو






شماره ۵۷

جانا ز ره دراز میآیم من
با سینهٔ پر نیاز میآیم من

چندان که مرا ز پیش خود میرانی
پیش تو به دیده باز میآیم من





شماره ۵۸

در عشق تو کارم به هوس برناید
وین کار آسان به دست کس برناید

گفتم نفسی، به دست تو، توبه کنم
گر جان به لب آید آن نفس برناید




شماره ۵۹

با عشق تو دست در کمر خواهم کرد
چون زلف تو دل زیر و زبر خواهم کرد

هر دم ز تو شورشی دگر خواهم کرد
سگ به ز من از تو صبر اگر خواهم کرد

بی تو
اینجا همه در حبس ابد تبعیدند
سالها، هجری و شمسی، همه بی خورشیدند
     
  
صفحه  صفحه 192 از 270:  « پیشین  1  ...  191  192  193  ...  269  270  پسین » 
شعر و ادبیات

Attar of Nishapur | عطار نیشابوری


این تاپیک بسته شده. شما نمیتوانید چیزی در اینجا ارسال نمائید.

 

 
DMCA/Report Abuse (گزارش)  |  News  |  Rules  |  How To  |  FAQ  |  Moderator List  |  Sexy Pictures Archive  |  Adult Forums  |  Advertise on Looti
↑ بالا
Copyright © 2009-2024 Looti.net. Looti Forums is not responsible for the content of external sites

RTA