انجمن لوتی: عکس سکسی جدید، فیلم سکسی جدید، داستان سکسی
شعر و ادبیات
  
صفحه  صفحه 196 از 270:  « پیشین  1  ...  195  196  197  ...  269  270  پسین »

Attar of Nishapur | عطار نیشابوری


زن

andishmand
 
شماره ۵۰

شرطست ز تو بی سر و بی پا که روم
فرض است دراندوهِ تو تنها که روم

گفتم بگریزم از تو جایی دیگر
خود جای گرفتهای تو هرجا که روم







شماره ۵۱


گه عشق تو چون حلقهٔ در میبَرَدم
گاه از بد و نیک بیخبر میبَرَدم

هر دم به غرامتی دگر میکشدم
هر لحظه به عالمی دگر میبَرَدم









شماره ۵۲

سودای توام به سر برون گردانید
باری بشنو ز من که چون گردانید

بر خاک رهم فکند و خون کرد دلم
چون خاک شدم میان خون گردانید







شماره۵۳

سودای تو کارم به خطر خواهد کرد
قسم دل من خون جگر خواهد کرد

فی الجمله مرا زیر و زبر خواهد کرد
این میدانم تا چه دگر خواهد کرد





شماره ۵۴


عشق تو به هر دمم هزار افسون کرد
تا عقل ز من برد و مرا مجنون کرد

من هرچه که داشتم ندادم از دست
اما همه او ز دست من بیرون کرد
بی تو
اینجا همه در حبس ابد تبعیدند
سالها، هجری و شمسی، همه بی خورشیدند
     
  
زن

andishmand
 
شماره ۵۵

گه نعره زن قلندر آیم با تو
گه پیش فتاده بر سر آیم با تو

هر روز به دستی دگر آیم با تو
آخر به کدام در درآیم با تو







شماره ۵۶

گاهی به خودم بار دهد مستی مست
گاهی ز خودم دور کند پستی پست

گاهیم چنان کند که حیران گردم
تا هست جهان و در جهان هستی هست









شماره ۵۷

زان بگرفته است لشکری پیش و پسم
تا یک نفسی به خویشتن در نرسم

از پرده برون میفکند هر نفسم
تا من بندانم که کیم یا چه کسم







شماره ۵۸
چون داد دلم دل گسلم میندهد
جز درد و دریغ حاصلم میندهد

گرچه دل من ببرد دل او را باد!
دل باز چه خواهم چو دلم میندهد





شماره ۵۹

جان میسوزد هر نفسم تا کی ازین
دل میندهد هیچ کسم تا کی ازین

بگرفت بلا پیش و پسم تاکی ازین
فریاد ز فریاد رسم تاکی ازین
بی تو
اینجا همه در حبس ابد تبعیدند
سالها، هجری و شمسی، همه بی خورشیدند
     
  ویرایش شده توسط: andishmand   
زن

andishmand
 
شماره ۶۰

چه عشوه و دم بود که دلدارنداد
دل برد و به دلبریم اقرار نداد

گفتم که مرا به پیشِ خود بار دهد
از بیرحمی خود دلش بار نداد




شماره ۶۱

هم دیده بر آن روی چو مه باید داشت
هم توبه ازان روی گنه باید داشت

گفتم: «جانا چشم من ازدست بشد»
گفتا: «چکنم چشم نگه باید داشت»







باب سی و سوم: در شکر نمودن از معشوق


شماره ۱

خورشید رخت ملک جهان میبخشد
دُرّ سخنت گنج نهان میبخشد

صد جان یابم از غم عشقت هر روز
گویی که غم عشق تو جان میبخشد






شماره ۲

ای هر نفسی جلوهگری افزونت
گه رد خاکست جلوه، گه در خونت

همچون متحیری فرو ماندهام
از لطف حجابهای گوناگونت


بی تو
اینجا همه در حبس ابد تبعیدند
سالها، هجری و شمسی، همه بی خورشیدند
     
  
زن

andishmand
 



شماره ۳

از بس که شکر فشاند عشق تونخست
جاوید همه جهان شکر خواهد جست

هرچیز که مییابم و میخواهم جست
گویی شکر لعل تو دارد بدرست









شماره ۴

گاهی به سخن قوت روانم بخشی
گاهی به سحر راز نهانم بخشی

گر دل ببری هزار دل باز دهی
ور جان ببری هزار جانم بخشی









شماره ۵

ای خوش دلی هر دو جهانم غم تو
بیزحمت تن مونس جانم غم تو

آن چیز که آشکار مینتوان گفت
تعلیم کنی راز نهانم غم تو







شماره ۶

در هر چیزی که بود دل بستگیم
از جمله بریده گشت پیوستگیم

دیوانگی عشق تو از یک یک چیز
خو باز همی کند به آهستگیم




بی تو
اینجا همه در حبس ابد تبعیدند
سالها، هجری و شمسی، همه بی خورشیدند
     
  ویرایش شده توسط: andishmand   
زن

andishmand
 
شماره ۷

یک ذرّه ز عشق تو به صحرا آمد
تا این همه گفت و گوی پیدا آمد

جان نعره زنان در بن دریا افتاد
دل رقص کنان با سر غوغا آمد














شماره ۸

در هر چیزی ترا جمالی دگرست
در هر ورق حسن تو حالی دگرست

هرناقص را ازتو کمالی دگرست
هر عاشق را ز تو وصالی دگرست








شماره ۹

سرگشتهٔ تست، نُه فلک، میدانی
گرد در تو گشته به سرگردانی

تو خورشیدی ولی میان جانی
خورشید که دیدهست بدین پنهانی






شماره ۱۰

ای یاد تو آب زندگانی جان را
اندوه تو عین شادمانی جان را

یک ذرّه تحیر تو در پردهٔ جان
خوش تر ز نعیم جاودانی جان را






شماره ۱۱

با جان چه کنم که عشق تو جانم بس
درمان چکنم درد تو درمانم بس

در عشق تو، صد هزار دردست مرا
یک ذرّه گر افزون کنیم آنم بس

بی تو
اینجا همه در حبس ابد تبعیدند
سالها، هجری و شمسی، همه بی خورشیدند
     
  ویرایش شده توسط: andishmand   
زن

andishmand
 
شماره ۱۲

چون روی تو مینبینم ای شمع طراز
چون شمع ز تو سوخته میمانم باز

گر بنشینی با تو بسی دارم کار
ور بنیوشی با تو بسی دارم راز








شماره ۱۳

هر شب که نیاوری شبیخون غمت
بنشینم و خوش همی خورم خون غمت

تو شادبزی که در هوای غم تو
کاری دگرم نماند بیرون غمت





شماره ۱۴

من عاشق روی تو ز دیری گاهم
در عشق تو نیست هیچ کس همراهم

گر خلق جهان شادی عشقت خواهند
تا جان دارم من غم عشقت خواهم








شماره ۱۵

درد تو که در دلم به جای جان بود
درمانِ من عاشق سرگردان بود

چون درد تو از پردهٔ دل روی نمود
چون در نگریستم همه درمان بود





شماره ۱۶

گر ماه نه زیر میغ میداشتیی
بس سر که بر تو تیغ میداشتیی

در درد و دریغ جاودان ماندی دل
گر درد ز دل دریغ میداشتیی






شماره ۱۷

رنج تو به صد گنج مسلم ندهم
ملک غم تو به ملکت جم ندهم

چون درد تو درمان دلم خواهد بود
یک ساعته دردت به دو عالم ندهم

بی تو
اینجا همه در حبس ابد تبعیدند
سالها، هجری و شمسی، همه بی خورشیدند
     
  ویرایش شده توسط: andishmand   
زن

andishmand
 
شماره ۱۸

پیوسته به جان و تن ترا خواهم خواست
در پیرهن و کفن ترا خواهم خواست

گر خواهم و گرنه از توام نیست گزیر
گر خواهی وگرنه من ترا خواهم خواست








شماره ۱۹

ای بس که دلم بر در تو خون بگریست
و آواز نیامد ز پس پرده که کیست

گر در من دلسوخته خواهی نگریست
گر خواهم مرد جاودان خواهم زیست





شماره ۲۰

دلها که به جمع آرزوی تو کنند
خود را قربان بر سر کوی تو کنند

برجملهٔ خلق مرگ ازان واجب شد
تا آن همه جان نثار روی تو کنند








شماره ۲۱

جانم، ز میان جان، وفای تو کند
دل ترک دو عالم از برای تو کند

بر تارک خورشید نهد پای از قدر
هرذره که لحظهای هوای تو کند









شماره ۲۲

چندان که دلم سوی تو بشتابد باز
هر دم کاری دگر بر او تابد باز

من گم شدهام، تو گم نیی زانکه دلم
در هر چه نگه کند ترا یابد باز






شماره ۲۳

دیرست که سودای تو در سر دارم
وز عشق دلی خون شده در بر دارم

در راه تو یک مذهب و یک شیوه نیم
هر لحظه، به نو، مذهب دیگر دارم

بی تو
اینجا همه در حبس ابد تبعیدند
سالها، هجری و شمسی، همه بی خورشیدند
     
  
زن

andishmand
 
شماره ۲۴

ای قاعدهٔ عشق تو جان افزایی
خاصیت حسن تو جهان آرایی

سلطان زمان شوم من سودایی
گر صبر دهی مرا درین تنهایی








شماره ۲۵

در عشق تو جان قویم میباید
وز خلق تنی منزویم میباید

چون در ره من وجودِ من سدِّ من است
در راه تو تنهارویم میباید










شماره ۲۶

گه جان مرا غرق ملاهی میدار
گه نفسم را به صد تباهی میدار

تو زان منی چنان که خواهی میکن
من زان توام چنان که خواهی میدار








شماره ۲۷

از بس که شدم ز عشق تو دور اندیش
اندیشه ندارم از دو عالم کم و بیش

در هر چیزی که بنگرد این دل ریش
آن چیز ز پس بیند و روی تو ز پیش









شماره ۲۸

کو هیچ رهی که پیش آن سدّی نیست
کو هیچ قبولی که درو ردّی نیست

در جلوه گریهای تو حیران شدهام
کاین جلوهگریهای ترا حدّی نیست






شماره ۲۹

از خود برهان مرا که بس ممتحنم
جان و تن من باش که بیجان و تنم

خویشی خودم بخش که تا خوش بزیم
با خویشتنم گیر که بیخویشتنم

بی تو
اینجا همه در حبس ابد تبعیدند
سالها، هجری و شمسی، همه بی خورشیدند
     
  
زن

andishmand
 
شماره ۳۰

عشقت ز ابد تا به ازل میبینم
یک سایهٔ او علم و عمل میبینم

هر اشکالی که در همه عالم هست
در نقطهٔ شین عشق حل میبینم








شماره ۳۱

در عشق تو اسبِ جان بسر خواهم تاخت
پروانه صفت پای ز پر خواهم ساخت

جان و تن ودین و دل و ملک دوجهان
در باختم و چیز دگر خواهم باخت










شماره ۳۲

گه در عشقت بی سر و پا میسوزیم
گه زآتش صد گونه بلا میسوزیم

آن اولیتر که تا بود جان در تن
تو مینازی مدام و ما میسوزیم








شماره ۳۳

افتان خیزان در ره تو میپوییم
چیزی که کسی نیافت ما میجوییم

بر خاک درت روی به خون میشوییم
هم با تو ز تو واقعهای میگوییم









شماره ۳۴

بی روی تو چشم بر چه خواهم انداخت
بیآرزوی تو سر چه خواهم انداخت

هر تیر که در جعبهٔ وُسْعِ ما بود
انداخته شد دگر چه خواهم انداخت






شماره ۳۵

دوش آمد و گفت اگر دل ما داری
کُل گرد چرا مذهبِ اَجزا داری

چون قطره برون مباش و غوّاصی کُن
یعنی که درون هزار دریا داری

بی تو
اینجا همه در حبس ابد تبعیدند
سالها، هجری و شمسی، همه بی خورشیدند
     
  
زن

andishmand
 
شماره ۳۶

ای بی سر و بن گشته جهانی از تو
نامانده سالم دل و جانی از تو

گرچه نتوان یافت نشانی از تو
غایب نتوان بود زمانی از تو





شماره ۳۷

گه پیش تو چون قلم بسر میآییم
گاه از بد و نیک بیخبر میآییم

با عشق تو دست در کمر میآییم
بر پنداری زیر و زبر میآییم




شماره ۳۸

جانا ز غم عشق تو سرگردانم
من در طلب تو از میانِ جانم

گفتی که به ترک جان بگو تا برهی
چون تو به میان جان دری نتوانم






شماره ۳۹

در درد خودم چو چرخ سرگردان کن
وز عشق خودم بی سر و بی سامان کن

هرگاه که درمان دلم خواهی کرد
درمان دلم ز درد بی درمان کن






شماره ۴۰

سر با تو ببازم، کلِه من اینست
پیش تو بمیرم، شرهِ من اینست

گر ملک دو عالمم مسلم گردد
جز خون نخورم زانکه رهِ من اینست






شماره ۴۱

در راه تو، دل واقعهٔ مشکل خواست
در راه تو پای تا بسر در گل خواست

وانگاه چو در بلای عشق تو فتاد
از تو ز برای دل بلای دل خواست

بی تو
اینجا همه در حبس ابد تبعیدند
سالها، هجری و شمسی، همه بی خورشیدند
     
  
صفحه  صفحه 196 از 270:  « پیشین  1  ...  195  196  197  ...  269  270  پسین » 
شعر و ادبیات

Attar of Nishapur | عطار نیشابوری


این تاپیک بسته شده. شما نمیتوانید چیزی در اینجا ارسال نمائید.

 

 
DMCA/Report Abuse (گزارش)  |  News  |  Rules  |  How To  |  FAQ  |  Moderator List  |  Sexy Pictures Archive  |  Adult Forums  |  Advertise on Looti
↑ بالا
Copyright © 2009-2024 Looti.net. Looti Forums is not responsible for the content of external sites

RTA