انجمن لوتی: عکس سکسی جدید، فیلم سکسی جدید، داستان سکسی
شعر و ادبیات
  
صفحه  صفحه 20 از 270:  « پیشین  1  ...  19  20  21  ...  269  270  پسین »

Attar of Nishapur | عطار نیشابوری


زن


 
(`'·.¸ (`'·.¸*¤* ¸.·'´)¸.·')


صبح بر شب شتاب می‌آرد
شب سر اندر نقاب می‌آرد

گریهٔ شمع وقت خندهٔ صبح
مست را در عذاب می‌آرد

ساقیا آب لعل ده که دلم
ساعتی سر به آب می‌آرد

خیز و خون سیاوش آر که صبح
تیغ افراسیاب می‌آرد

خیز ای مطرب و بخوان غزلی
هین که زهره رباب می‌آرد

صبحدم چون سماع گوش کنی
دیده را سخت خواب می‌آرد

مطرب ما رباب می‌سازد
ساقی ما شراب می‌آرد

همه اسباب عیش هست ولیک
مرگ تیغ از قراب می‌آرد

عالمی عیش با اجل هیچ است
این سخن را که تاب می‌آرد

ای دریغا که گر درنگ کنم
عمر بر من شتاب می‌آرد

در غم مرگ بی‌نمک عطار
از دل خود کباب می‌آرد

دوستت دارم:
هدیه ایست که هرقلبی، فهم گرفتنش را ندارد،
قیمتی دارد که هرکسی، توان پرداختنش را ندارد،
جمله ی کوتاهیست که هرکسی، لیاقت شنیدنش را ندارد،
بی شک تو همیشه لایق این هدیه کوچک من هستیL♥VE YѼU aredadash
     
  
زن


 
☀☀☀☀☀☀

دل درد تو یادگار دارد
جان عشق تو غمگسار دارد

تا عشق تو در میان جان است
جان از دو جهان کنار دارد

تا خورد دلم شراب عشقت
سرگشتگی خمار دارد

مسکین دل من چو نزد تو نیست
در کوی تو خود چکار دارد

راز تو نهان چگونه دارم
کاشکم همه آشکار دارد

چندین غم بی نهایت از تو
عطار ز روزگار دارد

دوستت دارم:
هدیه ایست که هرقلبی، فهم گرفتنش را ندارد،
قیمتی دارد که هرکسی، توان پرداختنش را ندارد،
جمله ی کوتاهیست که هرکسی، لیاقت شنیدنش را ندارد،
بی شک تو همیشه لایق این هدیه کوچک من هستیL♥VE YѼU aredadash
     
  
زن


 
☀☀☀☀☀☀

سر زلف تو بوی گلزار دارد
لب لعل تو رنگ گلنار دارد

از آن غم که یکدم سر گل نبودت
ببین گل که چون پای بر خار دارد

اگر روی تو نیست خورشید عالم
چرا خلق را ذره کردار دارد

وگر نقطهٔ عاشقان نیست خالت
چرا عاشقان را چو پرگار دارد

وگر زلف تو نیست هندوی ترسا
چرا پس چلیپا و زنار دارد

دهانت چو با پسته‌ای تنگ ماند
شکر تنگ بسته به خروار دارد

خط سبز زنگار رنگ تو یارب
چو گوگرد سرخی چه مقدار دارد

چرا روی کردی ترش تا ز خطت
نگین مسین تو زنگار دارد

ندارم به روی تو چشم تعهد
که روی تو خود چشم بیمار دارد

چو تیمار چشم خودش می نبینم
مرا چشم زخمی چه تیمار دارد

مکن بیقرارم چو گردون که گردون
به صاحب قرانیم اقرار دارد

به یک بوسه جان مرا زنده گردان
که جانم به عالم همین کار دارد

فرید از لب تو سخن چون نگوید
که شعر از لب تو شکربار دارد

دوستت دارم:
هدیه ایست که هرقلبی، فهم گرفتنش را ندارد،
قیمتی دارد که هرکسی، توان پرداختنش را ندارد،
جمله ی کوتاهیست که هرکسی، لیاقت شنیدنش را ندارد،
بی شک تو همیشه لایق این هدیه کوچک من هستیL♥VE YѼU aredadash
     
  
زن


 
☀☀☀☀☀☀

فرو رفتم به دریایی که نه پای و نه سر دارد
ولی هر قطره‌ای از وی به صد دریا اثر دارد

ز عقل و جان و دین و دل به کلی بی خبر گردد
کسی کز سر این دریا سر مویی خبر دارد

چه گردی گرد این دریا که هر کو مردتر افتد
ازین دریا به هر ساعت تحیر بیشتر دارد

تورا با جان مادرزاد ره نبود درین دریا
کسی این بحر را شاید که او جانی دگر دارد

تو هستی مرد صحرایی نه دریابی نه بشناسی
که با هر یک ازین دریا دل مردان چه سر دارد

ببین تا مرد صاحب دل درین دریا چسان جنبد
که بر راه همه عمری به یک ساعت گذر دارد

تو آن گوهر که در دریا همه اصل اوست کی یابی
چو می‌بینی که این دریا جهانی پر گهر دارد

اگر خواهی که آن گوهر ببینی تو چنان باید
که چون خورشید سر تا پای تو دایم نظر دارد

عجب آن است کین دریا اگرچه جمله آب آمد
ولی از شوق یک قطره زمین لب خشک‌تر دارد

چو شوقش بود بسیاری به آبی نیز غیر خود
ز تو بر ساخت غیر خود تویی غیری اگر دارد

سلامت از چه می‌جویی ملامت به درین دریا
که آن وقت است مرد ایمن که راهی پرخطر دارد

چو از تر دامنی عطار در کنجی است متواری
ندانم کین سخن گفتن ازو کس معتبر دارد

دوستت دارم:
هدیه ایست که هرقلبی، فهم گرفتنش را ندارد،
قیمتی دارد که هرکسی، توان پرداختنش را ندارد،
جمله ی کوتاهیست که هرکسی، لیاقت شنیدنش را ندارد،
بی شک تو همیشه لایق این هدیه کوچک من هستیL♥VE YѼU aredadash
     
  
زن


 
☀☀☀☀☀☀

هر که بر روی او نظر دارد
از بسی نیکوی خبر دارد

تو نکوتر ز نیکوان دو کون
که دو کون از تو یک اثر دارد

هرچه اندر دو کون می‌بینم
از جمال تو یک نظر دارد

در جمالت مدام بیخبر است
هر که او ذره‌ای بصر دارد

دیده‌جان که در تو حیران است
هرچه جز توست مختصر دارد

هر که روی چو آفتاب تو دید
نتواند که دیده بردارد

هر که بویی بیافت از ره تو
خاک راه تو تاج سر دارد

عاشق از خویشتن نیندیشد
گرچه راهت بسی خطر دارد

خویش را مست وار درفکند
هر که او جان دیده‌ور دارد

در ره عشق تو دل عطار
آتشی سخت در جگر دارد

دوستت دارم:
هدیه ایست که هرقلبی، فهم گرفتنش را ندارد،
قیمتی دارد که هرکسی، توان پرداختنش را ندارد،
جمله ی کوتاهیست که هرکسی، لیاقت شنیدنش را ندارد،
بی شک تو همیشه لایق این هدیه کوچک من هستیL♥VE YѼU aredadash
     
  
زن


 
☀☀☀☀☀☀

لب تو مردمی دیده دارد
ولی زلف تو سر گردیده دارد

که داند تا سر زلف تو در چین
چه زنگی بچه ناگردیده دارد

چو حسنت می‌نگنجد در جهانی
به جانم چون رهی دزدیده دارد

چو مژه بر سر چشمت نشاند
سر یک مژه هر کو دیده دارد

وصال تو مگر در چین زلف است
که چندین پردهٔ دریده دارد

کنون هر کو به جان وصل تو می‌جست
اگر دارد طمع بریده دارد

از آن شوریده‌ام از پستهٔ تو
که شور او بسی شوریده دارد

خیال روی تو استاد در قلب
ز بهر کین زره پوشیده دارد

اگر آهنگ خون ریزی ندارد
چرا چندین به خون غلطیده دارد

فرید از تو دلی دارد چو بحری
که بحری خون چنین جوشیده دارد

دوستت دارم:
هدیه ایست که هرقلبی، فهم گرفتنش را ندارد،
قیمتی دارد که هرکسی، توان پرداختنش را ندارد،
جمله ی کوتاهیست که هرکسی، لیاقت شنیدنش را ندارد،
بی شک تو همیشه لایق این هدیه کوچک من هستیL♥VE YѼU aredadash
     
  
زن


 
☀☀☀☀☀☀

بر در حق هر که کار و بار ندارد
نزد حق او هیچ اعتبار ندارد

جان به تماشای گلشن در حق بر
خوش بود آن گلشنی که خار ندارد

مست خراب شراب شوق خدا شو
زانکه شراب خدا خمار ندارد

خدمت حق کن به هر مقام که باشی
خدمت مخلوق افتخار ندارد

تا بتند عنکبوت بر در هر غار
پردهٔ عصمت که پود و تار ندارد

ساختن پرده آنچنان ز که آموخت
از در آنکس که پرده‌دار ندارد

تا دل عطار در دو کون فروشد
از پی آن بار بار بار ندارد

دوستت دارم:
هدیه ایست که هرقلبی، فهم گرفتنش را ندارد،
قیمتی دارد که هرکسی، توان پرداختنش را ندارد،
جمله ی کوتاهیست که هرکسی، لیاقت شنیدنش را ندارد،
بی شک تو همیشه لایق این هدیه کوچک من هستیL♥VE YѼU aredadash
     
  
زن


 
☀☀☀☀☀☀

زین درد کسی خبر ندارد
کین درد کسی دگر ندارد

تا در سفر اوفکند دردم
می‌سوزم و کس خبر ندارد

کور است کسی که ذره‌ای را
بیند که هزار در ندارد

چه جای هزار و صد هزار است
یک ذره چو پا و سر ندارد

چندان که شوی به ذره‌ای در
مندیش که ره دگر ندارد

چون نامتناهی است ذره
خواجه سر این سفر ندارد

آن کس گوید که ذره‌خرد است
کو دیدهٔ دیده‌ور ندارد

چون دیده پدید گشت خورشید
از ذره بزرگتر ندارد

از یک اصل است جمله پیدا
اما دل تو نظر ندارد

در ذره تو اصل بین که ذره
از ذره شدن خبر ندارد

اصل است که فرع می‌نماید
زان اصل کسی گذر ندارد

عطار اگر زبون فرغ است
جان چشم زاصل بر ندارد

دوستت دارم:
هدیه ایست که هرقلبی، فهم گرفتنش را ندارد،
قیمتی دارد که هرکسی، توان پرداختنش را ندارد،
جمله ی کوتاهیست که هرکسی، لیاقت شنیدنش را ندارد،
بی شک تو همیشه لایق این هدیه کوچک من هستیL♥VE YѼU aredadash
     
  ویرایش شده توسط: arazmas   
زن


 
☀☀☀☀☀☀

دلی کز عشق جانان جان ندارد
توان گفتن که او ایمان ندارد

درین میدان که یارد گشت یکدم
که کس مردی یک جولان ندارد

شگرفی باید از گنج دو عالم
که جان یک لحظه بی‌جانان ندارد

به آسانی منه در کوی او پای
که رهرو راه را آسان ندارد

چه عشق است این که خود نقصان نگیرد
چه درد است این که خود درمان ندارد

دلم در درد عشق او چنان است
که دل بی درد عشقش جان ندارد

مرو در راه او گر ناتوانی
که دور است این ره و پایان ندارد

اگر قوت نداری دور ازین راه
که کوی عاشقان پیشان ندارد

برو عطار دم درکش که جانان
همه عمرت چنین حیران ندارد

دوستت دارم:
هدیه ایست که هرقلبی، فهم گرفتنش را ندارد،
قیمتی دارد که هرکسی، توان پرداختنش را ندارد،
جمله ی کوتاهیست که هرکسی، لیاقت شنیدنش را ندارد،
بی شک تو همیشه لایق این هدیه کوچک من هستیL♥VE YѼU aredadash
     
  
زن


 
☀☀☀☀☀☀

اگر درمان کنم امکان ندارد
که درد عشق تو درمان ندارد

ز بحر عشق تو موجی نخیزد
که در هر قطره صد طوفان ندارد

غمت را پاک‌بازی می‌بباید
که صد جان بخشد و یک جان ندارد

به حسن رای خویش اندیشه کردم
به حسن روی تو امکان ندارد

فروگیرد جهان خورشید رویت
اگر زلف تواش پنهان ندارد

فلک گر صوفییی پیروزه‌پوش است
ولی این هست او را کان ندارد

اگرچه در جهان خورشید رویش
به زیبایی خود تاوان ندارد

چو نتواند که چون روی تو باشد
بگو تا خویش سرگردان ندارد

چو طوطی خط تو بر دهانت
کسی بر نقطه صد برهان ندارد

سر زلف تو چون گیرم که بی تو
غمم چون زلف تو پایان ندارد

لبت خونم چرا ریزد به دندان
اگر بر من به خون دندان ندارد

فرید امروز خوش خوان‌تر ز خطت
خطی سرسبز در دیوان ندارد

دوستت دارم:
هدیه ایست که هرقلبی، فهم گرفتنش را ندارد،
قیمتی دارد که هرکسی، توان پرداختنش را ندارد،
جمله ی کوتاهیست که هرکسی، لیاقت شنیدنش را ندارد،
بی شک تو همیشه لایق این هدیه کوچک من هستیL♥VE YѼU aredadash
     
  
صفحه  صفحه 20 از 270:  « پیشین  1  ...  19  20  21  ...  269  270  پسین » 
شعر و ادبیات

Attar of Nishapur | عطار نیشابوری


این تاپیک بسته شده. شما نمیتوانید چیزی در اینجا ارسال نمائید.

 

 
DMCA/Report Abuse (گزارش)  |  News  |  Rules  |  How To  |  FAQ  |  Moderator List  |  Sexy Pictures Archive  |  Adult Forums  |  Advertise on Looti
↑ بالا
Copyright © 2009-2024 Looti.net. Looti Forums is not responsible for the content of external sites

RTA