انجمن لوتی: عکس سکسی جدید، فیلم سکسی جدید، داستان سکسی
شعر و ادبیات
  
صفحه  صفحه 202 از 270:  « پیشین  1  ...  201  202  203  ...  269  270  پسین »

Attar of Nishapur | عطار نیشابوری


زن

andishmand
 
شماره ۲۱

تا دل به غمت فرو شد و برنامد
زان روز ز دل نشان دیگر نامد

در پای تو افشاند همی هرچه که داشت
دردا که به جز دریغ با سر نامد






شماره ۲۲

گاهی چو گهر ز تیغ میتابی تو
گاه از دل پر دریغ میتابی تو

ای ماه زمین و آسمان جانم سوخت
آخر ز کدام میغ میتابی تو





شماره ۲۳

گر دل گویم ز غایت مشتاقی
از دست بشد باده بیار ای ساقی

ور جان گویم در ره تو فانی شد
جان فانی شد کنون تو دانی باقی







شماره ۲۴

جانا! ز غمت این دل دیوانه بسوخت
در دام بر امّید یکی دانه بسوخت

از بس که دل خام طمع سودا پخت
در خامی و سوز همچو پروانه بسوخت








شماره ۲۵


دل بی تو چو بی سلامتی برخیزد
وز نالهٔ او قیامتی برخیزد

ور با تو دمی نشستنم دست دهد
از یک یک ذرّه قامتی برخیزد
بی تو
اینجا همه در حبس ابد تبعیدند
سالها، هجری و شمسی، همه بی خورشیدند
     
  
زن

andishmand
 
شماره ۲۷

هم عاشق آن روی چو مه خواهم بود
هم فتنهٔآن زلف سیه خواهم بود

بر باد مده مرا که من در ره تو
تا خواهم بود خاک ره خواهم بود






شماره ۲۸

جانا! غم تو فکند در کوی مرا
چون گوی روان کرد به هر سوی مرا

گر آه برآرم ازدل پرخونم
خونی بچکد از بن هر موی مرا





شماره ۲۹

زان روز که عشق تو به من درنگریست
خلقی به هزار دیده بر من بگریست

هر روز هزار بار در عشق توام
میباید مُرد زار و میباید زیست







شماره ۳۰

بس قصّه که بر خلق شمردم ز غمت
بس قصّه که زیر خاک بردم ز غمت

گر شادی تو در غم این مسکین است
تو شاد بزی که من بمردم ز غمت








شماره ۳۱

در عشق توام هم نفس اندوه تو بس
در درد توام دسترس اندوه تو بس

در تنهائی که یار باید صد کس
گر نیست مرا هیچ کس، اندوه تو بس
بی تو
اینجا همه در حبس ابد تبعیدند
سالها، هجری و شمسی، همه بی خورشیدند
     
  
زن

andishmand
 
شماره ۳۲

در عشق تو من با دل پرخون چکنم
چون افتادم ز پرده بیرون چکنم

گفتم نفسی برآرم از دل با تو
دل رفت و نفس نماند اکنون چکنم






شماره ۳۳

تن را که در آتش عذاب افتاده است
بر رشتهٔ جان هزار تاب افتاده است

دل را که به سالها عمارت کردم
اکنون ز می عشق، خراب افتاده است





شماره ۳۴

خوش خوش بربود نیکوئی تو مرا
در کار کشید بدخوئی تو مرا

تلخی تو نیست شوربختی من است
شیرینی آن ترش روئی تو مرا







شماره ۳۵

جانا! دل و جانم آتش افروز از تست
ناسازی این بخت جگرسوز از تست

شب نیست که روز دل فرومینشود
خوش باد شبت که دل بدین روز از تست!







شماره ۳۶

دوشم غم تو وداع جان میفرمود
برکندن دل ازین جهان میفرمود

پا بر زبر جهان و جان بنهادم
یعنی که غم توام چنان میفرمود
بی تو
اینجا همه در حبس ابد تبعیدند
سالها، هجری و شمسی، همه بی خورشیدند
     
  
زن

andishmand
 
شماره ۳۷

در عشق تو خوف و خطرم بسیارست
خون دل وآه سحرم بسیارست

زان روز که در عشق تو شور آوردم
زان شور نمک بر جگرم بسیارست






شماره ۳۸

دل نیست که از عشق تو خون مینشود
تن نیست که از تو سرنگون مینشود

جان از تن غم کشم برون رفت و هنوز
سودای تو از سرم برون مینشود





شماره ۳۹

در دست جفای تو زبون است دلم
در پای غم تو سرنگون است دلم

هرچند که خون دل حلال است ترا
در خونِ دلم مشو که خون است دلم







شماره ۴۰

دانی تو که از حلقهٔ زلفت چونم
چون حلقه منه از در خود بیرونم

شک نیست که خونی نرهد از سردار
خونی گردی اگر شوی در خونم







بی تو
اینجا همه در حبس ابد تبعیدند
سالها، هجری و شمسی، همه بی خورشیدند
     
  
زن

andishmand
 
باب چهل و دوم: در صفت دردمندی عاشق






شماره ۱

خونِ من خاکی که بریزد آخر
با خاک به خونی که ستیزد آخر

در خون دلم مشو که من خاک توام
از خون کفی خاک چه خیزد آخر






شماره ۲

بی چهرهٔ تو چشم کرادارم من
خون میریزی که خونبها دارم من

خونی که بریختی چو بگشادی دست
در گردن من کن که روا دارم من





شماره ۳

تاکی بی تو زاری پیوست کنم
جان را ز شراب عشق تو مست کنم

گاهی خود را نیست و گهی هست کنم
وقت است که در گردن تودست کنم






شماره ۴

خواهم که همی عاشق رویت میرم
سرگشته چو موی پیش مویت میرم

دانم به یقین که زنده مانم جاوید
گر نعرهزنان در آرزویت میرم





شماره ۵

گاه از غم تو مست و خرابم بینی
گه چون شمعی در تب و تابم بینی

دوشم دیدی به خواب جان رفته ز دست
امروز چو جان رفت چه خوابم بینی
بی تو
اینجا همه در حبس ابد تبعیدند
سالها، هجری و شمسی، همه بی خورشیدند
     
  
زن

andishmand
 
شماره ۶

جانا! تو کجائی که نیازم بینی
وین نالهٔ شبهای درازم بینی

از ضعف چنانم که نیایم در چشم
گر بازآئی مدان که بازم بینی






شماره ۷

در عشق تو راه این دل غافل گم کرد
هر روز هزار بار منزل گم کرد

چون در پهلوست جای دل عاشق تو
در پهلوی تو چرا چنین دل گم کرد





شماره ۸

در عشق تو من گرد جنون میگردم
وز دایرهٔ عقل برون میگردم

دیری است که در خون دل من شدهای
در خون تو شدی و من به خون میگردم






شماره ۹

در عشقِ تو رسوای جهان آمدهایم
و انگشت نمای این و آن آمدهایم

کردیم هزار منزل از پس هر روز
تا ما ز دل خویش به جان آمدهایم





شماره ۱۰

جان سوخته پای بست آمد بی تو
وز دست شده به دست آمد بی تو

تا خیلِ خیال تو شبیخون آورد
بر قلبِ بسی شکست آمد بی تو
بی تو
اینجا همه در حبس ابد تبعیدند
سالها، هجری و شمسی، همه بی خورشیدند
     
  
زن

andishmand
 
شماره ۱۱

ای شمع چگل! تاتو برفتی ز برم
من کُشتهٔ هجر تو چو شمع سحرم

دور از تو چنان شدم که در روی زمین
گر بازآیی باز نیابی اثرم






شماره۱۲

در عشقِ تو برخویشتنم فرمان نیست
وین درد مرا به هیچ رو درمان نیست

گفتی: «برهی گر ز سرم برخیزی»
برخاستنم از سر جان آسان نیست





شماره ۱۳

جانا! دل من زیر و زبر خواهد شد
در پای غمت عمر بسر خواهد شد

دم دم به دمی که نیم جانی است گرو
خوش خوش به سر کارتو درخواهد شد






شماره ۱۴

تا کی طلبم ز هر کسی پیوستت
یک ره تو طلب اگروفائی هستت

چون بر دل همچوآتشم دست تراست
دستی برنه گر چه بسوزد دستت





شماره ۱۵

جان گِردِ تو از میان جان میگردد
تن در هوست نعره زنان میگردد

وان دل که ز زنجیر سر زلف تو جست
زنجیر گسسته درجهان میگردد
بی تو
اینجا همه در حبس ابد تبعیدند
سالها، هجری و شمسی، همه بی خورشیدند
     
  
زن

andishmand
 
شماره ۱۶

خود را ز تو بیگناه مینتوان داشت
دل جز به غمت سیاه مینتوان داشت

از دردِ تو بادِ سرد من چندان است
کز باد کُلَه نگاه مینتوان داشت






شماره ۱۷

مهری که ز تو در دل من بنهفته است
با تو به زبان اگر نگویم گفته است

وقت است که طاق و جفت گویم با تو
در طاق دو ابروی تو چشمت جفت است





شماره ۱۸

تا عشق نشست ناگهی در سر من
برخاست ازین غم دل غم پرور من

هرگز به چه باز آید مرغِ دل من
تا بازآید برین که رفت از بر من






شماره ۱۹

بی عشق نفس زدن حرام است مرا
کان دم که نه عشقِ اوست دام است مرا

با قربتِ معشوق مرا کاری نیست
اندیشهٔ فکر او تمام است مرا





شماره ۲۰


عمری به هوس در تک و تاز آمد دل
تا محرم راز دلنواز آمد دل

پس رفت به پیش باز و جان پاک بباخت
انصاف بده که پاکباز آمد دل
بی تو
اینجا همه در حبس ابد تبعیدند
سالها، هجری و شمسی، همه بی خورشیدند
     
  ویرایش شده توسط: andishmand   
زن

andishmand
 

شماره ۲۱

گر دل گویم به پای غم پست افتاد
ور جان گویم به عشق سرمست افتاد

میشست به خون دیده دل دست ز جان
دل نیز چو خون دیده بر دست افتاد






شماره ۲۲

زانگه که دلم بر آن سمن بر بگذشت
هر دم بر من به درد دیگر بگذشت

با آنکه ز عشق هیچ آبم بنماند
بنگر که چگونه آبم از سر بگذشت








شماره ۲۳

چون درد و دریغ از دل ریشم بنشد
جان شد به دریغ ودرد خویشم بنشد

گفتم که چو سایه میروم از پس او
این نیز چه سود چون ز پیشم بنشد












شماره ۲۴

ماهی که به حسن، عالم آرای افتاد
جان در طلبش شیفته هر جای افتاد

بیچاره دلم که دست و پایی میزد
از دست بشد از آن که در پای افتاد






بی تو
اینجا همه در حبس ابد تبعیدند
سالها، هجری و شمسی، همه بی خورشیدند
     
  
زن

andishmand
 


باب چهل و سوم: در صفت دردمندی عاشق










شماره ۱

خواهی که ز شغل دو جهان فرد شوی
با اهل صفا همدم و همدرد شوی

غایب مشو از دردِ دلِ خویش دمی
مستحضرِ درد باش تا مرد شوی






شماره ۲

در عشق اگر جان بدهی جان اینست
ای بی سر و سامان! سرو سامان اینست

گر در ره او دل تو دردی دارد
آن درد نگه دار که درمان اینست





شماره ۳

کم گوی که ترک حرف میباید کرد
واهنگ رهی شگرف میباید کرد

جانی که ازو عزیزتر چیزی نیست
در درد و دریغ صرف میباید کرد






شماره ۴

عاشق ز همه کار جهان فرد بود
از هر دو جهان بگذرد و مرد بود

پیوسته دلش گرم و دمش سرد بود
از ناخنِ پای تا به سر درد بود





شماره ۵

بس سر که به زیر تیغ خواهد بودن
کان ماه به زیر میغ خواهد بودن

تا یک نفسم ز عمر میخواهد ماند
تسبیح من «ای دریغ!» خواهد بودن


بی تو
اینجا همه در حبس ابد تبعیدند
سالها، هجری و شمسی، همه بی خورشیدند
     
  
صفحه  صفحه 202 از 270:  « پیشین  1  ...  201  202  203  ...  269  270  پسین » 
شعر و ادبیات

Attar of Nishapur | عطار نیشابوری


این تاپیک بسته شده. شما نمیتوانید چیزی در اینجا ارسال نمائید.

 

 
DMCA/Report Abuse (گزارش)  |  News  |  Rules  |  How To  |  FAQ  |  Moderator List  |  Sexy Pictures Archive  |  Adult Forums  |  Advertise on Looti
↑ بالا
Copyright © 2009-2024 Looti.net. Looti Forums is not responsible for the content of external sites

RTA