انجمن لوتی: عکس سکسی جدید، فیلم سکسی جدید، داستان سکسی
شعر و ادبیات
  
صفحه  صفحه 208 از 270:  « پیشین  1  ...  207  208  209  ...  269  270  پسین »

Attar of Nishapur | عطار نیشابوری


زن

andishmand
 
شماره ۵۰

شمعم که ز خود نهان فرو میگریم
میخندم و هر زمان فرو میگریم

بر گریهٔ من چو هیچ کس واقف نیست
خوش خوش به درون جان فرو میگریم




شماره ۵۱

ما بحرِ بلا پیش گرفتیم و شدیم
قربان گشتن کیش گرفتیم و شدیم

چون اشک به پای اوفتادیم به درد
چون شمع سرِ خویش گرفتیم و شدیم





شماره ۵۲

شمعم که حریف آتشم میآید
وز اشک همه پیش کشم میآید

در سوز مصیبت فراقِ تو چو شمع
بر خویش گریستن خوشم میآید



شماره ۵۳

هر لحظه مرا چو شمع سوز افزون شد
وز گریه کنارم چو شفق پُر خون شد

در عشق کسی درست آید که چو شمع
از پای درآمد و به سر بیرون شد





شماره ۵۴

داری سرِ عشق کار از سردرگیر
گر مست نیی خمار از سر درگیر

ور نرم نشد چو موم این رمز تُرا
چون شمع هزار بار از سر درگیر

بی تو
اینجا همه در حبس ابد تبعیدند
سالها، هجری و شمسی، همه بی خورشیدند
     
  
زن

andishmand
 
شماره ۵۵

تا هیچ چو شمعت سر و کار خویش است
گردن زدنی بهر سرت در پیش است

چه سود به یک پای ستاده چون شمع
زیرا که هزار سر چو شمعت بیش است




شماره ۵۶

گر عیاری خشک و ترت سوختنی است
ور طیاری بال و پرت سوختنی است

سر در ره عشق باز زیرا که چو شمع
تا خواهد بود یک سرت سوختنی است






شماره ۵۷

تا تو به بلای عشق تن در ندهی
هرگز نرسی به وصل آن سروسهی

میسوز چو شمع و صبر میکن در سوز
آخر چو بسوزی برهی یانرهی



شماره ۵۸

گر هست دلت سوختهٔ جان افروز
از شمع میانِ سوختن عشق آموز

شبهای دراز ماهتابی چون روز
چون شمع نخفت میگری و میسوز





شماره ۵۹

ای آن که دل زندهٔ تو مُرد از تو
ناخورده ز صافِ عشق یک دُرد از تو

عمری است که علمِ شمع میآموزی
چه سود که پروانه سبق بُرد از تو

بی تو
اینجا همه در حبس ابد تبعیدند
سالها، هجری و شمسی، همه بی خورشیدند
     
  
زن

andishmand
 
شماره ۶۰


چون شمع به یک نفس فرو مرده مباش
در کوی هوس عمر بسر برده مباش

چون شمع فسرده آمد اندر ره عشق
میسوزندش که نیز افسرده مباش



شماره ۶۱

آن را که درین حبسِ فنا باید مُرد
چون برق جهنده کم بقا باید مُرد

منشین ز سر پای که تا چشم زنی
همچون شمعت بر سر پا باید مُرد






شماره ۶۲

در عشق چو شمع با خطر نتوان زیست
چون شمع شدی نیز به سر نتوان زیست

دل مُرده چو مرد بی خبر نتوان مُرد
در نزع چو شمع در سحر نتوان زیست



شماره ۶۳

چون گل به دل افروخته میباید بود
چون غنچه به لب دوخته میباید بود

چون هست وبالِ ما سخن گفتن ما
چون شمع زبان سوخته میباید بود





شماره ۶۴

در عشق چو شمع سوز باید آورد
پس روی به دلفروز باید آورد

در گریه و سوز و سر بریدن باری
با شمع شبی به روز باید آورد

بی تو
اینجا همه در حبس ابد تبعیدند
سالها، هجری و شمسی، همه بی خورشیدند
     
  
زن

andishmand
 
شماره ۶۵

چون تن زده سر به راه میباید داشت
بگشاده زبان گناه میباید داشت

چون شمع برون داشت زبان ببریدند
در کام زبان نگاه میباید داشت




شماره ۶۶

در شمع نگر فتاده در سوز و گداز
برّیده ز انگبین به صد تلخی باز

شاید که زبانْش در دهان گیرد گاز
تا در آتش زبان چرا کرد دراز






شماره ۶۷

شمعی که ز درد او کسی باز نگفت
جان داد که یک سخن به آواز نگفت

شاید که ببرّند زبانش که به قطع
تا در دهن گازنشد راز نگفت




شماره ۶۸

از دل غم دلفروز میباید دید
وز جان چو چراغ سوز میباید دید

وین از همه سختتر که مانندهٔ شمع
سوزِ شب و مرگِ روز میباید دید





شماره ۶۹

بس شب که چو شمع با سحر باید بُرد
در هر نفسی سوزِ دگر باید بُرد

عمری که بدو چو شمع امیدی نیست
هم بر سر پای می بسر باید بُرد

بی تو
اینجا همه در حبس ابد تبعیدند
سالها، هجری و شمسی، همه بی خورشیدند
     
  
زن

andishmand
 
شماره ۷۰

شمعی که ز سوز خویش بر خود بگریست
این خنده به سر بریدنش باری چیست

در عشق چو شمعِ مرده میباید زیست
پس در همه کس چو شمع روشن نگریست




شماره ۷۱

گفتم: شمعا! چند گدازی مگداز
گفتا: تو خبر نداری از پردهٔ راز

چون نگدازد کسی که او را همه شب
بر سر دو موکل بود از آتش و گاز





شماره ۷۲

گفتم:‌شمعا! چون همه شب در کاری
از گرمی کار و بار برگی داری

گفتا که درین سوختن و دشواری
اشکم بارست و آتشم سرباری




شماره ۷۳

ای شمع سرافراز چه پنداشته ای
کز سرکشی خویش سرافراشته ای

در سوختن و بریدن افکندی سر
با خویش همانا که سری داشته ای





شماره ۷۴

ای شمع! فروختی و لاف آوردی
آتش به سر خود به گزاف آوردی

در سینه چو من نهفته در آتش عشق
از بهر چه سر را به طواف آوردی

بی تو
اینجا همه در حبس ابد تبعیدند
سالها، هجری و شمسی، همه بی خورشیدند
     
  
زن

andishmand
 
شماره ۷۵

چون شمع دمی نبود خشنود از خویش
در سوز برآورد بسی دود از خویش

گفتم که مسوز، گفت: تو بی خبری
زان میسوزم تا برَهم زود از خویش




شماره ۷۶

میپرسیدم دوش ز شمع آهسته
کاخر به خوش آیدت بگو ای خسته!

گفت: آن که مرا به درد من بگذارند
تا میسوزم به دردِ خود پیوسته





شماره ۷۷

شمع از در جمع چون درآمد حالی
گفتم که تُرا کار برآمد حالی

گر آتش سوزنده در افتاد به تو
شکر ایزد را کان به سرآمد حالی



شماره ۷۸

آتش همه با شمع جفا خواهد کرد
وز سوختنش بی سر وپا خواهد کرد

کردش ز عسل جدا به گرمی آخر
وز موم به نرمیش جدا خواهد کرد





شماره ۷۹

از روغنِ شمع بوی خون میآید
کز پیشِ عسل تشنه کنون میآید

این طرفه که در مغز وی افتاد آتش
روغن همه از پوست برون میآید
بی تو
اینجا همه در حبس ابد تبعیدند
سالها، هجری و شمسی، همه بی خورشیدند
     
  
زن

andishmand
 
شماره ۸۰

ای شمع! تُرا نیست ز سوز آگاهی
زیرا که ز سوختن بسی میکاهی

مینالم من ز شادی سوز مدام
پس عشق درآموز اگر میخواهی




شماره ۸۱

ای شمع! برو که سوختن حدّ من است
مقبول نیی که سوز تو ردّ من است

تو میسوزی به درد و من مینالم
پس سوز نه برقدّ تو بر قدّ من است





شماره ۸۲

ای شمع! تُرا ز سوز محروم کنند
گر سوز منتْ تمام معلوم کنند

فرقی است ز سوزی که همه جان سوزد
تا آن که به دستِ خویش از موم کنند



شماره ۸۳

ای شمع! تویی علی الیقین دشمنِ تو
خود را کشتی خون تو در گردنِ تو

با آتش سوزنده گرفتی سرِخویش
تا چند زسرگرفتگی کردنِ تو





شماره ۸۴

ای شمع! چو از آتش افسر کردی
تا دست به گردن بلا در کردی

در سر مکن از خویش و غمِ خود خور ازانک
بی سرگشتی از آنچه در سر کردی
بی تو
اینجا همه در حبس ابد تبعیدند
سالها، هجری و شمسی، همه بی خورشیدند
     
  
زن

andishmand
 
شماره ۸۵

ای شمع! اگرچه مجلس افروختهای
اما تن نرمُ نازکت سوختهای

تو سر زده در دهان گرفتی آتش
نفط اندازی از که در آموختهای



شماره ۸۶

ای شمع! چو تو هیچ کس آشفته ندید
در سوز یکی مست جگر تفته ندید

هرگز چشمی در همه آفاق چو تو
یک سوختهٔ ز سر برون رفته ندید




شماره ۸۷

ای شمع! مگر چنان گمانْت افتادست
کاتش ز زبان در دل و جانْت افتادست

هر دم گویی در دلم آتش افتاد
این چه سخنی است کز زبانْت افتادست



شماره ۸۸

از آه دلم کام و زبان میسوزد
چه کام و زبان همه جهان میسوزد

ای شمع! اگر بسوزدت تن سهل است
زیرا که مرا جملهٔ جان میسوزد




شماره ۸۹

ای شمع! بلا در تو اثر خواهد کرد
و اشکت همه دامنِ تو تر خواهد کرد

سر در آتش نهاده آگاه نیی
کاین کار سر از کجا به در خواهد کرد
بی تو
اینجا همه در حبس ابد تبعیدند
سالها، هجری و شمسی، همه بی خورشیدند
     
  
زن

andishmand
 
شماره ۹۰

در شمع نگاه کن که جان میسوزد
وز آتش دل همه جهان میسوزد

آتش دل اوست برگرفته است از خویش
بر خود دل گرم او از آن میسوزد!



شماره ۹۱

شمع است که همچو سرکشی میخندد
وز بیخبری در آتشی میخندد

پس میگرید جملهٔ شب در غم صبح
بر گریهٔ او صبح خوشی میخندد





شماره ۹۲

شمعی که به یک دو شب فرو میگذرد
گه سوخته گه کشته به کو میگذرد

در خندهٔ بی فایدهٔ او منگر
بنگر چه بلا بر سرِ او میگذرد



شماره ۹۳

ای آتش شمع سوز ناساز مشو
در شمع سرافروز و سرافراز مشو

گر شمع شهد دور شد آن همه رفت
چه بر سر او زنی پیش باز مشو



شماره ۹۴

ای شمع! دمی از دل مضطر میزن
میسوز و نفس چو عود مجمر میزن

در صحبت شهد خام بودی میسوز
چون محرم او نیامدی سر میزن
بی تو
اینجا همه در حبس ابد تبعیدند
سالها، هجری و شمسی، همه بی خورشیدند
     
  
زن

andishmand
 
شماره ۹۵

در عشقِ تو عقل و سمع میباید باخت
مردانه میان جمع میباید باخت

من غرقهٔ خون چو لالهٔ سیر آبی
سر در آتش چو شمع میباید باخت



شماره ۹۶

ماتم زدهٔ تو جانِ سرگشتهٔ ماست
غرقه شدهٔ تو دلِ آغشتهٔ ماست

چون شمع به سوزِ رشتهٔ جان سوزم
دردِ دل و سوزِ عشق سررشتهٔ ماست





شماره ۹۷

روی تو که عقل ازو خجل میآید
ماهی است که بس مهر گسل میآید

دور از رویت چو شمع ازان میسوزم
کز شمعِ رخت سوز به دل میآید



شماره ۹۸

چون شمع ز سوختن دمی دم نزنم
تا دست در آن کمند پُر خم نزنم

ور توبه کنم ز عشقِ تو ننشینم
تا همچو سر‍ زلفِ تو برهم نزنم



شماره ۹۹

تا از سر‍ زلفت خبرم میماند
جان بر لب و خون برجگرم میماند

من شمعِ توام که در هوای رخ تو
در سوخت تنم تا اثرم میماند
بی تو
اینجا همه در حبس ابد تبعیدند
سالها، هجری و شمسی، همه بی خورشیدند
     
  
صفحه  صفحه 208 از 270:  « پیشین  1  ...  207  208  209  ...  269  270  پسین » 
شعر و ادبیات

Attar of Nishapur | عطار نیشابوری


این تاپیک بسته شده. شما نمیتوانید چیزی در اینجا ارسال نمائید.

 

 
DMCA/Report Abuse (گزارش)  |  News  |  Rules  |  How To  |  FAQ  |  Moderator List  |  Sexy Pictures Archive  |  Adult Forums  |  Advertise on Looti
↑ بالا
Copyright © 2009-2024 Looti.net. Looti Forums is not responsible for the content of external sites

RTA