انجمن لوتی: عکس سکسی جدید، فیلم سکسی جدید، داستان سکسی
شعر و ادبیات
  
صفحه  صفحه 210 از 270:  « پیشین  1  ...  209  210  211  ...  269  270  پسین »

Attar of Nishapur | عطار نیشابوری


زن

andishmand
 
شماره ۳۶

شمع آمد زار زار و میگفت به راز
حال من و آتش است با سوز و گداز

من کرده به درد گریهٔ تلخ آغاز
برّیده ز من یار به شیرینی باز







شماره ۳۷

شمع آمد و گفت: کیست گمراه چو من
در حلق طناب مانده ناگاه چو من
تا خام رگی چو موم نبود نرود
از جهل به ریسمان فرو چاه چو من






شماره ۳۸

شمع آمد و گفت: آتش و گازست عظیم
زین سرزنش و ازان گدازست عظیم

وین سوختنم که هر شبی خواهد بود
گر بیش شبی نیست درازست عظیم







شماره ۳۹

شمع آمد و گفت: مانده در سوز و گداز
کار من غم کشته کی آید با ساز

گرچه همه جمع را زِ من روشنی است
در چشم همه به هیچ میآیم باز






شماره ۴۰

شمع آمد و گفت: مانده ام بی سر و پا
پای اندر بند و سر در آتش همه جا

گاهم بکشند و گه بسوزند به درد
یک سوخته سرگشته تر از من بنما
بی تو
اینجا همه در حبس ابد تبعیدند
سالها، هجری و شمسی، همه بی خورشیدند
     
  
زن

andishmand
 
شماره ۴۱

شمع آمد و گفت: کشته ام هر سحری
پس سوخته هر شبی به دست دگری

چون در سرم آتش است و بر پایم بند
هرگز نبود کار مرا پای و سری







شماره ۴۲

شمع آمد و گفت: این کرا تاب بود
کز آتش تیز بی خور وخواب بود

آبم کند آتش که به من بسته دلست
آتش دیدی که تشنهٔ آب بود






شماره ۴۳

شمع آمد و گفت: اگر لبم پُرخنده است
بر خود خندم که چشم من گرینده است

از سر تیزی سرم به پای افکنده است
کان سر تیزی ز آتش سوزنده است







شماره ۴۴

شمع آمد و گفت: بیسرم باید مُرد
هر لحظه به سوز دیگرم باید مُرد

چون مردهٔ یادم ز سرم باید زیست
چون زندهٔ بیخواب و خورم باید مرُد






شماره ۴۵

شمع آمد و گفت: اگر میسر گردد
چندین سوزم ز اشک کمتر گردد

چون در آتش تشنگیم مینکشد
زان میگریم تادهنم تر گردد
بی تو
اینجا همه در حبس ابد تبعیدند
سالها، هجری و شمسی، همه بی خورشیدند
     
  
زن

andishmand
 
شماره ۴۶

شمع آمد و گفت: زود بیرون رفتم
نادیده ز عمر سود بیرون رفتم

چون عالم را آتش و دودی دیدم
ره پُر آتش به دود بیرون رفتم







شماره ۴۷

شمع آمد و گفت: جان غم کش دارم
تن در آتش حال مشوش دارم

می نتوانم دمی که دل خوش دارم
چون سر تا پا برای آتش دارم






شماره ۴۸

شمع آمد و گفت: اینهمه بیچارگیم
زان است که کس نیست به غم خوارگیم

تا پر شد از آن لقمهٔ آتش دهنم
آن لقمه خوشی بخورد یکبارگیم







شماره ۴۹

شمع آمد و گفت: رختِ رفتن بستم
در آتشِ سوزنده به جان پیوستم

چون هر نفسم به گاز سر میفکنند
بر پای که سر نهم که گیرد دستم






شماره ۵۰

شمع آمد و گفت: دل گرفت از خلقم
کافتاد ز خلق آتشی در فرقم

چون زار نسوزم و نگریم بر خویش
آتش بر فرق و ریسمان در حلقم
بی تو
اینجا همه در حبس ابد تبعیدند
سالها، هجری و شمسی، همه بی خورشیدند
     
  
زن

andishmand
 
شماره ۵۱

شمع آمد و گفت: این سفر افتاد مرا
کز رفتن آن صد خطر افتاد مرا

سر در کَنَبَم تمام، گویی که نبرد
این کار نگر که در سر افتاد مرا







شماره ۵۲

شمع آمد و گفت: شهر پر خندهٔ ماست
ابر از سر درد نیز گریندهٔ ماست

چون من ز سر راستیی بر پایم
سر میفکنندم که سرافکندهٔ ماست






شماره ۵۳

شمع آمد و گفت: دادِ من باید خواست
کز آتشِ سوزنده بمانْدَم کم و کاست

تا در سرِ من نشست ناگه آتش
گویی تو که دل بود که از من برخاست







شماره ۵۴

شمع آمد وگفت: آمده ام شب پیمای
تا بو که از آتش برهم در یکجای

آتش چو به پای رفت شد عمر به سر
برگفتمت این حدیث از سر تا پای






شماره ۵۵

شمع آمد و گفت: سوزِ من گر دانی
چندین بنسوزیم درین حیرانی

چندین چکنی دراز اشک افشانی
تا گرد کنم به دست سرگردانی
بی تو
اینجا همه در حبس ابد تبعیدند
سالها، هجری و شمسی، همه بی خورشیدند
     
  
زن

andishmand
 
شماره ۵۶

شمع آمد و گفت: یارِ من خواهد بود
پروانه که جان سپارِ من خواهد بود

اول چو بشویمش به اشکی که مراست
آخر لحدش کنارِ من خواهد بود







شماره ۵۷

شمع آمد و گفت: میفروزم همه شب
کز سوختن است همچو روزم همه شب

هر چند زبان چرب دارم همه روز
از چرب زبانی است سوزم همه شب






شماره ۵۸

شمع‌ آمد و گفت: میروم حیران من
گه کشته و گه مرده و گه گریان من

بخریده ام این فروختن از جان من
می نفروشم تا نکنم تاوان من







شماره ۵۹

شمع آمد و گفت: حالتی خوش دیدم
خود را که سرافکنده و سرکش دیدم

از هر تر و خشک و دخل و خرجی که بود
خرجم همه اشک و دخل آتش دیدم






شماره ۶۰

شمع آمد و گفت: اگر تنم غم کش خاست
آتش در من گرم رود دل خوش خاست

گرداب بلا بر سر من میگردد
گرداب که دیده است که از آتش خاست
بی تو
اینجا همه در حبس ابد تبعیدند
سالها، هجری و شمسی، همه بی خورشیدند
     
  
زن

andishmand
 
شماره ۶۱

شمع آمد و گفت: این تن لاغر همه سوخت
رفتم که مرا ز پای تا سر همه سوخت

خشکم همه از دست شد و تر همه سوخت
اشکی دو سه نم بماند و دیگر همه سوخت







شماره ۶۲

شمع آمد و گفت: جان من پُردرد است
زین اشک که آتشم به روی آورده است

دی شهد همی خوردم و امروز آتش
تا درد همو خورد که صافی خورده است






شماره ۶۳


شمع آمد و گفت: آنِ عشقم همه شب
در بوتهٔ امتحانِ عشقم همه شب

برکرده ام آتشی بلند از سرِ خویش
زان روی که دیدهبانِ عشقم همه شب







شماره ۶۴

شمع آمد و گفت: بر تنِ لاغر خویش
میافشانم اشک ز چشمِ ترِ خویش

چون از سر خویش از عسل دور شدم
بنگر که چه آمد به سرم از سرِ خویش






شماره ۶۵

شمع آمد و گفت: هر که مردی بودست
سوزش چو من از غایتِ دردی بودست

گر گریم تلخ هم روا میدارم
کز شیرینیم پیش خوردی بودست
بی تو
اینجا همه در حبس ابد تبعیدند
سالها، هجری و شمسی، همه بی خورشیدند
     
  
زن

andishmand
 
شماره ۶۶

شمع آمد و گفت: دامنی تر داری
زیرا که نه رهرُوی نه رهبر داری

من هر ساعت سری دگر در بازم
تو ره نبری به سر که یک سر داری







شماره ۶۷

شمع آمد و گفت: آمده ام رنگ آمیز
بر چهره ز ابر آتشین طوفان ریز

من از سر عشق میزنم لاف و تو هم
تا خود که برد زین دو به سر آتش تیز






شماره ۶۸

شمع آمد و گفت: زاتش افسر دارم
هر لحظه به نو سوزش دیگر دارم

تا چند به هر جمع من بی سر و پای
در پای افتم از آنچه در سر دارم







شماره ۶۹

شمع آمد و گفت: انجمنم باید ساخت
با سوختن جان و تنم باید ساخت

ما را چو برای سوختن ساختهاند
شک نیست که با سوختنم باید ساخت






شماره ۷۰

شمع آمد و گفت: پا و سر باید سوخت
هر لحظه به آتش دگر باید سوخت

وقتی که به جمع روشنی بیش دهم
گر خواهم وگرنه بیشتر باید سوخت
بی تو
اینجا همه در حبس ابد تبعیدند
سالها، هجری و شمسی، همه بی خورشیدند
     
  
زن

andishmand
 
شماره ۷۱

شمع آمد و گفت: خویشتن میتابم
جان میسوزم به درد و تن میتابم

چون رشتهٔ من پیش ز من تافته اند
بر تافتن است اصل و من میتابم







شماره ۷۲

شمع آمد و گفت: بنده میباید بود
در سوز میان خنده میباید بود

سر میببرند هر زمانم در طشت
پس میگویند زنده میباید بود






شماره ۷۳

شمع آمد و گفت: کار باید کرد
تادر آتش بر بفرازم گردن

صد بار اگر سرم ببرند از تن
من میخندم روی ندارد مردن







شماره ۷۴

شمع آمد و گفت: تا مرا یافته اند
در تافتنم به جمع بشتافته اند

کمتر باشد ز ریسمانی که مراست
آن نیز در اندرون من بافته اند






شماره ۷۵

شمع آمد و گفت: اگر خطا سوختمی
جز خود دگری را به بلا سوختمی

از خامی خویش زار میباید سوخت
گر خام نبودمی کجا سوختمی







بی تو
اینجا همه در حبس ابد تبعیدند
سالها، هجری و شمسی، همه بی خورشیدند
     
  ویرایش شده توسط: andishmand   
زن

andishmand
 
شماره ۷۶

شمع‌ آمد و گفت: بر نمیباید خاست
تا پیش تو سرگذشت برگویم راست

نی نی که زبان من بسوزد ز آتش
گر برگویم ز سرگذشتی که مراست







شماره ۷۷

شمع آمد و گفت: گر بما زد پر باز
پروانه ز شوق کس نزد دیگر باز

هر لحظه رهی که میروم چون خامم
زان در آتش گرفتهام از سر باز




شماره ۷۸

شمع آمد و گفت: در بلا باید سوخت
وز آتش سر بر سر پا باید سوخت

من آمده در میان جمعی چو بهشت
درآتش دوزخم چرا باید سوخت







شماره ۷۹

شمع آمد و گفت: سوز پروانه جداست
کاو را پر سوخت سوز من سر تا پاست

من بنمودم درین میان فرقی راست
فرقی روشن چنین که دارد که مراست






شماره ۸۰

شمع آمد و گفت: کشته بنشینم نیز
تا کشته به سوزد تن مسکینم نیز

از آتش تیز میزیم جان من اوست
وان عمر به سر آمده میبینم نیز
بی تو
اینجا همه در حبس ابد تبعیدند
سالها، هجری و شمسی، همه بی خورشیدند
     
  ویرایش شده توسط: andishmand   
زن

andishmand
 
شماره ۸۱

شمع آمد و گفت: زخم خوردم بر سر
ایام بسی نهاد دردم بر سر

روزم دم سرد گشته شب سوخته درد
ای بس که گذشت گرم و سردم بر سر








شماره ۸۲

شمع آمد و گفت: کشتهٔ هر روزم
شب میسوزم که انجمن افروزم

گفتم: هوس سوز در افتد به سرم
اکنون باری ز سر درآمد سوزم







شماره ۸۳

شمع آمد و گفت: دولتم دوری بود
کان شد که مرا پردهٔ زنبوری بود

نوری که از او کار جهان نور گرفت
زان نور نصیب من همه نوری بود







شماره ۸۴

شمع آمد و گفت: چون گرفتم کم خویش
باری بکنم به کام دل ماتمِ خویش

ای کاش سرم میببریدی هر دم
تا بر زانو نهادمی در غمِ خویش






شماره ۸۵

شمع آمد و گفت: دوربین باید بود
در زخم فراق انگبین باید بود

میخندم و باز آب حسرت در چشم
یعنی که چو جان دهی چنین باید بود
بی تو
اینجا همه در حبس ابد تبعیدند
سالها، هجری و شمسی، همه بی خورشیدند
     
  
صفحه  صفحه 210 از 270:  « پیشین  1  ...  209  210  211  ...  269  270  پسین » 
شعر و ادبیات

Attar of Nishapur | عطار نیشابوری


این تاپیک بسته شده. شما نمیتوانید چیزی در اینجا ارسال نمائید.

 

 
DMCA/Report Abuse (گزارش)  |  News  |  Rules  |  How To  |  FAQ  |  Moderator List  |  Sexy Pictures Archive  |  Adult Forums  |  Advertise on Looti
↑ بالا
Copyright © 2009-2024 Looti.net. Looti Forums is not responsible for the content of external sites

RTA