انجمن لوتی: عکس سکسی جدید، فیلم سکسی جدید، داستان سکسی
شعر و ادبیات
  
صفحه  صفحه 227 از 270:  « پیشین  1  ...  226  227  228  ...  269  270  پسین »

Attar of Nishapur | عطار نیشابوری


زن

andishmand
 
الحکایة و التمثیل

شد بگورستان یکی دیوانه کیش
ده جنازه پیشش آوردند بیش

تا که بر یک مرده کردندی نماز
مردهٔ دیگر رسید از پی فراز

هر زمانی مردهٔ دیگر رسید
تا یکی بردند دیگر در رسید

مرد مجنون گفت بر مرده نماز
چند باید کرد کاریست این دراز

کی توان بر یک بیک تکبیر کرد
جمله را باید کنون تدبیر کرد

هرچه در هر دو جهان دون خداست
بر همه تکبیر باید کرد راست

بر در هر مردهٔ نتوان نشست
چار تکبیری بکن بر هر چه هست

ورنه دنیا زود مردارت کند
مرده تر از خویش صد بارت کند

نقد دنیا گرچه بسیاری بود
چون ز دستت رفت مرداری بود

بی تو
اینجا همه در حبس ابد تبعیدند
سالها، هجری و شمسی، همه بی خورشیدند
     
  
زن

andishmand
 
الحکایة و التمثیل

آن یکی دیوانه میشد غرق شور
دفن میکردند مردی را بگور

دید کرباسی کفن از دور جای
گفت من عریانم از سر تا بپای

درکشم از مرده کرباس کفن
تا کنم خود را از آنجا پیرهن

آن یکی بشنود گفت ای بینوا
کی بود این در مسلمانی روا

مرد مجنون گفت آخر ای عجب
چون کفن بینم شما را روز وشب

کز ضلالت میکنید از مرده باز
بر من از بهر چه شد این در فراز

خاک عالم جمع کن چون خاک بیز
بر سر دنیای مردم خوار ریز

گر سر اسرار دین داری بگوی
ترک این دنیای مرداری بگوی

زانکه گر یک لقمه نان بخشد ترا
صد بلا مابعد آن بخشد ترا

هر زمانی چون زیانی میدهد
بو که سودت یک زمانی میدهد

بی تو
اینجا همه در حبس ابد تبعیدند
سالها، هجری و شمسی، همه بی خورشیدند
     
  
زن

andishmand
 
الحکایة و التمثیل

مرغکی بانگی زد و لختی بجست
سر بجنبانید و بر شاخی نشست

چون سلیمان بانگ آن مرغک شنود
گفت میدانید تا او را چه بود

میکند بر شاخ از دنیا گله
زار میگرید که چند از مشغله

کز همه دنیای عالم سوز من
نیم خرما خوردهام امروز من

خاک بر دنیا که سودا میدهد
چون منی را نیم خرما میدهد

چون زدنیا نیم خرما میبسست
هرکه کرمان ملک خواهد ناکسست

هرکه او از دار دنیا پاک شد
نور مطلق گشت اگرچه خاک شد

هرکه او دنیای دون را کم گرفت
همچو صبح از صدق خود عالم گرفت

بی تو
اینجا همه در حبس ابد تبعیدند
سالها، هجری و شمسی، همه بی خورشیدند
     
  
زن

andishmand
 
الحکایة و التمثیل

بوسعید مهنه شیخ محترم
بود در حمام با پیری بهم

سخت حمامی خوش ودمساز بود
زانکه آب و آتشش هم ساز بود

پیر گفت ای شیخ حمامی خوشست
وز خوشی هم دلگشا هم دلکشست

شیخ گفتش هیچدانی خوش چراست
گفت میدانم بگویم با تو راست

چون درین حمام شیخی چون تو هست
خوش شد و خوش گشت و خوش آمد نشست

شیخ گفتش زین بهت خواهم بیان
پای من چون آوریدی در میان

پیر گفتش تو بگو شیخا جواب
کانچه تو گوئی جز آن نبود صواب

گفت حمامیست خوش از حد برون
کز متاع جملهٔ دنیای دون

نیست جز سطل و ازاری با تو چیز
وانگهی آن هر دو نیست آن تو نیز

بی تو
اینجا همه در حبس ابد تبعیدند
سالها، هجری و شمسی، همه بی خورشیدند
     
  
زن

andishmand
 
الحکایة و التمثیل

در رهی میرفت هارون گرمگاه
دید میلی سر بر آورده براه

کرد هارون قصد میل سایه دار
گشت بهلول از دگر سوی آشکار

گفت بفکن طمطراق ای پرهوس
چون ز دنیا سایهٔ میلیت بس

سوی باغ و منظر و ایوان و خیل
چیست ان یکفیک ظل المیل میل

چون فراسر میشود در سایهٔ
پس بود بسیار اندک مایهٔ

دنیی دون چون نهنگی سرکشید
نیک و بد را تا بگردن درکشید

جمله را تا حشر بر پیچید دست
هیچکس از دام مکر او نجست

جملهٔ شیران بزنجیر ویند
زیر دست حکم و تسخیر ویند

گر ز بی مغزی تو دنیا دوستی
چون پیازی پای تا سر پوستی

بی تو
اینجا همه در حبس ابد تبعیدند
سالها، هجری و شمسی، همه بی خورشیدند
     
  
زن

andishmand
 
الحکایة و التمثیل

عهد پیشین را یکی استاد بود
چارصد صندوق علمش یاد بود

کار او جز علم و جز طاعت نبود
فارغ او زین هر دو یکساعت نبود

بود اندر عهد او پیغامبری
وحی حق بگشاد بر جانش دری

گفت با آن مرد گوی ای بی قرار
گرچه هستی روز وشب در علم وکار

چون تو دنیا دوستی حق ذرهٔ
از تو نپذیرد چه باشی غرهٔ

چون ز دل دنیات دور افکنده نیست
جای تو جز دوزخ سوزنده نیست

صد جهان با علم و با معنی بهم
دوزخ آرد بار با دنیا بهم

تا بود یک ذره دنیا دوستی
با تن دوزخ بهم هم پوستی

میروی در سرنگونساری که چه
دشمن مادوست میداری که چه

چند نازی زین سرای خاکسار
همچو مرداری و کرکس صد هزار

هست دنیا گنده پیری گوژپشت
صد هزاران شوی هر روزی بکشت

هر زمان گلگونهٔ دیگر کند
هر نفس آهنگ صد شوهر کند

از طلسم او نشد آگه کسی
در میان خاک و خون دارد بسی

بی تو
اینجا همه در حبس ابد تبعیدند
سالها، هجری و شمسی، همه بی خورشیدند
     
  
زن

andishmand
 
الحکایة و التمثیل

هست در دریا یکی حیوان گرم
نام بوقلمون و هفت اعضاش نرم

نرمی اعضای او چندان بود
کو هر آن شکلی که خواهد آن بود

هر زمان شکلی دگر نیکو کند
هرچه بیند خویش مثل او کند

چون شود حیوان بحری آشکار
او بدان صورت درآید از کنار

چون همه چون خویش بینندش ز دور
کی شوند از جنس خود هرگز نفور

او درآید لاجرم از گوشهٔ
خویش را سازد از ایشان توشهٔ

چون طلسم او نگردد آشکار
او بدین حیلت کند دایم شکار

گر دلت آگاه معنی آمدست
کار دینت ترک دنیا آمدست

بی تو
اینجا همه در حبس ابد تبعیدند
سالها، هجری و شمسی، همه بی خورشیدند
     
  
زن

andishmand
 
الحکایة و التمثیل

عیسی مریم بغاری رفته بود
در میان غار مردی خفته بود

گفت برخیز ای ز عالم بی خبر
کار کن تا توشهٔ یابی مگر

گفت من کار دو عالم کردهام
تا ابد ملکی مسلم کردهام

گفت هین کار تو چیست ای مرد راه
گفت دنیا شد مرا یکبرگ کاه

جملهٔ دنیا بنانی میدهم
نان بسگ چون استخوانی میدهم

مدتی شد تا ز دنیا فارغم
نیستم من طفل بازی بالغم

بالغم با لعب و با لهوم چکار
فارغم با غفلت و سهوم چکار

عیسی مریم چو بشنود این سخن
گفت اکنون هرچه میخواهی بکن

چون ز دنیا فارغی آزاد خفت
خواب خوش بادت بخفت و شاد خفت

چون ز دنیا نیستت غمخوارگی
کرده داری کارها یکبارگی

بی تو
اینجا همه در حبس ابد تبعیدند
سالها، هجری و شمسی، همه بی خورشیدند
     
  
زن

andishmand
 
مصیبت نامه








بخش دوازدهم








المقالة ‌الثانیة عشره


سالک آمد با دو چشم خون فشان
چون زمین افتاد پیش آسمان

گفت ای سلطان عالم آمده
پای تا سر طاق و طارم آمده

جمله در تو گم تو بالای همه
جمله چون قطره تو دریای همه

هم قوی دل هم قوی همت توئی
خلق عالم را ولی نعمت توئی

چشم نگشادست کس چندین که تو
خود که گشت از پیش و پس چندین که تو

با هزاران دیده میگردیدهٔ
لاجرم پیوسته صاحب دیدهٔ

این همه گردیدنت مقصود چیست
دایمت آمد شدی محدود چیست

چند باشی ای فلک سرگشته تو
چند گردی در شفق آغشته تو

گرچه بسیاری بگردیدی مدام
سیر از سیرت نگردیدی تمام

چند آئی از زبر با زیر تو
زین شد آمد مینگردی سیر تو

هر شبی چون پر زاغت میبرند
زاختران چندین چراغت میبرند

زانچه میجوئی مرا آگاه کن
دست من گیر و مرا همراه کن

من چو تو سرگشتهام با من بساز
پرده کن از روی این مقصود باز

چون فلک بشنود گفت ای بی قرار
این همه با من ندارد هیچ کار

تو چنین دانی که بوئی بردهام
نی که من سر تا قدم در پردهام

زارزوی این نه سر دارم نه پای
نیست یک ساعت قرارم هیچ جای

روز در دود کبودم بی گناه
جملهٔ شب مانده در آب سیاه

زین طلب درخون همی گردم مدام
گر نمیبینی شفق بین والسلام

روز و شب چون حلقه میگردد سرم
تا که میگوید درون دل درم

همچو گوئی مانده در چوگان چنین
چند خواهم بود سرگردان چنین

حلقه ام گم شده پا و سرم
لاجرم چون حلقه مانده بر درم
د
م بدم دست قضا میراندم
گوش من بگرفته میگرداندم

آنکه هر شب آسمان پر اخترست
آسمان نیست این که طشت اخگرست

چون ز قطران جامه سازد در برم
برفشاند طشت اخگر بر سرم

تا بکی چون صوفیان بی قرار
چرخ خواهم زد درین میدان کار

تا بکی سرگشتگی دین داشتن
جامه در طاق از پی این داشتن

قرنها گردیده ام شیب و فراز
عاقبت طی کرده خواهم ماند باز

گر بسی بنشینی ای سالک برم
من در این راه از تو سرگردان ترم

سالک آمد پیش پیر اوستاد
حال خود برگفت آنچش اوفتاد

پیر گفتش آسمان سرگشته است
وز شفق در خون دل آغشته است

آسیای او گر آوردی شکست
نیستی سرگشتگی را پای بست
بی تو
اینجا همه در حبس ابد تبعیدند
سالها، هجری و شمسی، همه بی خورشیدند
     
  ویرایش شده توسط: andishmand   
زن

andishmand
 
الحکایة و التمثیل

بامریدان شیخی از راه دراز
آسیا سنگی همی آورد باز

از قضا بشکست آن سنگ گران
شیخ را حالت پدید آمد بر آن

جملهٔ اصحاب گفتند ای عجب
جان ازین کندیم ما در روز و شب

هم زر و هم رنج ما ضایع بماند
خود مگیر این آسیا ضایع بماند

این چه جای حالتست آخر بگوی
ما نمیدانیم این ظاهر بگوی

شیخ گفت این سنگ ازان این جا شکست
تا زسرگردانی بسیار رست

گر نبودی این شکستش اندکی
روز و شب سرگشته بودی بیشکی

چون شکستی آمد او را آشکار
دایماً آرام یافت آن بیقرار

چون ز سنگ این حالتم معلوم گشت
حالی از سنگم دلی چون موم گشت

چون بگوش دل شنیدم راز از او
اوفتاد این حالتم آغاز از او

هرکرا سرگشتگی پیوسته شد
چون شکست آورد کلی رسته شد

هرکه او سرگشته و حیران بماند
درد او جاوید بیدرمان بماند

از همه کار جهان نومید شد
کار او خون خوردن جاوید شد
بی تو
اینجا همه در حبس ابد تبعیدند
سالها، هجری و شمسی، همه بی خورشیدند
     
  
صفحه  صفحه 227 از 270:  « پیشین  1  ...  226  227  228  ...  269  270  پسین » 
شعر و ادبیات

Attar of Nishapur | عطار نیشابوری


این تاپیک بسته شده. شما نمیتوانید چیزی در اینجا ارسال نمائید.

 

 
DMCA/Report Abuse (گزارش)  |  News  |  Rules  |  How To  |  FAQ  |  Moderator List  |  Sexy Pictures Archive  |  Adult Forums  |  Advertise on Looti
↑ بالا
Copyright © 2009-2024 Looti.net. Looti Forums is not responsible for the content of external sites

RTA