انجمن لوتی: عکس سکسی جدید، فیلم سکسی جدید، داستان سکسی
شعر و ادبیات
  
صفحه  صفحه 241 از 270:  « پیشین  1  ...  240  241  242  ...  269  270  پسین »

Attar of Nishapur | عطار نیشابوری


زن

andishmand
 
الحکایة و التمثیل

گفت آن دیوانه با عیشی چو زهر
روز عیدی بود بیرون شد ز شهر

دید خلقی بی عدد آراسته
هر یک از دستی دگر برخاسته

او میان جمله میشد بی خبر
ژندهٔ در بر برهنه پا و سر

آرزو کردش که چون آن خلق راه
جامهٔ نو باشدش در عیدگاه

رفت القصه سوی ویرانهٔ
پس خوشی آغاز کرد افسانهٔ

در دعا آمد که ای دانای راز
جامه و نان مرا کاری بساز

چون بروز عید آن میخواستی
کاین جهان خلق را آراستی

من چو خلقان نیز جان دارم ببین
نه لباسی ونه نان دارم ببین

نقد کن عیدی برای چون منی
کفشی و دستاری و پیراهنی

گر دهیم این هرچه گفتم ماحضر
می نخواهم هیچ تاعید دگر

گر چه بسیاری بگفت آن بیقرار
می نشد چیزی که میخواست آشکار

گفت دستاریم کن این لحظه راست
جامه و کفشم اگر ندهی رواست

مدبری بر بام آن ویرانه بود
این سخن بشنود از دیوانه زود

ژنده دستاریش بود اندر جهان
سوی او انداخت و از وی شد نهان

چون بدید آن ژنده مجنون از شگفت
گشت سودائی و صفرا درگرفت

زود در پیچید نومید و اسیر
سوی بام انداخت گفتا هین بگیر

این چو من دیوانه چون بر سر نهد
جبرئیلت را ده این تادر نهد

عاقلی گر گوید این شیوه سخن
هم بشرعش حد زن و هم زجر کن

این سخن گر عاقلی گوید خطاست
لیکن از دیوانه و عاشق رواست

این سخن دیوانگان را خوش بود
عاشقان را گرمی و آتش بود
بی تو
اینجا همه در حبس ابد تبعیدند
سالها، هجری و شمسی، همه بی خورشیدند
     
  
زن

andishmand
 
فی التمثیل

موسی عاشق امام غرب و شرق
چون همه تن بودش اندر عشق غرق

بر زمین زد لوح توریت و شکست
کرد محکم ریش هارون را بدست

چون زعشق افتاد آمد راستش
حق نه این کرد ونه زان وا خواستش

تا بدانی کانچه عاشق را رواست
گر کسی دیگر روادارد خطاست

گه بود کان یک سخن گستاخ وار
از بسی طاعت فزون آید بکار
بی تو
اینجا همه در حبس ابد تبعیدند
سالها، هجری و شمسی، همه بی خورشیدند
     
  
زن

andishmand
 
الحکایة و التمثیل

بیدلی بودست جانی بیقرار
سربرآوردی و گفتی زار زار

کای خدا گر مینداند هیچکس
آنچه با من کردهٔ در هر نفس

باری این دانم که تو دانی همه
پس بکن چیزی که بتوانی همه

این چه با من میکنی در هر دمی
می براید از دلت آخر همی

عزم جان داری ز من بربوده دل
اینچه کردی هرگزت نکنم بحل






الحکایة و التمثیل

آن یکی دیوانه سرافراشته
سر بسوی آسمان برداشته

خوش زفان بگشاد و گفت ای کردگار
گر ترا نگرفت دل زین کار و بار

دل مرا بگرفت تا چندت ازین
دل نشد سیر ای خداوندت ازین

بی تو
اینجا همه در حبس ابد تبعیدند
سالها، هجری و شمسی، همه بی خورشیدند
     
  
زن

andishmand
 
الحکایة و التمثیل

آن یکی دیوانه در برفی نشست
همچو آتش برف میخورد از دو دست

آن یکی گفتش چرا این میخوری
چیزی الحق چرب و شیرین میخوری

گفت چکنم گرسنه دارم شکم
گفت از برف آن نگردد هیچ کم

گفت حق را گو که میگوید بخور
تا شود گرسنگیت آهسته تر

هیچ دیوانه نگوید این سخن
میخورم نه سر پدید این را نه بن

گفت من سیرت کنم بی نان شگرف
کرد سیرم راست گفت اما ز برف
بی تو
اینجا همه در حبس ابد تبعیدند
سالها، هجری و شمسی، همه بی خورشیدند
     
  ویرایش شده توسط: andishmand   
زن

andishmand
 
الحکایة و التمثیل

آن یکی دیوانهٔ یک گرده خواست
گفت من بی برگم این کار خداست

مرد مجنون گفتش ای شوریده حال
من خدا را آزمودم قحط سال

بود وقت غز ز هر سو مردهٔ
و او نداد از بی نیازی گردهٔ












الحکایة و التمثیل

آن یکی دیوانهٔ پرسید راز
کای فلان حق را شناسی بی مجاز

گفت چون نشناسمش صد باره من
زانک ازو گشتم چنین آواره من

هم ز شهر و هم زخویشان دور کرد
دل زمن برد و مرا مهجور کرد

روز و شب در دست دارد دامنم
جمله من او را شناسم تا منم



بی تو
اینجا همه در حبس ابد تبعیدند
سالها، هجری و شمسی، همه بی خورشیدند
     
  
زن

andishmand
 
الحکایة و التمثیل

بود ازان اعرابی شوریده رنگ
کرد روزی حلقهٔ کعبه بچنگ

گفت یارب بندهٔ تو برهنهست
وی عجب برهنگیم نه یک تنهست

کودکانم نیز عریان آمدند
لاجرم پیوسته گریان آمدند

من ز مردم شرم میدارم بسی
تو نمیداری چه گویم با کسی

چند داری برهنه آخر مرا
جامهٔ ده این زمان فاخر مرا

مردمان چون آن سخن کردند گوش
برزدندش بانگ کای جاهل خموش

از طواف آن قوم چون گشتند باز
مرد اعرابی همی آمد بناز

از قصب دستار و ز خز جامه داشت
گوئیا ملک جهان را نامه داشت

باز پرسیدند ازو کای بی نوا
این که دادت گفت این که دهد خدا

چون من آن گفتم مرا این داد او
وین فرو بسته درم بگشاد او

آنچه گفتم بود آن ساعت روا
زانکه به دانم من او را از شما



بی تو
اینجا همه در حبس ابد تبعیدند
سالها، هجری و شمسی، همه بی خورشیدند
     
  
زن

andishmand
 
الحکایة و التمثیل

بود مجنونی نکردی یک نماز
کرد یک روزی نماز آغاز باز

سایلی گفتش که ای شوریده رای
گوئیا خشنودی امروز از خدای

کاین چنین گرمی بطاعت کردنش
سر نمیپیچی ز فرمان بردنش

گفت آری گرسنه بودم چو شیر
چون مرا امروز حق کردست سیر

میگزارم پیش اونیکو نماز
زانکه او با من نکوئی کرد ساز

کارگو چون مردمان کن هر زمان
تا کنم من نیز هم چون مردمان

عشق میبارد ازین شیوه سخن
خواه تو انکار کن خواهی مکن

شرع چون دیوانه را آزاد کرد
تو بانکارش نیاری یاد کرد



بی تو
اینجا همه در حبس ابد تبعیدند
سالها، هجری و شمسی، همه بی خورشیدند
     
  
زن

andishmand
 
الحکایة و التمثیل

چون تجلی بر رخ موسی فتاد
شور ازو در جملهٔ دنیا فتاد

هرکه را بر رویش افتادی نظر
پیش او در باختی حالی بصر

چون تجلی از رخش پیدا شدی
هرکه دیدی زود نابینا شدی

گرچه میبستی ز هر نوعی نقاب
همچنان میتافتی آن آفتاب

گر نهان بودی رخش گر آشکار
میربودی دیده ها را برقرار

رفت سوی حضرت و گفت ای خدای
چون کنم با این رخ دیده ربای

دیده و سر در سر این شد بسی
مینیارد دید روی من کسی

امرش آمد از خدای ذوالجلال
کانکه در شوری کند ناگاه حال

پس بدرّد خرقهٔ در شور عشق
بی سر و بن گم شود در زور عشق

گر ازان خرقه کنی خود را نقاب
برنیاید زان نقاب آن آفتاب

گر بشور عشق نیست ایمان ترا
این حکایت بس بود برهان ترا

گر ازین مجلس ترا یک درد نیست
در ره او شور و سودا خردنیست

اهل سودا را که هستند اهل راز
هست با او گه عتاب و گاه ناز

ناز ایشان ذرهٔ در قرب حق
بر جهانی زاهدی دارد سبق



بی تو
اینجا همه در حبس ابد تبعیدند
سالها، هجری و شمسی، همه بی خورشیدند
     
  
زن

andishmand
 
الحکایة و التمثیل

گفت آن دیوانه بس بی برگ بود
زیستن بر وی بتر از مرگ بود

در شکم نان برجگر آبی نداشت
در همه عالم خور و خوابی نداشت

از قضا یک روز بس خوار و خجل
سوی نیشابور میشد تنگدل

دید از گاوان همه صحرا سیاه
همچو صحرای دل از ظلم و گناه

باز پرسید او که این گاوان کراست
گفت این ملک عمید شهر ماست

رفت از آنجا چشمها خیره شده
دید صحرای دگر تیره شده

بود زیر اسب صحرائی نهان
اسب گفتی باز میگیرد جهان

گفت این اسبان کراست اینجایگاه
گفت هست آن عمید پادشاه

رفت لختی نیز آن ناهوشمند
دید صحرائی دگر پر گوسفند

گفت آن کیست چندینی رمه
مرد گفتآن عمیدست این همه

رفت لختی نیز چون دروازه دید
ماه وش ترکان بی اندازه دید

هر یکی روئی چو ماه آراسته
جمله همچون سرو قد پیراسته

دل ز در گوش ایشان در خروش
خواجگان شهرشان حلقه بگوش

در جهان حسن آن هر لشگری
ختم کرده نیکوئی و دلبری

گفت مجنون کاین غلامان آن کیست
وین همه سرو خرامان آن کیست

گفت شهر آرای عیدند این همه
بندهٔ خاص عمیدند این همه

چون درون شهر رفت آن ناتوان
دید ایوانی سرش در آسمان

کرده دکانی ز هر سوئی دراز
عالمی سرهنگ آنجا سر فراز

هر زمان خلقی فراوان میرسید
شور ازان ایوان بکیوان میرسید

کرد آن دیوانه از مردی سؤال
کانکیست این قصر با چندین کمال

گفت این قصر عمیدست ای پسر
تو که باشی چون ندانی این قدر

مرد مجنون دید خود رانیم جان
وز تهی دستی نبودش نیم نان

آتشی در جان آن مجنون فتاد
خشمگین گشت و دلش درخون فتاد

ژندهٔ داشت او ز سر بر کند زود
پس بسوی آسمان افکند زود

گفت گیر این ژنده دستار اینت غم
تا عمیدت را دهی این نیز هم

چون همه چیزی عمدیت را سزاست
در سرم این ژنده گر نبود رواست



بی تو
اینجا همه در حبس ابد تبعیدند
سالها، هجری و شمسی، همه بی خورشیدند
     
  
زن

andishmand
 
الحکایة و التمثیل

بیدلی از خویش دست افشانده بود
تنگدل از دست تنگی مانده بود

چون برو شد دور بی برگی دراز
رفت سوی مسجدی دل پر نیاز

روی را در خاک میمالید زار
همچو زیر چنگ مینالید زار

زار میگفت ای سمیع و ای بصیر
زود دیناری صدم ده بی زحیر

زانکه میدانی که چون درماندهام
در میان خاک و خون درماندهام

گفت بسیاری ولی سودی نداشت
خشمگین شد زانکه بهبودی نداشت

گفت یارب گر نمیبخشی زرم
این توانی مسجد افکن بر سرم

زین سخن دیوانه در شست اوفتاد
زانکه اندر سقف چرست اوفتاد

بام مسجدخاک ریزی ساز کرد
مرد مجنون کان بدید آغاز کرد

گفت یا رب جلدی آن را کاین زمان
بر سرم اندازی این سقف گران

هرکه زر خواهد تو انکارش کنی
بام مسجدبر سر انبارش کنی

چونکه این را جلدی و آن را نهٔ
گر مرا بکشی تو تاوان را نهٔ

عاقبت چون خاک ریز آغاز کرد
جامه در دندان گریز آغاز کرد

نیست چون بی روستائی هیچ عید
عید این دیوانگان دارد مزید

زانکه چون دیوانگان وقت بیان
روستائیی درآمد در میان



بی تو
اینجا همه در حبس ابد تبعیدند
سالها، هجری و شمسی، همه بی خورشیدند
     
  
صفحه  صفحه 241 از 270:  « پیشین  1  ...  240  241  242  ...  269  270  پسین » 
شعر و ادبیات

Attar of Nishapur | عطار نیشابوری


این تاپیک بسته شده. شما نمیتوانید چیزی در اینجا ارسال نمائید.

 

 
DMCA/Report Abuse (گزارش)  |  News  |  Rules  |  How To  |  FAQ  |  Moderator List  |  Sexy Pictures Archive  |  Adult Forums  |  Advertise on Looti
↑ بالا
Copyright © 2009-2024 Looti.net. Looti Forums is not responsible for the content of external sites

RTA