انجمن لوتی: عکس سکسی جدید، فیلم سکسی جدید، داستان سکسی
شعر و ادبیات
  
صفحه  صفحه 258 از 270:  « پیشین  1  ...  257  258  259  ...  269  270  پسین »

Attar of Nishapur | عطار نیشابوری


زن

andishmand
 
در بیان تواضع و ترک تکلف

سر چه آرایی بدستار ای پسر
گر توانی دل بدست آر ای پسر

تا نگیری ترک عز و مال و جاه
از همه بر سر نیایی چون کلاه

نیست مردی خویشتن آراستن
قصد جان کرد آنکه او آراست تن

نیست در تن بهتر از تقوی لباس
در تکلف مرد را نبود اساس

هر که او را دربند آرایش بود
در جهان فرزند آسایش بود

عاقبت جز نامردای نبودش
بهره ای از عیش و شادی نبودش

خودستایی پیشهٔ شیطان بود
آنکه خود را کم زند مردان بود

گفت شیطان من ز آدم بهترم
تا قیامت گشت ملعون لاجرم

از تواضع خاک مردم می‌شود
نور ونار از سرکشی گم می‌شود

رانده شد ابلیس از مستکبری
گشت مقبول آدم از مستغفری

شد عزیز آدم چو استغفار کرد
خوار شد شیطان چو استکبار کرد

دانه پست افتد ز بر دستش کنند
خوشه چون سربرکند پستش کنند
بی تو
اینجا همه در حبس ابد تبعیدند
سالها، هجری و شمسی، همه بی خورشیدند
     
  
زن

andishmand
 
در بیان علامتهای ابلهی

چارچیز آمد نشان ابلهی
با تو گویم تا بیابی آگهی

عیب خود را ابله نه بیند در جهان
باشد اندر جستن عیب کسان

تخم بخل اندر دل خود کاشتن
وانگه امید سخاوت داشتن

هر که خلق از خلق او خشنود نیست
هیچ قدرش بر در معبود نیست

هر که او را پیشه بدخویی بود
کار او پیوسته بدرویی بود

خوی بد بر تن بلای جان بود
مردم بدخو نه از انسان بود

بخل شاخی از درخت دوزخست
وان بخیلک از سگان مسلخست

روی جنت را کجا بیند بخیل
پشه افتاده اندر پای پیل

باش از بخل بخیلان برکران
تا نباشی از شمار ابلهان
بی تو
اینجا همه در حبس ابد تبعیدند
سالها، هجری و شمسی، همه بی خورشیدند
     
  
زن

andishmand
 
در بیان عاقبت اندیشی

از بلا نارسته گردی ای عزیز
باز باید داشتن دست از دو چیز

رو تو دست ازنفس و دنیا باز دار
تا بلاها را نباشد با تو کار

ور بحرص و آز گردی مبتلا
با تو روی آرد ز هر سو صد بلا

آنکه نبود هیچ نقدش در میان
هر کجا باشد بود اندر امان

نفس ودنیا را رها کن ای پسر
باز رستی از بلا و از خطر

ای بسا کس کز برای نفس زار
در بلا افتاد و گشت از غم نزار

از برای نفس مرغ نامراد
آمد و در دام صیاد اوفتاد

تا دلت آرام یابد ای پسر
بود و نابود جهان یکسان شمر

از عذاب و قهر حق ایمن مباش
در پی آزار هر مؤمن مباش

در بلا یاری مخواه ازهیچ کس
زانکه نبود جز خدا فریادرس

هر که را رنجانده عذرش بخواه
تا نباشد خصم تو در عرصه گاه

گر غنا خواهد کسی از ذوالمنن
در قناعت می‌توانش یافتن
بی تو
اینجا همه در حبس ابد تبعیدند
سالها، هجری و شمسی، همه بی خورشیدند
     
  
زن

andishmand
 
در بیان چارچیز که صاحب عقل و دانش را ازینها دور باید بود

هر که را عقلست ودانش ای عزیز
دور باید بودنش از چارچیز

کار خود با ناسزا نکند رها
مردمی نکند بجای ناسزا

عقل داری میل بدکاری مکن
زین چو بگذشتی سبکساری مکن

تا شوی پیش از همه در روزگار
دست بر نان و نمک بگشاده دار

تا تو باشی در زمانه دادگر
زیر دستان را نکو دار ای پسر

هر که در پند خود آمد استوار
پند او را دیگران بندند کار

هر که از گفتار خود باشد ملول
قول او را دیگران نکنند قبول

هرچه باشد در شریعت ناپسند
گرد او هرگز مگرد ای هوشمند

تا صواب کار بینی سر بسر
بر مراد خود مکن کار ای پسر
بی تو
اینجا همه در حبس ابد تبعیدند
سالها، هجری و شمسی، همه بی خورشیدند
     
  
زن

andishmand
 
در صفت ذکر الله تعالی

باش دایم ای پسر با یاد حق
گر خبر داری ز عدل و داد حق

زنده دار از ذکر صبح و شام را
در تغافل مگذران ایام را

یاد حق آمد غذا این روح را
مرهم آمد این دل مجروح را

یاد حق گر مونس جانت بود
کی هوای کاخ و ایوانت بود

گر زمانی غافل از رحمن شوی
اندر آن دم همدم شیطان شوی

مومنا ذکر خدا بسیار گوی
تا بیابی در دو عالم آب روی

ذکر را اخلاص می‌باید نخست
ذکر بی اخلاص کی باشد درست

ذکر بر سه وجه باشد بی خلاف
تو ندانی این سخن را از گزاف

عام را نبود بجز ذکر لسان
ذکر خاصان باشد از دل بی گمان

ذکر خاص الخاص ذکر سر بود
هر که ذاکر نیست او خاسر بود

ذکر بی تعظیم گفتن بدعتست
واندر آن یک شرط دیگر حرمتست

هست بر هر عضو را ذکر دگر
هفت اعضا راست ذکری ای پسر

یاری هر عاجز آمد ذکر دست
ذکر پاخویشان زیارت کردنست

ذکر چشم از خوف حق بگریستن
باز در آیات او نگریستن

استماع قول حق دان ذکر گوش
تا توانی روز و شب در ذکر کوش

اشتیاق حق بود ذکر دلت
کوش تا این ذکر گردد حاصلت

آنکه ازجهلست دایم در گناه
کی حلاوت یابد از ذکر الله

خواندن قرآن بود ذکر لسان
هر کرا این نیست هست از مفلسان

شکر نعمتهای حق می‌گو مدام
تا کند حق بر تو نعمتها تمام

حمد حق را بر زبان بسیاردار
تا شوی از نار حرمان رستگار

لب مجنبان جز بذکر کردگار
زانکه پاکان را همین بودست کار
بی تو
اینجا همه در حبس ابد تبعیدند
سالها، هجری و شمسی، همه بی خورشیدند
     
  
زن

andishmand
 
در بیان چار خصلت که مردم را نیکوست

بر همه کس نیک باشد چار چیز
با تو گویم یادگیرش ای عزیز

اول آن باشد که باشی دادگر
هم ز عقل خویش باشی باخبر

با شکیبائی تقرب کردنست
حرمت مردم بجای آوردنست















در صفت اخلاق ذمیمه

چارچیز دیگر ای نیکو سرشت
هست از جمله خلایق نیک زشت

زان چهار اول حسد کینی بود
زان گذشتی عجب و خود بینی بود

خشم خود دیگر فروناخوردنست
خصلت چارم بخیلی کردنست

ای پسر کم گرد گرد این خصال
از برای زانکه زشتست این فعال

غل و غش بگذار چون زر پاک شود
پیش از آن که خاک گردی خاک شو

حرص بگذار و قناعت پیشه کن
آخر از مردن یکی اندیشه کن


بی تو
اینجا همه در حبس ابد تبعیدند
سالها، هجری و شمسی، همه بی خورشیدند
     
  
زن

andishmand
 
در علامات مدبر

چار چیز آمد نشان مدبری
یادگیرش گر تو روشن خاطری

مدبری باشد بابله مشورت
هم بجاهل دان سیم و زرت

هرکه پند دوستان نکند قبول
در حقیقت مدبرست آن بوالفضول

هر که از دنیا نگیرد عبرتی
هست از آن مدبر جهان را نفرتی

مشورت هر کس که با ابله کند
دیو ملعونش سگ گمره کند

آنکه مال خود دهد با جاهلان
آنچنان کس کی شود از مقبلان

زر چو ابله را همی آید بکف
می‌کند اسراف و می‌سازد تلف

نشنود از دوست ابله پند را
ازجهالت بگسلد پیوند را

عبرتی گیر از زمانه ‌ای جوان
تا نباشی از شمار ابلهان

هرکرا ازعقل آگاهی بود
نزد او ادبار گمراهی بود


بی تو
اینجا همه در حبس ابد تبعیدند
سالها، هجری و شمسی، همه بی خورشیدند
     
  
زن

andishmand
 
در بیان آنکه حقیر داشتن نباید

چارچیز آمد بزرگ و معتبر
می‌نماید خرد لیکن درنظر

زان یکی خصمت و دیگر آتشست
باز بیماری کزو دل ناخوشست

چارمین دانش که آراید ترا
این همه تا خرد ننماید ترا

هر که در چشمش عدو باشد حقیر
از بلای او کند روزی نفیر

ذرهٔ آتش چو شد افروخته
بینی از وی عالمی را سوخته

علم اگر اندک بود خوارش مدار
زانکه دارد علم قدری بی شمار

رنج اندک را بکن غم خوارگی
ورنه بینی عجز در بیچارگی

دردسر را گر نجوید کس علاج
خوف آن باشد که بدگردد مزاج

باش از قول مخالف بر حذر
پیش از آن کز پا درآیی ای پسر

آتش اندک توان کشتن بآب
وای آن ساعت که گیرد التهاب


بی تو
اینجا همه در حبس ابد تبعیدند
سالها، هجری و شمسی، همه بی خورشیدند
     
  
زن

andishmand
 
در بیان چارچیز که چارچیز دیگر را می‬زاید

ای پسر هر کس که دارد چارچیز
چار دیگر هم شود موجود نیز

عاقبت رسوای آید از لجاج
خشم را نکند پشیمانی علاج

بی‌گمان از کبر خیزد دشمنی
حاصل آید خواری از کاهل تنی

چون لجوجی در میان پیدا شود
بنده از شومی او رسوا شود

خشم خود را چونکه راند جاهلی
جز پشیمانیش نبود حاصلی

هر که کرد از کبر بالا گردنش
دوستان گردند آخر دشمنش

کاهلی را هر که سازد پیشهٔ
آید از خواری بپایش تیشهٔ

خشم خود را گر فرو نخورد کسی
عاقبت بیند پشیمانی بسی

هر که او از تنبلی باشد بلید
بر قفایش شاید ار سیلی رسید

هر که او افتادهٔ تن پرورست
نیست انسان کمتر از گاو و خرست
بی تو
اینجا همه در حبس ابد تبعیدند
سالها، هجری و شمسی، همه بی خورشیدند
     
  
زن

andishmand
 
در چارچیز که کم بقا دارد

چارچیز ای خواجه کم دارد بقا
گوش دار ای مومن نیکو لقا

جور سلطان را بقا کمتر بود
پس عتاب دوستان خوشتر بود

دیگر آن مهری که باشد از زنان
بی بقا چون صحبت ناجنس دان

با رعیت چون کند سلطان ستم
مرورا باشد بقا در ملک کم

گر ترا از دوستان آید عتاب
کم بقا دارد چو خط بر روی آب

گرچه باشد زن زمانی مهربان
چون کم آید بهرهٔ بگشاید زبان

چون بناجنسان نشیند آدمی
کمترک بیند از ایشان همدمی

زاغ چون فارغ زبوی گل شود
نفرتش از صحبت بلبل شود

صحبت ناجنس جانگاهی بود
جمله را زین حال آگاهی بود

چون ترا ناجنس آید در نظر
ای پسر چون باد از وی درگذر
بی تو
اینجا همه در حبس ابد تبعیدند
سالها، هجری و شمسی، همه بی خورشیدند
     
  
صفحه  صفحه 258 از 270:  « پیشین  1  ...  257  258  259  ...  269  270  پسین » 
شعر و ادبیات

Attar of Nishapur | عطار نیشابوری


این تاپیک بسته شده. شما نمیتوانید چیزی در اینجا ارسال نمائید.

 

 
DMCA/Report Abuse (گزارش)  |  News  |  Rules  |  How To  |  FAQ  |  Moderator List  |  Sexy Pictures Archive  |  Adult Forums  |  Advertise on Looti
↑ بالا
Copyright © 2009-2024 Looti.net. Looti Forums is not responsible for the content of external sites

RTA