انجمن لوتی: عکس سکسی جدید، فیلم سکسی جدید، داستان سکسی
شعر و ادبیات
  
صفحه  صفحه 259 از 270:  « پیشین  1  ...  258  259  260  ...  269  270  پسین »

Attar of Nishapur | عطار نیشابوری


زن

andishmand
 
در بیان چارچیز که از چار چیز دیگر تمام باشد

چارچیز از چار دیگر شد تمام
چون شنیدی یاد می‌دار ای غلام

دانش مرد از خرد گیرد کمال
از عمل نیت همی یابد جمال

دینت از پرهیز کامل می‌شود
نعمتت از شکر شامل می‌شود

هست دانش را کمالات از خرد
نیتت را بی عمل کس ننگرد

شکر نعمت را کمالی می‌دهد
غافلان را گوشمالی می‌دهد

شکر ناکردن زوال نعمتست
بهرهٔ شاکر کمال نعمتست

علم را بی عقل نتوان کاربست
پیش بی عقلان نمی‌باید نشست

بی خرد دانش وبالست ای پسر
علم مرغ و عقل بالست ای پسر

هر که علمی دارد و نبود بر آن
از طریق عقل باشد بر کران
بی تو
اینجا همه در حبس ابد تبعیدند
سالها، هجری و شمسی، همه بی خورشیدند
     
  
زن

andishmand
 
در بیان چار چیز که بازگردانیدن آنها محالست

چارچیز است آنکه بعد از رفتنش
از محالاتست باز آوردنش

چون حدیثی رفت ناگه بر زبان
یا که تیری جست بیرون از کمان

باز چون آری حدیث گفته را
کس نگرداند قضای رفته را

باز کی گردد چو تیر انداختی
همچنین عمری که ضایع ساختی

هر که بی اندیشه گفتارش بود
پس ندامتهای بسیارش بود

تا نگفتی می‌توانی گفتنش
چون بگفتی کی توان بنهفتنش

عمر را می‌دان غنیمت هر نفس
چون رود دیگر نباید باز پس

هیچ کس از خود قضا را رد نکرد
هر که راضی از قضا شد بد نکرد

هر که می‌خواهد که باشد در امان
مهر می‌باید نهادن بر دهان

می‌سزد گر عمر را داری عزیز
چون رود پیشش نخواهی دید نیز
بی تو
اینجا همه در حبس ابد تبعیدند
سالها، هجری و شمسی، همه بی خورشیدند
     
  
زن

andishmand
 
در صفت چارچیز که از چارچیز دیگر می‬آید

حاصل آید چارچیز از چارچیز
یاد دار از این نکته از من ای عزیز

خامشی را هر که سازد پیشهٔ
در جهان نبود ز کس اندیشهٔ

از سخاوت مرد یابد سروری
شکر نعمت را دهد افزون‌تری

گر سلامت بایدت خاموش باش
گشت ایمن هر که نیکی کرد فاش

هر که او ساکت شد و خاموش کرد
از سلامت کسوتی بر دوش کرد

گر همی خواهی که باشی در امان
رو نکویی کن تو با خلق جهان

هر کرا عادت شود جود و کرم
در میان خلق گردد محترم

هر که کار نیک یا بد می‌کند
آن همه می‌دان که با خود می‌کند

ای برادر بندهٔ معبود باش
تا توانی با سخا و جود باش

باش از بخل بخیلان بر حذر
تا نسوزد مرا ترا نار سقر
بی تو
اینجا همه در حبس ابد تبعیدند
سالها، هجری و شمسی، همه بی خورشیدند
     
  
زن

andishmand
 
در بیان حاصل شدن چارچیز از چارچیز

چارچیزت بردهد از چار چیز
نشنود این نکته جز اهل تمیز

هر که زو صادر شود این چارکار
بیند آن چار دگر بی‌اختیار

هر که در پایان کاری ننگرد
عاقبت روزی پشیمانی خورد

هر که نکند احتیاط کارها
بر دلش آخر نشیند بارها

هر که او استیزه با سلطان کند
کار خود را سر بسر ویران کند

هرکه او یاغی شود با پادشاه
روز او چون تیره شب گردد سیاه

هر که گشت از خوی بدناسازگار
دوستان از وی کنند بی شک فرار
بی تو
اینجا همه در حبس ابد تبعیدند
سالها، هجری و شمسی، همه بی خورشیدند
     
  
زن

andishmand
 
در بیان چارچیز که آدمی را شکست آرد

آدمی را چارچیز آرد شکست
با تو گویم گوش دارای حق پرست

دشمن بسیار و وام بی شمار
شغل بی حد و عیال با قطار

وای مسکین که غرق وام شد
هر دمی از غصه خون آشام شد

هر که را بسیار باشد دشمنش
خیره گردد هر دو چشم روشنش

هر که را اشغال بسیارش بود
در زمانه زار بیکارش بود













در بیان چارچیز که از خطاهاست

چارچیز است از خطاها ای پسر
گوش دارش با تو گویم سر بسر

اول از زن داشتن چشم وفا
ساده دل را بس خطا باشد خطا

ایمنی از بد خطای دیگرست
صحبت صبیان ازینها بدترست

بی تو
اینجا همه در حبس ابد تبعیدند
سالها، هجری و شمسی، همه بی خورشیدند
     
  
زن

andishmand
 
در بیان چارچیز که از عطاهای خداست

چارچیز است از عطاهای کریم
با تو گویم یادگیرش ای سلیم

فرض حق اول بجای آوردنست
والدین از خویش راضی کردنست

حکم دیگر چیست با شیطان جهاد
چارمش نیکی بخلق نامراد













در بیان چارچیز که عمر را زیاد کند

می‌فزاید عمر مرد از چارچیز
این نصیحت بشنو ای جان عزیز

اول آوردن بگوش آواز خوش
وانگهی دیدن جمال ماه وش

سیوم آمد ایمنی بر مال و جان
می‌فزاید عمر مردم را از آن

آنکه کارش بر مراد دل شود
در بقا افزونیش حاصل بود

بی تو
اینجا همه در حبس ابد تبعیدند
سالها، هجری و شمسی، همه بی خورشیدند
     
  
زن

andishmand
 
در بیان پنج چیز که عمر از او بکاهد

عمر مردم را بکاهد پنج چیز
یاددارش چون شنیدی ای عزیز

شد یکی زان پنج در پیری نیاز
پس غریبی وانگهی رنج دراز

هر که او بر مرده اندازد نظر
عمر او بی‌شک بکاهد ای پسر

پنجم آمد ترس و بیم از دشمنان
عمر را اینها همی دارد زیان

هر که او از دشمنان ترسان بود
کار او هر لحظه دیگرسان بود

از خداترس و مترس از دشمنان
کز همه دارد خدایت در امان
بی تو
اینجا همه در حبس ابد تبعیدند
سالها، هجری و شمسی، همه بی خورشیدند
     
  
زن

andishmand
 
در بیان پنج چیز که آبروی را بریزد

دور شو از پنج خصلت ای پسر
تا نریزد آب رویت در نظر

اولا کم گوی با مردم دروغ
زانکه گردی از دروغت بی فروغ

هر که استیزه کند با مهتران
آب روی خود بریزد بی گمان

پیش مردم هر کرا نبود ادب
گر بریزد آب رو نبود عجب

از سبکساران مباش ای نیک خوی
کز سبکساری بریزد آب روی

ای پسر با مهتران کمتر ستیز
وز حماقت آب روی خود مریز

گر بعالم آب روی بایدت
دایما خلق نکو می‌بایدت

هر که آهنگ سبکساری کند
از وی آب روی بیزاری کند

جز حدیث راست با مردم مگوی
تا نگردد آب رویت آب جوی

از خلاف و از خیانت باش دور
تا بود پیوسته در روی تو نور

گر همی خواهی که گویندت نکو
ای برادر هیچ کس را بد مگو

تا نباشی در جهان اندوه گین
از حسد در روزگار کس مبین
بی تو
اینجا همه در حبس ابد تبعیدند
سالها، هجری و شمسی، همه بی خورشیدند
     
  
زن

andishmand
 
در بیان پنج چیز که آب روی از آن می‬افزاید

می‌فزاید آب روی از پنج چیز
با تو گویم بشنو ای اهل تمیز

چون بکار خویش حاضر بودهٔ
آب روی خویش را افزودهٔ

از سخاوت آب روی افزون شود
وز بخیلی بی خرد ملعون شود

در سخاوت کوش اگر داری غنا
تا فزاید آب رویت در سخا

هر که را بر خلق بخشایش بود
آب روی او در افزایش بود

باش دایم بردبار و با وفا
تا بروی خویش بینی صد صفا

تا بماند رازت از دشمن نهان
سر خود با دوستان کمتر رسان

تا نگردی پیش مردم شرمسار
آنکه خود ننهاده باشی برمدار

ای برادر پرده مردم مدر
تا ندرد پرده‌ات شخص دگر

بر هوای دل مکن زینهار کار
تا نیارد پس پشیمانیت بار

قدر مردم را شناس ای محترم
تا شناسند دیگران قدر تو هم

تا زبانت باشد ای خواجه دراز
دست کوته دار و هر جانب متاز

هر که را قدری نباشد در جهان
زنده مشمارش که هشت از مردگان

از قناعت هر کرا نبود نشان
کی توانگر سازدش ملک جهان

بر عدوی خویش چون یابی ظفر
عفو پیش آور زجر مش درگذر

دایما می‌باش از حق ترسکار
بایش نیز از رحمتش امیدوار

با تواضع باش و خو کن با ادب
صحبت پرهیزکاران می‌طلب

بردباری جوی و بی آزار باش
تا که گردد در هنر نام تو فاش

همچو تریاقند دانایان دهر
قاتلانند جملهٔ نادان چو زهر

مردم از تریاق می‌یابد نجات
خود کسی از زهر کی یابد حیات

صبر و حلم و علم تریاق دلند
حرص و بغض و کینه زهر قاتلند

فخر جمله کارها نان دادنست
در بروی دوستان بگشادنست

گرچه دانا باشی و اهل هنر
خویشتن را کمتر از نادان شمر
بی تو
اینجا همه در حبس ابد تبعیدند
سالها، هجری و شمسی، همه بی خورشیدند
     
  
زن

andishmand
 
نصایح

شد دو خصلت مرد ابله را نشان
صحبت صبیان و رغبت با زنان

ناخوشی در زندگانی ای ولید
مرد را از خوی بد گردد پدید

آنکه نبود مرد را خوی نکو
مرده می‌دانش که زنده نبود او

هر که گوید عیب تو اندر حضور
می‌نماید راهت از ظلمت بنور

مر ترا هر کس که باشد رهنمای
شکر او می‌باید آوردن بجای

هر خردمندان علم را لباس
خلق نیکو شرم نیکوتر شناس

حال خود را از دو کس پنهان مدار
از طبیب حاذق و از یار غار

تا توانی با زنان صحبت مجوی
راز خود را نیز با ایشان مگوی

آنچه اندر شرع باشد ناپسند
گرد او هرگز مگرد ای هوشمند

هر چه را کردست بر تو حق حرام
دور باش از وی که باشی نیک نام

چونکه بگشاید در روزی خدای
دل گشاده دار تنگی گم نمای

تازه روی و خوب سخن باش ای اخی
تا بود نام تودر عالم سخی

پر مخور اندوه مرگ ای بوالهوس
چونکه وقت آید نگردد پیش و پس

دل زغل و غش همیشه پاک دار
تا توانی در درون کینه مدار

تکیه کم کن خواجه برکردار خویش
دل بنه بر رحمت جبار خویش

بهترین چیزها خلق نکوست
خلق خلق نیک را دارند دوست

رو فروتر شو همیشه ای خلف
کین بود آرایش اهل شرف

آنکه باشد در کف شهوت اسیر
گرچه آزادست او را بنده گیر

گر تو بینی ناکسی را بارگاه
حاجت خود را ازو هرگز مخواه

بر در ناکس قدم هرگز مبر
ور به بینی هم مپرس از وی خبر

تا توانی کار ابله را مساز
کار فرمایش ولی کمتر نواز
بی تو
اینجا همه در حبس ابد تبعیدند
سالها، هجری و شمسی، همه بی خورشیدند
     
  
صفحه  صفحه 259 از 270:  « پیشین  1  ...  258  259  260  ...  269  270  پسین » 
شعر و ادبیات

Attar of Nishapur | عطار نیشابوری


این تاپیک بسته شده. شما نمیتوانید چیزی در اینجا ارسال نمائید.

 

 
DMCA/Report Abuse (گزارش)  |  News  |  Rules  |  How To  |  FAQ  |  Moderator List  |  Sexy Pictures Archive  |  Adult Forums  |  Advertise on Looti
↑ بالا
Copyright © 2009-2024 Looti.net. Looti Forums is not responsible for the content of external sites

RTA