انجمن لوتی: عکس سکسی جدید، فیلم سکسی جدید، داستان سکسی
شعر و ادبیات
  
صفحه  صفحه 260 از 270:  « پیشین  1  ...  259  260  261  ...  269  270  پسین »

Attar of Nishapur | عطار نیشابوری


زن

andishmand
 
در بیان آن که از دو کس احتراز می‬باید کرد

ازدو کس پرهیز کن ای هوشیار
تا نه‌بینی نکبتی در روزگار

اول از دشمن که او استیزه روست
انگهی از صحبت نادان دوست

خویش را از نود دشمن دور دار
یار نادان را زخود مهجور دار

ای پسر کم گوی با مردم درشت
ور بگویی از تو گردانند پشت

بهترین خلق می‌دانی کراست
آنکه داد انصاف و انصافش نخواست

چون حدیث خوب گویی با فقیر
به بود ز آتش که پوشانی حریر

خشم خوردن پیشهٔ هر سرورست
تلخ باشد از شکر شیرین ترست

هر که با مردم نسازد درجهان
زندگانی تلخ دارد بی گمان

آنکه شوخست و ندارد شرم نیز
دان که ناپاک زاده است ای عزیز

از ملامت تا بمانی در امان
باش دایم همنشین صالحان
بی تو
اینجا همه در حبس ابد تبعیدند
سالها، هجری و شمسی، همه بی خورشیدند
     
  
زن

andishmand
 
در بیان آنکه خواری آورد

چند خصلت آورد خواری بروی
با تو گویم گر همی گویی بگوی

اول آن باشد که مانند مگس
مرد ناخوانده شود مهمان کس

هر که مهمان با کسی ناخوانده شد
نزد مردم خوار و زار و رانده شد

دیگر آن باشد که نادانی رود
کتخدای خانهٔ مردی شود

کار کردن بر حدیث آن دو مرد
کز پی جهلند دایم در نبرد

هر که بنشیند زبر دست صدور
گر رسد خواری برویش نیست دور

نیست جمعی را چو بر قول تو گوش
صد سخن گر باشدت یک را مکوش

حاجت خود را مخواه از دشمنان
زین بتر خواری نباشد در جهان

از فرومایه مراد خود مجوی
تا نیاید مر ترا خواری بروی

با زن و کودک مکن بازی هلا
تا نگردی خوار و زار و مبتلا
بی تو
اینجا همه در حبس ابد تبعیدند
سالها، هجری و شمسی، همه بی خورشیدند
     
  
زن

andishmand
 
در بیان شش چیز که بکار آید

در جهان شش چیز می‌آید بکار
اولا باری طعام خوشگوار

خوش بود یار موافق در جهان
باز مخدومی که باشد مهربان

هر سخن کان راست گویی و درست
به ز دنیا زانکه در وی نفع تست

آنکه ارزانست عالم در بهاش
عقل کامل دان وزان خرسند باش

دشمن حق را نباید داشت دوست
بازگشت جمله چون آخر بدوست

عیب کس با او نمی‌باید نمود
زانکه نبود هیچ لحمی بی غدود

از خدا خواه هرچه خواهی ای پسر
نیست در دست خلایق نفع و ضرر

بندگان را نیست ناصر جز اله
یاری از حق خواه و از غیرش مخواه

آنکه از قهر خدا ترسد بسی
بی‌گمان می‌ترسد از وی هر کسی

از بدی گفتن زبان را هر که بست
کرد شیطان لعین را زیر دست
بی تو
اینجا همه در حبس ابد تبعیدند
سالها، هجری و شمسی، همه بی خورشیدند
     
  
زن

andishmand
 
در صفت پنج کس که پنج چیز از ایشان نیاید

کس نیاید پنج چیز از پنج کس
یادگیر از ناصح خود این نفس

نیست اول دوستی اندر ملوک
این سخن باور کن از اهل سلوک

سفلهٔ را با مروت ننگری
هیچ بد خوی نیابد مهتری

هر که بر مال کسان دارد حسد
بوی رحمت بر دماغش کی رسد

آنکه کذابست می‌گوید دروغ
نیست او رادر وفاداری فروغ










در بیان اهل سعادت

هر کرا سه کار عادت باشدش
در جهان بخت و سعادت باشدش

تا تواند خیر بی منت کند
خویش را مستوجب رحمت کند

دائما گر بیند او عیب کسان
در ملامت هیچ نگشاید زبان

هر کرا بینی براه ناصواب
سر براهش آر تا یابی ثواب

زحمت خود را ز مردم دور دار
بار خود برکس میفکن زینهار
بی تو
اینجا همه در حبس ابد تبعیدند
سالها، هجری و شمسی، همه بی خورشیدند
     
  
زن

andishmand
 
در بیان رستگاری

گر همی خواهی که باشی رستگار
رخ مگردان ای برادر از سه کار

اولت دیدن بود حکم قضاش
بعد از آن جستن بجان و دل رضاش

چیست سیوم دور بودن از جفا
هر که این دارد بود اهل صفا

هر که دارد دانش و عقل و تمیز
جز براه حق نبخشد هیچ چیز

صدقهٔ کالوده گردد از ریا
کی بود آن خیر مقبول خدا

گر عمل خالص نگردد همچو زر
قلب را ناقد نیارد در نظر

تا توانگر باشی اندر روزگار
نفس را از آرزوها دور دار
بی تو
اینجا همه در حبس ابد تبعیدند
سالها، هجری و شمسی، همه بی خورشیدند
     
  
زن

andishmand
 
در بیان چهار چیز که از کرامات حق است

چار چیزست از کرامتهای حق
یاد دارش چون ز من گیری سبق

اولا صدق زبانست در سخن
بعد از آن حفظ امانت فهم کن

پس سخا هست از کرامات الله
فضل حق دان گر نظر داری نگاه

تا توانی دور باش از سود خوار
زانکه هستند دشمنان کردگار

هر کرا حق داده باشد این چهار
باشد آن کس مؤمن پرهیزکار

پیش مردم هر که رازت کرد فاش
همدم آن ابله باطل مباش

هر که باشد مانع عشر و زکات
وانکه غافل وار بگذارد صلات

بر حذر باش از چنان کس زینهار
تا نباشی در جهان بسیار راز
بی تو
اینجا همه در حبس ابد تبعیدند
سالها، هجری و شمسی، همه بی خورشیدند
     
  
زن

andishmand
 
در چار خصلت که ترک کردن می‬باید

درگذر از چار خصلت زینهار
تا نسوزد مر ترا بسیار نار

لذت عمرت اگر باید بدهر
باش دایم برحذر از خشم و قهر

چون نگردد خلق با خوی توراست
گر بخوی مردمان سازی رواست

ای برادر تکیه بر دولت مکن
یاد دار از ناصح خود این سخن

سود نکند گر گریزی از قضا
هر چه می‌آید بدان می ده رضا

زانکه حاصل نیست دل خرسند دار
گوش دل را جانب این پند دار

هر که با دوستان یک دل بود
جمله مقصود دلش حاصل بود
بی تو
اینجا همه در حبس ابد تبعیدند
سالها، هجری و شمسی، همه بی خورشیدند
     
  
زن

andishmand
 
در بیان بی وفای جهان

در جهان دانی که گردد معتبر
آنکه او را باک نبود از خطر

کم کند با کس وفا این روزگار
جور دار نیست‌اش با مهر کار

آنکه با تو روز غم می‌بست کار
روز شادی هم بپرس‌اش زینهار

روز نعمت گر تو پردازی بکس
روز محنت باشدت فریاد رس

چون بیابی دولتی از مستعان
اندر آن دولت مبر از دوستان

مر ترا هر کس که او در غم بود
چو رسد شادی همان همدم بود
بی تو
اینجا همه در حبس ابد تبعیدند
سالها، هجری و شمسی، همه بی خورشیدند
     
  
زن

andishmand
 
در بیان معرفت الله

معرفت حاصل کن ای جان پدر
تا بیابی از خدای خود خبر

هر که عارف شد خدای خویش را
در فنا بیند بقای خویش را

هر که او عارف نشد او زنده نیست
قرب حق را لایق و ارزنده نیست

هر که او را معرفت حاصل نشد
هیچ با مقصود خود واصل نشد

نفس خود را چون شناسی با هوا
حق تعالی را بدانی با عطا

عارف آن باشد که باشد حق شناس
هر که عارف نیست نبود جنس ناس

هست عارف را بدل مهر و وفا
کار عارف جمله باشد با صفا

هر که او را معرفت بخشد خدای
غیر حق را در دل او نیست جای

نزد عارف نیست دنیا را خطر
بلکه بر خود نیست‌اش هرگز نظر

معرفت فانی شدن در وی بود
هر که فانی نیست عارف کی بود

عارف از دنیا و عقبی فارغست
زانچه باشد غیر مولی فارغست

همت عارف لقای حق بود
زانکه در خود فانی مطلق بود

با چه ماند این جهان گویم جواب
آنکه بیند آدمی چیزی بخواب

چون شود از خواب بیدار ای عزیز
حاصل خواب نباشد هیچ چیز

همچنین چون زندهٔ افتاد و مرد
هیچ چیزی ازجهان با خود نبرد

هر کرا بودست کردار نکو
در ره عقبی بود همراه او

این جهان را چون زنی دان خوب روی
خویشتن آراید اندر چشم شوی

مرد را می‌پرورد اندر کنار
مکر و شیوه می‌نماید بی شمار

چون بباید خفته شویش ناگهان
بی گمان سازد هلاکش آن زمان

بر تو بادا ای عزیز پر هنر
کز چنین مکاره باشی بر حذر
بی تو
اینجا همه در حبس ابد تبعیدند
سالها، هجری و شمسی، همه بی خورشیدند
     
  
زن

andishmand
 
در بیان ورع

در ورع ثابت قدم باش ای پسر
گر همی خواهی که گردی معتبر

خانهٔ دین گردد آباد از ورع
لیک می‌گیرد خرابی از طمع

هر که از علم ورع گیرد سبق
دور باید بودنش از غیر حق

ترسکاری از ورع پیدا شود
هر که باشد بی ورع رسوا شود

با ورع هر کس که خود را کرد راست
جنبش و آرامش از بهر خداست

آنکه از حق دوستی دارد طمع
در محبت کاذبش دان بی ورع

چیست تقوی ترک شهوت و حرام
از لباس و از شراب و از طعام

هرچه افزونست اگر باشد حلال
نزد ارباب ورع باشد وبال

چون ورع شد یار با علم و عمل
حسن اخلاصت بباید بی خلل

ناگهان ای بنده گر کردی گناه
توبه کن درحال و عذر آن بخواه

چون گناهت نقد آید در وجود
توبهٔ نسیه ندارد هیچ سود

در انابت کاهلی کردن خطاست
بر امید زندگی کان بی وفاست
بی تو
اینجا همه در حبس ابد تبعیدند
سالها، هجری و شمسی، همه بی خورشیدند
     
  
صفحه  صفحه 260 از 270:  « پیشین  1  ...  259  260  261  ...  269  270  پسین » 
شعر و ادبیات

Attar of Nishapur | عطار نیشابوری


این تاپیک بسته شده. شما نمیتوانید چیزی در اینجا ارسال نمائید.

 

 
DMCA/Report Abuse (گزارش)  |  News  |  Rules  |  How To  |  FAQ  |  Moderator List  |  Sexy Pictures Archive  |  Adult Forums  |  Advertise on Looti
↑ بالا
Copyright © 2009-2024 Looti.net. Looti Forums is not responsible for the content of external sites

RTA