انجمن لوتی: عکس سکسی جدید، فیلم سکسی جدید، داستان سکسی
شعر و ادبیات
  
صفحه  صفحه 44 از 270:  « پیشین  1  ...  43  44  45  ...  269  270  پسین »

Attar of Nishapur | عطار نیشابوری


زن


 
❉ *.¸¸.*✳*.¸¸.*❄*.¸¸*❆ *.¸¸.*❄.¸¸.*✳*.¸¸.*❄*.¸¸*❆

گر مرد رهی ز رهروان باش
در پردهٔ سر خون نهان باش

بنگر که چگونه ره سپردند
گر مرد رهی تو آن چنان باش

خواهی که وصال دوست یابی
با دیده درآی و بی زبان باش

از بند نصیب خویش برخیز
دربند نصیب دیگران باش

در کوی قلندری چو سیمرغ
می‌باش به نام و بی نشان باش

بگذر تو ازین جهان فانی
زنده به حیات جاودان باش

در یک قدم این جهان و آن نیز
بگذار جهان و در جهان باش

منگر تو به دیدهٔ تصرف
بیرون ز دو کون این و آن باش

عطار ز مدعی بپرهیز
رو گوشه‌نشین و در میان باش

دوستت دارم:
هدیه ایست که هرقلبی، فهم گرفتنش را ندارد،
قیمتی دارد که هرکسی، توان پرداختنش را ندارد،
جمله ی کوتاهیست که هرکسی، لیاقت شنیدنش را ندارد،
بی شک تو همیشه لایق این هدیه کوچک من هستیL♥VE YѼU aredadash
     
  
زن


 
❉ *.¸¸.*✳*.¸¸.*❄*.¸¸*❆ *.¸¸.*❄.¸¸.*✳*.¸¸.*❄*.¸¸*❆

در عشق تو من توام تو من باش
یک پیرهن است گو دو تن باش

چون یک تن را هزار جان هست
گو یک جان را هزار تن باش

نی نی که نه یک تن و نه یک جانست
هیچند همه تو خویشتن باش

چون جمله یکی است در حقیقت
گو یک تن را دو پیرهن باش

جانا همه آن تو شدم من
من آن توام تو آن من باش

ای دل به میان این سخن در
مانندهٔ مرده در کفن باش

چون سوسن ده زبان درین سر
می‌دار زبان و بی سخن باش

یک رمز مگوی لیک چون گل
می‌خند خوش و همه دهن باش

گر گویندت که کافری چیست
گو عاشق زلف پر شکن باش

ور پرسندت که چیست ایمان
گو روی ببین و نعره‌زن باش

گر روی بدین حدیث داری
چون ابراهیم بت‌شکن باش

ور گویندت ببایدت سوخت
تو خود ز برای سوختن باش

ور کشتن تو دهند فتوی
در کشتن خود به تاختن باش

مانند حسین بر سر دار
در کشتن و سوختن حسن باش

انگشت‌زن فنای خود شو
وانگشت نمای مرد و زن باش

گه ماده و گاه نر چه باشی
گر مرغی ویی نه چون زغن باش

انجام ره تو گفت عطار
رسوای هزار انجمن باش

دوستت دارم:
هدیه ایست که هرقلبی، فهم گرفتنش را ندارد،
قیمتی دارد که هرکسی، توان پرداختنش را ندارد،
جمله ی کوتاهیست که هرکسی، لیاقت شنیدنش را ندارد،
بی شک تو همیشه لایق این هدیه کوچک من هستیL♥VE YѼU aredadash
     
  
زن


 
❉ *.¸¸.*✳*.¸¸.*❄*.¸¸*❆ *.¸¸.*❄.¸¸.*✳*.¸¸.*❄*.¸¸*❆

منم اندر قلندری شده فاش
در میان جماعتی اوباش

همه افسوس خواره و همه رند
همه دردی کش و همه قلاش

ترک نیک و بد جهان گفته
که جهان خواه باش و خواه مباش

دام دیوانگی بگسترده
تا به دام اوفتاده عقل معاش

ساقیا چند خسبی آخر خیز
که سپهرت نمی‌دهد خشخاش

بنشان از دلم غبار به می
که تویی صحن سینه را فراش

گر تو در معرفت شکافی موی
ور زبان تو هست گوهر پاش

یک سر موی بیش و کم نشود
زانچه بنگاشت در ازل نقاش

تو چه دانی که در نهاد کثیف
آفتاب است روح یا خفاش

عاشقی خواه اوفتاده ز شوق
بر سر فرش شمع همچو فراش

چه کنی زاهدی که از سردی
بجهد بیست رش ز بیم رشاش

زاهد خام خویش‌بین هرگز
نشود پخته گر نهی در داش

هست زاهد چو آن دروگر بد
که کند سوی خود همیشه تراش

مرد ایثار باش و هیچ مترس
که نترسد ز مردگان نباش

من نیم خرده گیر و خرده شناس
که ندارم ز خرده هیچ قماش

دور باشید از کسی که مدام
کفر دارد نهفته، ایمان فاش

چون نیم زاهد و نیم فاسق
از چه قومم بدانمی ای کاش

چه خبر داری این دم ای عطار
تا قدم درنهی درین ره باش

دوستت دارم:
هدیه ایست که هرقلبی، فهم گرفتنش را ندارد،
قیمتی دارد که هرکسی، توان پرداختنش را ندارد،
جمله ی کوتاهیست که هرکسی، لیاقت شنیدنش را ندارد،
بی شک تو همیشه لایق این هدیه کوچک من هستیL♥VE YѼU aredadash
     
  
زن


 
❉ *.¸¸.*✳*.¸¸.*❄*.¸¸*❆ *.¸¸.*❄.¸¸.*✳*.¸¸.*❄*.¸¸*❆

دستم نرسد به زلف چون شستش
در پای از آن فتادم از دستش

گر مرغ هوای او شوم شاید
صد دام معنبر است در شستش

از لب ندهد میی و می‌داند
مخموری من ز نرگس مستش

بیچاره دلم که چشم مست او
صد توبه به یک کرشمه بشکستش

بشکفت گل رخش به زیبایی
غنچه ز میان جان کمر بستش

از بس که بریخت مشک از زلفش
چون خاک به زیر پای شد پستش

چون بود بتی چنان که در عالم
بپرستندش که جای آن هستش

یک یک سر موی من همی گوید
رویش بنگر که گفت مپرستش

نی نی که نقاب بر نمی‌دارد
تا سجده نمی‌کنند پیوستش

عطار دلی که داشت در عشقش
برخاست اومید و نیست بنشستش

دوستت دارم:
هدیه ایست که هرقلبی، فهم گرفتنش را ندارد،
قیمتی دارد که هرکسی، توان پرداختنش را ندارد،
جمله ی کوتاهیست که هرکسی، لیاقت شنیدنش را ندارد،
بی شک تو همیشه لایق این هدیه کوچک من هستیL♥VE YѼU aredadash
     
  
زن


 
❉ *.¸¸.*✳*.¸¸.*❄*.¸¸*❆ *.¸¸.*❄.¸¸.*✳*.¸¸.*❄*.¸¸*❆

بیچاره دلم که نرگس مستش
صد توبه به یک کرشمه بشکستش

از شوق رخش چو مست شد چشمش
از من چه عجب اگر شوم مستش

دست‌آویزی شگرف می‌بینم
هفتاد و دو فرقه را خم شستش

خورشید که دست برد در خوبی
نتواند ریخت آب بر دستش

چون ماه که رخش حسن می‌تازد
صد غاشیه‌کش به دلبری هسش

صد جان باید به هر دمم تا من
بر فرق کنم نثار پیوستش

جانا دل من که مرغ دام توست
از دام تو دست کی دهد جستش

عقلی که گره‌گشای خلق آمد
سودای رخ تو رخت بربستش

عطار به تحفه گر فرستد جان
فریاد همی کند که مفرستش

دوستت دارم:
هدیه ایست که هرقلبی، فهم گرفتنش را ندارد،
قیمتی دارد که هرکسی، توان پرداختنش را ندارد،
جمله ی کوتاهیست که هرکسی، لیاقت شنیدنش را ندارد،
بی شک تو همیشه لایق این هدیه کوچک من هستیL♥VE YѼU aredadash
     
  
زن


 
❉ *.¸¸.*✳*.¸¸.*❄*.¸¸*❆ *.¸¸.*❄.¸¸.*✳*.¸¸.*❄*.¸¸*❆

اگر دلم ببرد یار دلبری رسدش
وگر بپروردم بنده‌پروری رسدش

ز بس که من سر او دارم از قدم تا فرق
گرم چو شمع بسوزد به سرسری رسدش

سفید کاری صبح رخش جهان بگرفت
چو شب به طره طلسم سیه‌گری رسدش

چو آفتاب رخش نور بخش اسلام است
اگر ز زلف نهد رسم کافری رسدش

چو پشت لشکر حسن است روی صف شکنش
اگر به عمد کند قصد لشکری رسدش

بدید بیخبری روی او و گفت امروز
به حکم با مه گردون برابری رسدش

صد آفتاب مرا روشن است کین ساعت
نطاق بسته چو جوزا به چاکری رسدش

چو هست چشمهٔ حیوان زکات‌خواه لبش
اگر قیام کند در سکندری رسدش

سکندری چه بود با لب چو آب حیات
که گر چو خضر رود در پیمبری رسدش

فرید چون ز لب لعل او سخن گوید
نثار در و گهر در سخن‌وری رسدش

دوستت دارم:
هدیه ایست که هرقلبی، فهم گرفتنش را ندارد،
قیمتی دارد که هرکسی، توان پرداختنش را ندارد،
جمله ی کوتاهیست که هرکسی، لیاقت شنیدنش را ندارد،
بی شک تو همیشه لایق این هدیه کوچک من هستیL♥VE YѼU aredadash
     
  
زن


 
❉ *.¸¸.*✳*.¸¸.*❄*.¸¸*❆ *.¸¸.*❄.¸¸.*✳*.¸¸.*❄*.¸¸*❆

آنکه سر دارد کلاهت نرسدش
وانکه پر آب است جاهت نرسدش

هر که پست بارگاه فقر نیست
در بلندی دستگاهت نرسدش

هر که در خود ماند چون گردون بسی
گر نگردد گرد راهت نرسدش

تا نباشد همچو یوسف خواجه‌ای
بندگی در قعر چاهت نرسدش

تا کسی دارد به یک ذره پناه
عرش اگر باشد پناهت نرسدش

عرش اگر کرسی نهد در زیر پای
دست بر زلف سیاهت نرسدش

گرچه سر در عرش ساید آفتاب
پرتو روی چو ماهت نرسدش

نیم ترک چرخ در سر گشت از آنک
بو که بر ترک کلاهت نرسدش

تا کسی نشکست کلی قلب نفس
لاف از خیل و سپاهت نرسدش

تا نسوزد جملهٔ شب شمع زار
یک نسیم صبحگاهت نرسدش

تا کسی بر سر نگردد چون فلک
طوف گرد بارگاهت نرسدش

تا کسی جان ندهد از درد خمار
می ز لعل عذر خواهت نرسدش

گر نشد عطار یکتا همچو موی
مشک از زلف دو تاهت نرسدش

دوستت دارم:
هدیه ایست که هرقلبی، فهم گرفتنش را ندارد،
قیمتی دارد که هرکسی، توان پرداختنش را ندارد،
جمله ی کوتاهیست که هرکسی، لیاقت شنیدنش را ندارد،
بی شک تو همیشه لایق این هدیه کوچک من هستیL♥VE YѼU aredadash
     
  
زن


 
❉ *.¸¸.*✳*.¸¸.*❄*.¸¸*❆ *.¸¸.*❄.¸¸.*✳*.¸¸.*❄*.¸¸*❆

عشق آن باشد که غایت نبودش
هم نهایت هم بدایت نبودش

تا به کی گویم که آنجا کی رسم
کی بود کی چون نهایت نبودش

گر هزاران سال بر سر می‌روی
همچنان می‌رو که غایت نبودش

گر فرو استد کسی مرتد شود
بعد از آن هرگز هدایت نبودش

گر فرود آید به یک دل ذره‌ای
تا به صد عالم سرایت نبودش

صد هزاران خون بریزد همچو باد
زانکه چون آتش حمایت نبودش

نیستی خواهد که از هر نیک و بد
از کسی شکر و شکایت نبودش

تو مباش اصلا که اندر حق تو
تا تو می‌باشی عنایت نبودش

هر که بی پیری ازینجا دم زند
کار بیرون از حکایت نبودش

بر پی پیری برو تا پی بری
کانکه تنها شد کفایت نبودش

وانکه پیری می‌کشد بی دیده‌ای
زین بتر هرگز جنایت نبودش

چون نبیند پیر ره را گام گام
کور باشد این ولایت نبودش

سلطنت کی یابد ای عطار پیر
تا رعیت را رعایت نبودش

دوستت دارم:
هدیه ایست که هرقلبی، فهم گرفتنش را ندارد،
قیمتی دارد که هرکسی، توان پرداختنش را ندارد،
جمله ی کوتاهیست که هرکسی، لیاقت شنیدنش را ندارد،
بی شک تو همیشه لایق این هدیه کوچک من هستیL♥VE YѼU aredadash
     
  
زن


 
❉ *.¸¸.*✳*.¸¸.*❄*.¸¸*❆ *.¸¸.*❄.¸¸.*✳*.¸¸.*❄*.¸¸*❆

عاشقی نه دل نه دین می‌بایدش
من چنینم چون چنین می‌بایدش

هر کجا رویی چو ماه آسمان است
پیش رویش بر زمین می‌بایدش

زن صفت هرگز نبیند آستانش
مرد جان در آستین می‌بایدش

می‌کشد هر روز عاشق صد هزار
این چه باشد بیش ازین می‌بایدش

شادمانی از غرور است از غرور
دایما اندوهگین می‌بایدش

برهم افتاده هزاران عرش هست
حجره از قلب حزین می‌بایدش

در ره عشقش چو آتش گرم خیز
زانکه آتش همنشین می‌بایدش

سر گنج او به خامی کس نیافت
سوز عشق و درد دین می‌بایدش

آه سرد از نفس خام آید پدید
آه گرم آتشین می‌بایدش

آن امانت کان دو عالم برنتافت
هست صد عالم امین می‌بایدش

گنج عشقش گر ندیدی کور شو
زانکه کوری راه‌بین می‌بایدش

سر گنج او همه عالم پر است
اهل آن گنج یقین می‌بایدش

می‌تواند داد هر دم خرمنی
لیک مرد خوشه چین می‌بایدش

شرق تا غرب جهان خوان می‌نهد
و از تو یک نان جوین می‌بایدش

اوست شاه تاج بخش اما ایاز
در میان پوستین می‌بایدش

گنج‌ها بخشید و از تو وام خواست
تا شوی گستاخ این می‌بایدش

امتحان را زلف هر دم کژ کند
زانکه عاشق راستین می‌بایدش

نه فلک فیروزه‌ای از کان اوست
وز دل تو یک نگین می‌بایدش

دست کس بر دامن او کی رسد
لیک خلقی در کمین می‌بایدش

عاشقان را دست و پای از کار شد
ای عجب مرد آهنین می‌بایدش

آفتابی ای عجب با ما بهم
جای چرخ چارمین می‌بایدش

ذره‌ای را بار می‌ندهد ولیک
ذره ذره زیر زین می‌بایدش

پای بگسل از دو عالم ای فرید
کین قدر حبل المتین می‌بایدش

دوستت دارم:
هدیه ایست که هرقلبی، فهم گرفتنش را ندارد،
قیمتی دارد که هرکسی، توان پرداختنش را ندارد،
جمله ی کوتاهیست که هرکسی، لیاقت شنیدنش را ندارد،
بی شک تو همیشه لایق این هدیه کوچک من هستیL♥VE YѼU aredadash
     
  
زن


 
❉ *.¸¸.*✳*.¸¸.*❄*.¸¸*❆ *.¸¸.*❄.¸¸.*✳*.¸¸.*❄*.¸¸*❆

چون دربسته است درج ناپدیدش
به یک بوسه توان کرد کلیدش

شکر دارد لبش هرگز نمیری
اگر یک ذره بتوانی چشیدش

ندید از خود سر یک موی بر جای
کسی کز دور و از نزدیک دیدش

مگر طراری بسیار می‌کرد
کمند طره‌اش زان سر بریدش

اگر نبود کمند طرهٔ او
که یارد سوی خود هرگز کشیدش

اگرچه او جهان بفروخت بر من
به صد جان جان پرخونم خریدش

ز جان بیزار شو در عشق جانان
اگر خواهی به جای جان گزیدش

دلم جایی رسید از عشق رویش
که کار از غم به جان خواهد رسیدش

اگر بر گویم ای عطار آن غم
کزو دل خورد نتوانی شنیدش

دوستت دارم:
هدیه ایست که هرقلبی، فهم گرفتنش را ندارد،
قیمتی دارد که هرکسی، توان پرداختنش را ندارد،
جمله ی کوتاهیست که هرکسی، لیاقت شنیدنش را ندارد،
بی شک تو همیشه لایق این هدیه کوچک من هستیL♥VE YѼU aredadash
     
  
صفحه  صفحه 44 از 270:  « پیشین  1  ...  43  44  45  ...  269  270  پسین » 
شعر و ادبیات

Attar of Nishapur | عطار نیشابوری


این تاپیک بسته شده. شما نمیتوانید چیزی در اینجا ارسال نمائید.

 

 
DMCA/Report Abuse (گزارش)  |  News  |  Rules  |  How To  |  FAQ  |  Moderator List  |  Sexy Pictures Archive  |  Adult Forums  |  Advertise on Looti
↑ بالا
Copyright © 2009-2024 Looti.net. Looti Forums is not responsible for the content of external sites

RTA