انجمن لوتی: عکس سکسی جدید، فیلم سکسی جدید، داستان سکسی
شعر و ادبیات
  
صفحه  صفحه 47 از 270:  « پیشین  1  ...  46  47  48  ...  269  270  پسین »

Attar of Nishapur | عطار نیشابوری


زن


 
✽✽✽✽✽✽✽✽✽✽✽✽✽✽

ای عشق تو با وجود هم تنگ
در راه تو کفر و دین به یک رنگ

بی روی تو کعبه‌ها خرابات
بی نام تو نامها همه ننگ

در عشق تو هر که نیست قلاش
دور است به صد هزار فرسنگ

قلاشان را درین ولایت
از دار همی کنند آونگ

عشقت به ترازوی قیامت
دو کون نسخت نیم جو سنگ

قرابهٔ ننگ و شیشهٔ نام
افتاد و شکست بر سر سنگ

زنار مغانه بر میان بند
وانگه به کلیسیا کن آهنگ

مردانه درآی کاندرین راه
نه بوی همی خرند و نه رنگ

راهی است دراز و عمر کوتاه
باری است گران و مرکبی لنگ

کلی ز سر وجود برخیز
افتاده مباش بر در تنگ

می‌دان به یقین که در دو عالم
در راه تو نیست جز تو خرسنگ

برخیز ز راه خود چو عطار
تا بازرهی ز صلح و از جنگ

دوستت دارم:
هدیه ایست که هرقلبی، فهم گرفتنش را ندارد،
قیمتی دارد که هرکسی، توان پرداختنش را ندارد،
جمله ی کوتاهیست که هرکسی، لیاقت شنیدنش را ندارد،
بی شک تو همیشه لایق این هدیه کوچک من هستیL♥VE YѼU aredadash
     
  
زن


 
✽✽✽✽✽✽✽✽✽✽✽✽✽✽

ای عقل گرفته از رخت فال
بر زلف تو وقف جان ابدال

از زلف تو حل نمی‌توان کرد
یک شکل ز صد هزار اشکال

شرح سر زلف تو دهم من
هرگه که شوم به صد زبان لال

ای در ره حل و عقد عشقت
پیران هزار ساله اطفال

در معرکهٔ تو شیرمردان
بر ریگ همی زنند دنبال

کردی ظلمات و آب حیوان
معروف هم از لب و هم از خال

در یوسف مصر کس ندیده است
آن لطف که در تو بینم امسال

سربسته از آن بگفتم این حرف
تا بو که حلولیی کند حال

اینجا که منم حلول نبود
استغراق است و کشف احوال

دل خون شد و زاد ره ندارم
وقت است که جان دهم به دلال

از هر مژه هر زمان ز شوقت
می‌بگشایم هزار قیفال

بگشای به نیستیم راهی
تا در زنم آتشی به اعمال

مرغ تو منم که تا که هستم
در عشق تو می‌زنم پر و بال

صد کوه به یک زمان ببخشی
وانگاه بگیریم به مثقال

از خرقهٔ هستیم برون آر
تا خرقه درافکنم به قوال

چون برهنگان بی سر و پای
بگریزم ازین جهان محتال

چند از متکلمان بارد
وز فلسفیان عقل فعال

هم فلسفه هم کلام بگذار
از بهر فضولیان دخال

با عیسی روح هم نفس شو
بگذار جدل برای دجال

در عشق گریز همچو عطار
تا باز رهی ز جاه و از مال

دوستت دارم:
هدیه ایست که هرقلبی، فهم گرفتنش را ندارد،
قیمتی دارد که هرکسی، توان پرداختنش را ندارد،
جمله ی کوتاهیست که هرکسی، لیاقت شنیدنش را ندارد،
بی شک تو همیشه لایق این هدیه کوچک من هستیL♥VE YѼU aredadash
     
  
زن


 
✽✽✽✽✽✽✽✽✽✽✽✽✽✽

صورت نبندد ای صنم، بی زلف تو آرام دل
دل فتنه شد بر زلف تو، ای فتنهٔ ایام دل

ای جان به مولای تو، دل غرقهٔ دریای تو
دیری است تا سودای تو، بگرفت هفت اندام دل

تا جان به عشقت بنده شد، زین بندگی تابنده شد
تا دل ز نامت زنده شد، پر شد دو عالم نام دل

جانا دلم از چشم بد، نه هوش دارد نه خرد
تا از شراب عشق خود، پر باده کردی جام دل

پیغامت آمد از دلم، کای ماه حل کن مشکلم
کی خواهد آمد حاصلم، ای فارغ از پیغام دل

از رخ مه گردون تویی، وز لب می گلگون تویی
کام دل من چون تویی، هرگز نیابم کام دل

ای همگنان را همدمی، شادی من از تو غمی
عطار را در هر دمی، جانا تویی آرام دل

دوستت دارم:
هدیه ایست که هرقلبی، فهم گرفتنش را ندارد،
قیمتی دارد که هرکسی، توان پرداختنش را ندارد،
جمله ی کوتاهیست که هرکسی، لیاقت شنیدنش را ندارد،
بی شک تو همیشه لایق این هدیه کوچک من هستیL♥VE YѼU aredadash
     
  
زن


 
✽✽✽✽✽✽✽✽✽✽✽✽✽✽

زهی در کوی عشقت مسکن دل
چه می‌خواهی ازین خون خوردن دل

چکیده خون دل بر دامن جان
گرفته جان پرخون دامن دل

از آن روزی که دل دیوانهٔ توست
به صد جان من شدم در شیون دل

منادی می‌کنند در شهر امروز
که خون عاشقان در گردن دل

چو رسوا کرد ما را درد عشقت
همی کوشم به رسوا کردن دل

چو عشقت آتشی در جان من زد
برآمد دود عشق از روزن دل

زهی خال و زهی روی چو ماهت
که دل هم دام جان هم ارزن دل

مکن جانا دل ما را نگه‌دار
که آسان است بر تو بردن دل

چو گل اندر هوای روی خوبت
به خون درمی‌کشم پیراهن دل

بیا جانا دل عطار کن شاد
که نزدیک است وقت رفتن دل

دوستت دارم:
هدیه ایست که هرقلبی، فهم گرفتنش را ندارد،
قیمتی دارد که هرکسی، توان پرداختنش را ندارد،
جمله ی کوتاهیست که هرکسی، لیاقت شنیدنش را ندارد،
بی شک تو همیشه لایق این هدیه کوچک من هستیL♥VE YѼU aredadash
     
  
زن


 
] ✽✽✽✽✽✽✽✽✽✽✽✽✽✽

ای زلف تو شبی خوش وانگه به روز حاصل
خورشید را ز رشکت صد گونه سوز حاصل

هر تابش مهت را مهری هزار در سر
هر تیر ترکشت را صد کینه توز حاصل

ماهی در درجت هر یک چو روز روشن
ماهی که دید او را سی و دو روز حاصل

روی تو بود روزی خطت گرفت نیمی
ملکی ز خطت آمد در نیمروز حاصل

ملکی که هیچ سلطان حاصل ندید خود را
کردی به چشم زخمی تو دلفروز حاصل

وان راستی که کس را هرگز نشد مسلم
زلف تو کرده آن را پیوسته کو ز حاصل

پرده دریدن تو پیوند کی پذیرد
عطار را گر آید صد پرده دوز حاصل

دوستت دارم:
هدیه ایست که هرقلبی، فهم گرفتنش را ندارد،
قیمتی دارد که هرکسی، توان پرداختنش را ندارد،
جمله ی کوتاهیست که هرکسی، لیاقت شنیدنش را ندارد،
بی شک تو همیشه لایق این هدیه کوچک من هستیL♥VE YѼU aredadash
     
  
زن


 
✽✽✽✽✽✽✽✽✽✽✽✽✽✽

عشق جانی داد و بستد والسلام
چند گویی آخر از خود والسلام

تو چنان انگار کاندر راه عشق
یک نفس بود این شد آمد والسلام

شیشه‌ای اندر دمید استاد کار
بعد از آنش بر زمین زد والسلام

گر تو اینجا ره بری با اصل کار
رو که نبود چون تو بخرد والسلام

ور بماند جان تو دربند خویش
جان تو نانی نیرزد والسلام

خلق را چون نیست بویی زین حدیث
از یکی درگیر تا صد والسلام

هر که را این ذوق نبود مرده‌ای است
گر همه نیک است و گر بد والسلام

عشق باید کز تو بستاند تورا
چون تورا از خویش بستد والسلام

عشق نبود آن که بنویسد قلم
وانچه برخوانی ز کاغذ والسلام

عشق دریایی است چون غرقت کند
آن زمان عشق از تو زیبد والسلام

ناخوشت می‌آید اما چون کنم
عشق نبود در خوش آمد والسلام

جان عطار از سپاه سر عشق
در دو عالم شد سپهبد والسلام

دوستت دارم:
هدیه ایست که هرقلبی، فهم گرفتنش را ندارد،
قیمتی دارد که هرکسی، توان پرداختنش را ندارد،
جمله ی کوتاهیست که هرکسی، لیاقت شنیدنش را ندارد،
بی شک تو همیشه لایق این هدیه کوچک من هستیL♥VE YѼU aredadash
     
  
زن


 
✽✽✽✽✽✽✽✽✽✽✽✽✽✽

صبح رخ از پرده نمود ای غلام
چند کنی گفت و شنود ای غلام

دیر شد آخر قدحی می بیار
چند زنم بانگ که زود ای غلام

درد خرابات مپیمای کم
هین که بسی درد فزود ای غلام

در دلم آتش فکن از می که می
آینهٔ دل بزدود ای غلام

آتش تر ده به صبوحی که عمر
می‌گذرد زود چو دود ای غلام

عمر تو چون اول افسانه‌ای
هرچه همی بود نبود ای غلام

روی زمین گر همه ملک تو شد
در پی تو مرگ چه سود ای غلام

پشت بده زانکه بلایی دگر
هر نفست روی نمود ای غلام

گوشه‌نشین باش که چوگان چرخ
گوی ز پیش تو ربود ای غلام

دانهٔ امید چه کاری که دهر
دانهٔ ناکشته درود ای غلام

صد قدح خونش بباید کشید
هر که دمی خوش بغنود ای غلام

بر دل عطار فلک هر نفس
صد در اندوه گشود ای غلام

دوستت دارم:
هدیه ایست که هرقلبی، فهم گرفتنش را ندارد،
قیمتی دارد که هرکسی، توان پرداختنش را ندارد،
جمله ی کوتاهیست که هرکسی، لیاقت شنیدنش را ندارد،
بی شک تو همیشه لایق این هدیه کوچک من هستیL♥VE YѼU aredadash
     
  
زن


 
✽✽✽✽✽✽✽✽✽✽✽✽✽✽


گشت جهان همچو نگار ای غلام
بادهٔ گلرنگ بیار ای غلام

با گل و با بلبل و با مل بهم
وصل‌طلب فصل بهار ای غلام

بلبل عاشق به صبوحی درست
می‌شنوی نالهٔ زار ای غلام

نرگس سرمست نگر کاو فکند
سر ز گرانی به کنار ای غلام

پیش نشین تازه بکن کار آب
بیش مبر آب ز کار ای غلام

آب بده زانکه جهان هر نفس
خاک کند چون تو هزار ای غلام

زخم خمارم چو به زاری بکشت
نوش خمارم ز خم آر ای غلام

روز چو شد باز نیاید دگر
چند کنی روز گذار ای غلام

چند شمار زر و زینت کنی
فکر کن از روز شمار ای غلام

نیستی آگه که دم واپسین
از تو برآرند دمار ای غلام

قصهٔ مرگم جگر و دل بسوخت
دست ازین قصه بدار ای غلام

واقعهٔ مشکل دارالغرور
برد ز عطار قرار ای غلام

دوستت دارم:
هدیه ایست که هرقلبی، فهم گرفتنش را ندارد،
قیمتی دارد که هرکسی، توان پرداختنش را ندارد،
جمله ی کوتاهیست که هرکسی، لیاقت شنیدنش را ندارد،
بی شک تو همیشه لایق این هدیه کوچک من هستیL♥VE YѼU aredadash
     
  
زن


 
✽✽✽✽✽✽✽✽✽✽✽✽✽✽

خورد بر شب صبحدم شام ای غلام
زنده گردان جانم از جام ای غلام

جام در ده و این دل پر درد را
وارهان از ننگ و از نام ای غلام

جملهٔ شب همچو شمعی سوختم
صبح دم زد ما چنین خام ای غلام

دست ایامم به روی اندر فکند
هین که رفت از دست ایام ای غلام

گام بیرون نه که دست روزگار
ندهدت پیشی به یک گام ای غلام

چند باشی بر امید دانه‌ای
همچو مرغی مانده در دام ای غلام

چند باشی در میان خرقه گیر
تازه گردان زود اسلام ای غلام

گر همی خواهی که از خود وارهی
با قلندر دردی آشام ای غلام

عاشق ره شو که کار مرد عشق
برتر است از مدح و دشنام ای غلام

بی سر و بن شو چو گویی زانکه عشق
هست بی آغاز و انجام ای غلام

هر که او در عشق بی‌آرام نیست
کی تواند یافت آرام ای غلام

گاه مرد مسجدی گه رند دیر
هر دو نبود کام و ناکام ای غلام

یا مرو در مسجد و زنار بند
یا مده در دیر ابرام ای غلام

چون تو اندر راه باشی ناتمام
کی رسد کارت به اتمام ای غلام

رو تو خاص خاص شو یا عام عام
تا به کی نه خاص و نه عام ای غلام

گفت عطار آنچه می‌دانست باز
یادت آید این به هنگام ای غلام

دوستت دارم:
هدیه ایست که هرقلبی، فهم گرفتنش را ندارد،
قیمتی دارد که هرکسی، توان پرداختنش را ندارد،
جمله ی کوتاهیست که هرکسی، لیاقت شنیدنش را ندارد،
بی شک تو همیشه لایق این هدیه کوچک من هستیL♥VE YѼU aredadash
     
  
زن


 
✽✽✽✽✽✽✽✽✽✽✽✽✽✽

صبح بر افراخت علم ای غلام
رنجه کن از لطف قدم ای غلام

خیز که بشکفت گل و یاسمین
تا بنشینیم به هم ای غلام

باده خوریم و ز جهان بگذریم
زانکه جهان شد چو ارم ای غلام

بس که بریزد گل نازک ز باد
ما شده در خاک دژم ای غلام

زین گذران عمر چه نازیم ما
زندگیی ماند و دو دم ای غلام

پس چو چنین است یقین عمر خویش
چند گذاریم به غم ای غلام

این همه خود بگذرد و جان و دل
وا رهد از جور و ستم ای غلام

وقت درآمد که به پشتی تو
باز بر آریم شکم ای غلام

آب نجوییم ز خضر ای پسر
جام نخواهیم ز جم ای غلام

در نگر و خلق جهان را ببین
روی نهاده به عدم ای غلام

چون همه در معرض محو آمدند
محو شوی زود تو هم ای غلام

خود تو یقین دان که نیرزد ز مرگ
جمله جهان نیم درم ای غلام

عاقبت الامر چو مرگ است راه
عمر تو چه بیش و چه کم ای غلام

پس غم عطار درین وقت گل
دفع کن از می به کرم ای غلام

دوستت دارم:
هدیه ایست که هرقلبی، فهم گرفتنش را ندارد،
قیمتی دارد که هرکسی، توان پرداختنش را ندارد،
جمله ی کوتاهیست که هرکسی، لیاقت شنیدنش را ندارد،
بی شک تو همیشه لایق این هدیه کوچک من هستیL♥VE YѼU aredadash
     
  
صفحه  صفحه 47 از 270:  « پیشین  1  ...  46  47  48  ...  269  270  پسین » 
شعر و ادبیات

Attar of Nishapur | عطار نیشابوری


این تاپیک بسته شده. شما نمیتوانید چیزی در اینجا ارسال نمائید.

 

 
DMCA/Report Abuse (گزارش)  |  News  |  Rules  |  How To  |  FAQ  |  Moderator List  |  Sexy Pictures Archive  |  Adult Forums  |  Advertise on Looti
↑ بالا
Copyright © 2009-2024 Looti.net. Looti Forums is not responsible for the content of external sites

RTA