انجمن لوتی: عکس سکسی جدید، فیلم سکسی جدید، داستان سکسی
شعر و ادبیات
  
صفحه  صفحه 5 از 270:  « پیشین  1  2  3  4  5  6  ...  270  پسین »

Attar of Nishapur | عطار نیشابوری


مرد

 
غزل شمارهٔ ۳۰

اینت گم گشته دهانی که توراست
وینت نابوده میانی که توراست

از دو چشم تو جهان پرشور است
اینت شوریده جهانی که توراست

جادوان را به سخن خشک کنی
خه زهی چرب‌زبانی که توراست

آخر این ناز تو هم در گذرد
چند مانده است زمانی که توراست

گفتی از من شکری باید خواست
اینت آشفته دهانی که توراست

چون بهای شکرت صد جان است
چه کنم نیمهٔ جانی که توراست

مده ای ماه کسی را شکری
که شکر هست زبانی که توراست

خط معزولی حسن تو دمید
سست ازآن گشت عنانی که توراست

قیر شد گرد رخت غالیه گون
خطت از غالیه دانی که توراست

چون خط او بدمد ای عطار
کم شود آه و فغانی که توراست
     
  
مرد

 
غزل شمارهٔ ۳۱

چون مرا مجروح کردی گر کنی مرهم رواست
چون بمردم ز اشتیاقت مرده را ماتم رواست

من کیم یک شبنم از دریای بی‌پایان تو
گر رسد بویی از آن دریا به یک شبنم رواست

گر رسانی ذره‌ای شادی به جانم بی جگر
هم روا باشد چو بر دل بی تو چندین غم رواست

چون نیایی در میان حلقه با من چون نگین
حلقه‌ای بر در زن و گر در نیایی هم رواست

تا درون عالمم دم با تو نتوانم زدن
چون برون آیم ز عالم با توام آن دم رواست

چون در اصل کار عالم هیچکس آن برنتافت
آنچنان دم کی توان گفتن که در عالم رواست

در صفت رو تا بدان دم بوک یکدم پی بری
کان دمی پاک است و پاک از صورت آدم رواست

گر سر مویی جنب را تر نشد نامحرم است
ظن مبر کاینجا سر یک موی نامحرم رواست

موی چون در می‌نگنجد کرده‌ای سررشته گم
گر تو گویی سوزنی با عیسی مریم رواست

اره چون بر فرق خواهد داشت جم پایان کار
گر فرو خواهد فتاد از دست جام جم رواست

چون تواند دیو بر تخت سلیمانی نشست
گر سلیمان گم کند در ملک خود خاتم رواست

فقر دارد اصل محکم هرچه دیگر هیچ نیست
گر قدم در فقر چون مردان کنی محکم رواست

بیش از زنبیل‌بافی سلیمان نیست ملک
هر که این زنبیل بفروشد به چیزی کم رواست

مذهب عطار اینجا چیست از خود گم شدن
زانکه اینجا نه جراحت هیچ و نه مرهم رواست
     
  
مرد

 
غزل شمارهٔ ۳۲

عاشقی و بی نوایی کار ماست
کار کار ماست چون او یار ماست

تا بود عشقت میان جان ما
جان ما در پیش ما ایثار ماست

جان مازان است جان کو جان جان است
جان ما بی فخر عشقش عار ماست

عشق او آسان همی پنداشتم
سد ما در راه ما پندار ماست

کار ما چون شد ز دست ما کنون
هرچه درد و دردی است آن کار ماست

بوده عمری در میان اهل دین
وین زمان تسبیح ما زنار ماست

چون به مسجد یک زمان حاضر نه‌ایم
نیست این مسجد که این خمار ماست

کیست چون عطار در خمار عشق
کین زمان در درد دردی خوار ماست
     
  
مرد

 
غزل شمارهٔ ۳۳

این چه سوداست کز تو در سر ماست
وین چه غوغاست کز تو در بر ماست

از تو در ما فتاده شور و شری
این همه شور و شر نه در خور ماست

تا تو کردی به سوی ما نظری
ملک هر دو جهان مسخر ماست

پاکباز آمدیم از دو جهان
کاتشت در میان جوهر ماست

آتشی کز تو در نهاد دل است
تا ابد رهنمای و رهبر ماست

دیده‌ای کو که روی تو بیند
دیده تیره است و یار در بر ماست

ما درین ره حجاب خویشتنیم
ورنه روی تو در برابر ماست

تا که عطار عاشق غم توست
دل اصحاب ذوق غمخور ماست
     
  
مرد

 
غزل شمارهٔ ۳۴

راه عشق او که اکسیر بلاست
محو در محو و فنا اندر فناست

فانی مطلق شود از خویشتن
هر دلی که کو طالب این کیمیاست

گر بقا خواهی فنا شو کز فنا
کمترین چیزی که می‌زاید بقاست

گم شود در نقطهٔ فای فنا
هر چه در هر دو جهان شد از تو راست

در چنین دریا که عالم ذره‌ای است
ذره‌ای هست آمدن یارا کراست

گر ازین دریا بگیری قطره‌ای
زیر او پوشیده صد دریا بلاست

برنیاری جان و ایمان گم کنی
گر درین دریا بری یک ذره خواست

گرد این دریا مگرد و لب بدوز
کین نه کار ما و نه کار شماست

گر گدایی را رسد بویی ازین
تا ابد بر هرچه باشد پادشاست

از خودی خود قدم برگیر زود
تا ز پیشان بانگت آید کان ماست

دم نیارد زد ازین سیر شگرف
هر که را یک‌دم سر این ماجراست

زهد و علم و زیرکی بسیار هست
آن نمی‌خواهند درویشی جداست

آنچه من گفتم زبور پارسی است
فهم آن نه کار مرد پارساست

سلطنت باید که گردد آشکار
تا بدانی تو که این معنی کجاست

در دل عشاق از تعظیم او
کبریایی خالی از کبر و ریاست

محو کن عطار را زین جایگاه
کین نه کسب اوست بل عین عطاست
     
  
مرد

 
غزل شمارهٔ ۳۵

طرقوا یا عاشقان کین منزل جانان ماست
زانچه وصل و هجر او هم درد و هم درمان ماست

راه ده ما را اگر چه مفلسان حضرتیم
آیت قل یا عبادی آمده در شان ماست

نیستم اینجا مقیم ای دوستان بر رهگذر
یک دو روزه روح غیبی آمده مهمان ماست

عزم ره داریم نتوان پیش ازین کردن درنگ
زانکه جلاد اجل در انتظار جان ماست

یا غیاث المستغیث یا اله العالمین
جملهٔ شب تا سحر بر درگهش افغان ماست

آن چنان خلوت که ما از جان و دل بودیم دوش
جبرئیل آید نگنجد در میان گر جان ماست

گر شما را طاعت است و زهد و تقوی و ورع
باک نیست چون دوست اندر عهد و در پیمان ماست

تحفهٔ جنت که از بهر شما آراستند
با غم هجران او دوزخ سرابستان ماست

غم مخور عطار چندین از برای جسم خود
زانکه بحر رحمتش در انتظار جان ماست
     
  
مرد

 
غزل شمارهٔ ۳۶

تا آفتاب روی تو مشکین نقاب بست
جان را شب اندر آمد و دل در عذاب بست

ترسید زلف تو که کند چشم بد اثر
خورشید را ز پردهٔ مشکین نقاب بست

ناگاه آفتاب رخت تیغ برکشید
پس تیغ تیز در تتق مشک ناب بست

گر چهرهٔ تو در نگشادی فتوح را
می‌خواست طرهٔ تو ره فتح باب بست

عالم که بود تیره‌تر از زلف تو بسی
روی تو کرد روشن و بر آفتاب بست

تا هست روی تو که سر آفتاب داشت
تا هست آب خضر که دل در سراب بست

یک شعله آتش از رخ تو بر جهان فتاد
سیلاب عشق در دل مشتی خراب بست

بس در شگفت آمده‌ام تا مرا به حکم
چشمت چگونه جست به یک غمزه خواب بست

در خط شدم ز لعل لبت تا دهان تو
از قفل لعل چو در در خوشاب بست

جادو شنیده‌ام که ببندد به حکم آب
وان بود نرگس تو که بر رویم آب بست

نقاش صنع را همه لطف تو بود قصد
بر گل نوشت نقش تو و بر گلاب بست

چون خیمهٔ جمال تو از پیش برفگند
از زلف عنبرین تو بر وی طناب بست

جانی که گشت خیمه‌نشین جمال تو
یکبارگی در هوس جاه و آب بست

مسکین فرید کز همه عالم دلی که داشت
بگسست پاک و در تو به صد اضطراب بست
     
  
مرد

 
غزل شمارهٔ ۳۷

تو را در ره خراباتی خراب است
گر آنجا خانه‌ای گیری صواب است

بگیر آن خانه تا ظاهر ببینی
که خلق عالم و عالم سراب است

در آن خانه تو را یکسان نماید
جهانی گر پر آتش گر پر آب است

خراباتی است بیرون از دو عالم
دو عالم در بر آن همچو خواب است

ببین کز بوی درد آن خرابات
فلک را روز و شب چندین شتاب است

به آسانی نیابی سر این کار
که کاری سخن و سری تنک یاب است

به عقل این راه مسپر کاندرین راه
جهانی عقل چون خر در خلاب است

مثال تو درین کنج خرابات
مثال سایه‌ای در آفتاب است

چگونه شرح آن گویم که جانم
ز عشق این سخن مست و خراب است

اگر پرسی ز سر این سؤالی
چه گویم من که خاموشی جواب است

برای جست و جوی این حقیقت
هزاران حلق در دام طناب است

ز درد این سخن پیران ره را
محاسن‌ها به خون دل خضاب است

جوانمردان دین را زین مصیبت
جگرها تشنه و دلها کباب است

ز شرح این سخن وز خجلت خویش
دل عطار در صد اضطراب است
     
  
مرد

 
غزل شمارهٔ ۳۸

چون به اصل اصل در پیوسته بی‌تو جان توست
پس تویی بی‌تو که از تو آن تویی پنهان توست

این تویی جزوی به نفس و آن تویی کلی به دل
لیک تو نه این نه آنی بلکه هر دو آن توست

تو درین و تو در آن تو کی رسی هرگز به تو
زانکه اصل تو برون از نفس توست و جان توست

بود تو اینجا حجاب افتاد و نابودت حجاب
بود و نابودت چه خواهی کرد چون نقصان توست

چون ز نابود و ز بود خویش بگذشتی تمام
می‌ندانم تا به جز تو کیست کو سلطان توست

هر چه هست و بود و خواهد بود هر سه ذره است
ذره را منگر چو خورشید است کو پیشان توست

تو مبین و تو مدان، گر دید و دانش بایدت
کانچه تو بینی و تو دانی همه زندان توست

بی سر و پا گر برون آیی ازین میدان چو گو
تا ابد گر هست گویی در خم چوگان توست

عین عینت چون به غیب الغیب در پوشیده‌اند
پس یقین می‌دان که عینت غیب جاویدان توست

صدر غیب‌الغیب را سلطان جاویدان تویی
جز تو گر چیزی است در هر دو جهان دوران توست

هم ز جسم و جان تو خاست این جهان و آن جهان
هم بهشت و دوزخ از کفر تو و ایمان توست

هم خداوندت سرشت و هم ملایک سجده کرد
پس تویی معشوق خاص و چرخ سرگردان توست

ای عجب تو کور خویش و ذره ذره در دو کون
با هزاران دیده دایم تا ابد حیران توست

بر دل عطار روشن گشت همچون آفتاب
کاسمان نیلگون فیروزه‌ای از کان توست
     
  
مرد

 
غزل شمارهٔ ۳۹

عزیزا هر دو عالم سایهٔ توست
بهشت و دوزخ از پیرایهٔ توست

تویی از روی ذات آئینهٔ شاه
شه از روی صفاتی آیهٔ توست

که داند تا تو اندر پردهٔ غیب
چه چیزی و چه اصلی مایهٔ توست

تو طفلی وانکه در گهوارهٔ تو
تو را کج می‌کند هم دایهٔ توست

اگر بالغ شوی ظاهر ببینی
که صد عالم فزون‌تر پایهٔ توست

تو اندر پردهٔ غیبی و آن چیز
که می‌بینی تو آن خود سایهٔ توست

برآی از پرده و بیع و شرا کن
که هر دو کون یک سرمایهٔ توست

تو از عطار بشنو کانچه اصل است
برون نی از تو و همسایهٔ توست
     
  
صفحه  صفحه 5 از 270:  « پیشین  1  2  3  4  5  6  ...  270  پسین » 
شعر و ادبیات

Attar of Nishapur | عطار نیشابوری


این تاپیک بسته شده. شما نمیتوانید چیزی در اینجا ارسال نمائید.

 

 
DMCA/Report Abuse (گزارش)  |  News  |  Rules  |  How To  |  FAQ  |  Moderator List  |  Sexy Pictures Archive  |  Adult Forums  |  Advertise on Looti
↑ بالا
Copyright © 2009-2024 Looti.net. Looti Forums is not responsible for the content of external sites

RTA