انجمن لوتی: عکس سکسی جدید، فیلم سکسی جدید، داستان سکسی
شعر و ادبیات
  
صفحه  صفحه 6 از 270:  « پیشین  1  ...  5  6  7  ...  269  270  پسین »

Attar of Nishapur | عطار نیشابوری


مرد

 
غزل شمارهٔ ۴۰

عقل مست لعل جان افزای توست
دل غلام نرگس رعنای توست

نیکویی را در همه روی زمین
گر قبایی هست بر بالای توست

چون کسی را نیست حسن روی تو
سیر مهر و مه به حسن رای توست

نور ذره ذره بخش هر دو کون
آفتاب طلعت زیبای توست

در جهان هرجا که هست آرایشی
پرتو از روی جهان‌آرای توست

تا رخت شد ملک‌بخش هر دو کون
مالک الملک جهان مولای توست

خون اگر در آهوی چین مشک شد
هم ز چین زلف عنبرسای توست

گرچه آب خضر جام جم بشد
تشنهٔ جام جهان افزای توست

خلق عالم در رهت سر باختند
ور کسی را هست سر همپای توست

آسمان سر بر زمین هر جای تو
در طواف عشق یک یک جای توست

آفتاب بی سر و بن ذره‌وار
این چنین سرگشته در سودای توست

این جهان و آن جهان و هرچه هست
شبنمی لب تشنه از دریای توست

چون به جز تو در دو عالم نیست کس
در دو عالم کیست کوهمتای توست

هر که را هر ذره‌ای چشمی شود
هم گر انصاف است نابینای توست

گر فرید امروز چون شوریده‌ای است
عاقل خلق است چون شیدای توست
     
  
زن

 
غزل شمارهٔ ۴۱

قبلهٔ ذرات عالم روی توست
کعبهٔ اولاد آدم کوی توست

میل خلق هر دو عالم تا ابد
گر شناسند و اگر نی سوی توست

چون به جز تو دوست نتوان داشتن
دوستی دیگران بر بوی توست

هر پریشانی که در هر دو جهان
هست و خواهد بود از یک موی توست

هر کجا در هر دو عالم فتنه‌ای است
ترکتاز طرهٔ هندوی توست

پهلوانان درت بس بی‌دلند
دل ندارد هر که در پهلوی توست

نیست پنهان آنکه از من دل ربود
هست همچون آفتاب آن روی توست

عقل چون طفل ره عشق تو بود
شیرخوار از لعل پر لؤلؤی توست

تیربارانی که چشمت می‌کند
بر دلم پیوسته از ابروی توست

گفتم ابرویت اگر طاقم فکند
این گناه نرگس جادوی توست

گفتم ای عاقل برو چون تیر راست
کین کمان هرگز نه بر بازوی توست

این همه عطار دور از روی تو
درد از آن دارد که بی داروی توست
من هم خدایی دارم
     
  
زن

 
غزل شمارهٔ ۴۲

آنکه چندین نقش ازو برخاسته است
یارب او در پرده چون آراسته است

چون ز پرده دم به دم می تافته است
هر دو عالم دم به دم می‌کاسته است

چون شود یک ره ز پرده آشکار
تو یقین دان کان قیامت خاسته است

محو گردد در قیامت زان جمال
هر که نقشی در جهان پیراسته است

ذره‌ای معشوق کی آید پدید
چون دو عالم پر زر و پر خواسته است

در قیامت سوی خود کس ننگرد
چون جمال آن چنان آراسته است

ذره‌ای گشت است ظاهر زان جمال
شور از هر دو جهان برخاسته است

ای فرید اینجا چه خواهی کار و بار
راه تو نادانی و ناخواسته است
من هم خدایی دارم
     
  
زن

 
غزل شمارهٔ ۴۳

بیا که قبلهٔ ما گوشهٔ خرابات است
بیار باده که عاشق نه مرد طامات است

پیاله‌ای‌دو به من ده که صبح پرده درید
پیاده‌ای‌دو فرو کن که وقت شه‌مات است

در آن مقام که دلهای عاشقان خون شد
چه جای دردفروشان دیر آفات است

کسی که دیرنشین مغانست پیوسته
چه مرد دین و چه شایستهٔ عبادات است

مگو ز خرقه و تسبیح ازانکه این دل مست
میان ببسته به زنار در مناجات است

ز کفر و دین و ز نیک و بد و ز علم و عمل
برون گذر که برون زین بسی مقامات است

اگر دمی به مقامات عاشقی برسی
شود یقینت که جز عاشقی خرافات است

چه داند آنکه نداند که چیست لذت عشق
از آنکه لذت عاشق ورای لذات است

مقام عاشق و معشوق از دو کون برون است
که حلقهٔ در معشوق ما سماوات است

بنوش درد و فنا شو اگر بقا خواهی
که زادراه فنا دردی خرابات است

به کوی نفی فرو شو چنان که برنایی
که گرد دایرهٔ نفی عین اثبات است

نگه مکن به دو عالم از آنکه در ره دوست
هر آنچه هست به جز دوست عزی و لات است

مخند از پی مستی که بر زمین افتد
که آن سجود وی از جملهٔ مناجات است

اگرچه پاک‌بری مات هر گدایی شو
که شاه نطع یقین آن بود که شهمات است

بباز هر دو جهان و ممان که سود کنی
از آنکه در ره ناماندنت مباهات است

ز هر دو کون فنا شود درین ره ای عطار
که باقی ره عشاق فانی ذات است
من هم خدایی دارم
     
  
زن

 
غزل شمارهٔ ۴۴

ندای غیب به جان تو می‌رسد پیوست
که پای در نه و کوتاه کن ز دنیی دست

هزار بادیه در پیش بیش داری تو
تو این چنین ز شراب غرور ماندی مست

جهان پلی است بدان سوی جه که هر ساعت
پدید آید ازین پل هزار جای شکست

به پل برون نشود با چنین پلی کارت
برو بجه ز چنین پل که نیست جای نشست

چو سیل پل‌شکن از کوه سر فرود آرد
بیوفتد پل و در زیر پل بمانی پست

تو غافلی و به هفتاد پشت شد چو کمان
تو خوش بخفته‌ای و تیر عمر رفت از شست

اگر تو زار بگریی به صد هزاران چشم
ز کار بیهدهٔ خویش جای آنت هست

فرشته‌ای تو و دیوی سرشته در تو به هم
گهی فرشته طلب، گه بمانده دیو پرست

هزار بار به نامرده طوطی جانت
چگونه زین قفس آهنین تواند جست

تو گرچه زنده‌ای امروز لیک در گوری
چون تن به گور فرو رفت جان ز گور برست

چون جان بمرد ازین زندگانی ناخوش
ز خود برید و میان خوشی به حق پیوست

میان جشن بقا کرد نوش نوشش باد
ز دست ساقی جان ساغر شراب الست

دل آن دل است که چون از نهاد خویش گسست
ز کبریای حق اندیشه می‌کند پیوست

به حکم بند قبای فلک ز هم بگشاد
دلی که از کمر معرفت میان در بست

به زیر خاک بسی خواب داری ای عطار
مخسب خیز چو عمر آمدت به نیمهٔ شصت
من هم خدایی دارم
     
  
زن

 
غزل شمارهٔ ۴۵

لعل گلرنگت شکربار آمدست
قسم من زان گل همه خار آمدست

گو لبت بر من جهان بفروش ازانک
صد جهان جانش خریدار آمدست

پاره دل زانم که در دل دوختن
نرگس تو پاره‌ای کار آمدست

دل نمی‌بینم مگر چون هر دلی
در خم زلفت گرفتار آمدست

پستهٔ شورت نمک دارد بسی
زین سبب گویی جگر خوار آمدست

نی خطا گفتم ز شیرینی که هست
پستهٔ شورت شکربار آمدست

چشمهٔ نور است روی او ولیک
آن دو لب یک دانه نار آمدست

زان شکر لب شور در عالم فتاد
کان شکر لب تلخ گفتار آمدست

چشمه نوشش که چشم سوز نیست
درج لعل در شهوار آمدست

عاشقا روی چو ماه او نگر
کافتابش عاشق زار آمدست

دست بر سر پیش رویش آفتاب
پای کوبان ذره کردار آمدست

بر همه عالم ستم کردست او
با چنان رویی به بازار آمدست

آری آری روشن است این همچو روز
کان سیه گر چون ستمکار آمدست

خون جان ماست آن خون نی شفق
گر سوی مغرب پدیدار آمدست

آنچه در صد سال قسم خلق نیست
بی رخ او قسم عطار آمدست
من هم خدایی دارم
     
  
زن

 
غزل شمارهٔ ۴۶

چون کنم معشوق عیار آمدست
دشنه در کف سوی بازار آمدست

دشنهٔ او تشنهٔ خون دل است
لاجرم خونریز و خونخوار آمدست

همچنان کان پسته می‌ریزد شکر
همچنان آن دشنه خونبار آمدست

هست ترک و من به جان هندوی او
لاجرم با تیغ در کار آمدست

صبحدم هر روز با کرباس و تیغ
پیش تیغ او به زنهار آمدست

آینه بر روی خود می‌داشتست
تا به خود بر عاشق زار آمدست

از وصال او کسی کی برخورد
کو به عشق خود گرفتار آمدست

او ز جمله فارغ است و هر کسی
اندرین دعوی پدیدار آمدست

لیک چون تو بنگری در راه عشق
قسم هر کس محض پندار آمدست

عاشق او و عشق او معشوقه اوست
کیستی تو چون همه یار آمدست

جز فنائی نیست چون می‌بنگرم
آنچه از وی قسم عطار آمدست
من هم خدایی دارم
     
  
زن

 
غزل شمارهٔ ۴۷

تا که عشق تو حاصل افتادست
کار ما سخت مشکل افتادست

آب از دیده‌ها از آن باریم
کاتش عشق در دل افتادست

در ازل پیش از آفرینش جسم
جان به عشق تو مایل افتادست

جان نه تنهاست عاشق رویت
پای دل نیز در گل افتادست

سالکان یقین روی تو را
بارگاه تو منزل افتادست

من رسیدم به وصل بی وصفت
عقل را رای باطل افتادست

کس نگوید که این چرا وز چیست
زانکه این سر مشکل افتادست

فتنه عطار در جهان افکند
چاه، ماروت بابل افتادست

دل عطار بر دلت مثلی
مرغکی نیم بسمل افتادست
من هم خدایی دارم
     
  
زن

 
غزل شمارهٔ ۴۸

این گره کز تو بر دل افتادست
کی گشاید که مشکل افتادست

ناگشاده هنوز یک گرهم
صد گره نیز حاصل افتادست

چون نهد گام آنکه هر روزیش
سیصد و شصت منزل افتادست

چون رود راه آنکه هر میلش
ینزل‌الله مقابل افتادست

چونکه از خوف این چنین شب و روز
عرش را رخت در گل افتادست

من که باشم که دم زنم آنجا
ور زنم زهر قاتل افتادست

هست دیوانه‌ای علی الاطلاق
هر که زین قصه غافل افتادست

عقل چبود که صد جهان آتش
نقد در جان و در دل افتادست

فلک آبستن است این سر را
زان بدین سیر مایل افتادست

همچو آبستنان نقط بر روی
می‌رود گرچه حامل افتادست

نیست آگاه کسی ازین سر ازانک
بیشتر خلق غافل افتادست

قعر دریا چگونه داند باز
آن کسی کو به ساحل افتادست

گر رجوعی کند سوی قعرش
گوهری سخت قابل افتادست

ور کند حبس ساحلش محبوس
در مضیق مشاغل افتادست

هست در معرض بسی گرداب
هر که را این مسایل افتادست

خاک آنم که او درین دریا
ترک جان گفته کامل افتادست

هر که صد بحر یافت بس تنها
قطره‌ای خرد مدخل افتادست

جان عطار را درین دریا
نفس تاریک حایل افتادست
من هم خدایی دارم
     
  
زن

 
غزل شمارهٔ ۴۹

مرا در عشق او کاری فتادست
که هر مویی به تیماری فتادست

اگر گویم که می‌داند که در عشق
چگونه مشکلم کاری فتادست

مرا گوید اگر دانی وگرنه
چنین در عشق بسیاری فتادست

اگر گویم همه غمها به یک بار
نصیب جان غمخواری فتادست

مرا گوید مرا زین هیچ غم نیست
همه غمها تو را آری فتادست

چو خونم می‌بریزی زود بشتاب
که الحق تیز بازاری فتادست

مرا چون خون بریزی زود بفروش
که بس نیکم خریداری فتادست

مرا جانا ز عشقت بود صد بار
به سرباری کنون باری فتادست

دل مستم چو مرغ نیم بسمل
به دام چون تو دلداری فتادست

از آن دل دست باید شست دایم
که در دست چو تو یاری فتادست

کجا یابد گل وصل تو عطار
که هر دم در رهش خاری فتادست
من هم خدایی دارم
     
  
صفحه  صفحه 6 از 270:  « پیشین  1  ...  5  6  7  ...  269  270  پسین » 
شعر و ادبیات

Attar of Nishapur | عطار نیشابوری


این تاپیک بسته شده. شما نمیتوانید چیزی در اینجا ارسال نمائید.

 

 
DMCA/Report Abuse (گزارش)  |  News  |  Rules  |  How To  |  FAQ  |  Moderator List  |  Sexy Pictures Archive  |  Adult Forums  |  Advertise on Looti
↑ بالا
Copyright © 2009-2024 Looti.net. Looti Forums is not responsible for the content of external sites

RTA