ارسالها: 2517
#591
Posted: 27 Aug 2012 10:44
⁂⁂⁂⁂⁂⁂⁂⁂⁂⁂⁂⁂
به دریایی در افتادم که پایانش نمیبینم
به دردی مبتلا گشتم که درمانش نمیبینم
در این دریا یکی در است و ما مشتاق در او
ولی کس کو که در جوید که جویانش نمیبینم
چه جویم بیش ازین گنجی که سر آن نمیدانم
چه پویم بیش ازین راهی که پایانش نمیبینم
درین ره کوی مه رویی است خلقی در طلب پویان
ولیک این کوی چون یابم که پیشانش نمیبینم
به خون جان من جانان ندانم دست آلاید
که او بس فارغ است از ما سر آنش نمیبینم
دلا بیزار شو از جان اگر جانان همی خواهی
که هر کو شمع جان جوید غم جانش نمیبینم
برو عطار بیرون آی با جانان به جان بازی
که هر کو جان درو بازد پشیمانش نمیبینم
دوستت دارم:
هدیه ایست که هرقلبی، فهم گرفتنش را ندارد،
قیمتی دارد که هرکسی، توان پرداختنش را ندارد،
جمله ی کوتاهیست که هرکسی، لیاقت شنیدنش را ندارد،
بی شک تو همیشه لایق این هدیه کوچک من هستیL♥VE YѼU aredadash
ارسالها: 2517
#592
Posted: 27 Aug 2012 10:45
♥ღღღღღღღღღღღ♥
در درد عشق یک دل بیدار می نبینم
مستند جمله در خود هشیار می نبینم
جمله ز خودپرستی مشغول کار خویشند
در راه او دلی را بر کار می نبینم
عمری بسر دویدم گفتم مگر رسیدم
با دست هرچه دیدم چون یار می نبینم
گفتم مگر که باشم از خاصگان کویش
خود از سگان کویش آثار می نبینم
دعوی است جمله دعوی کو عاشقی و کو عشق
کز کشتگان عشقش دیار می نبینم
گر عاشقی برآور از جان دم اناالحق
زیرا که جای عاشق جز دار می نبینم
چون مرد دین نبودم کیش مغان گزیدم
دین رفت و بر میان جز زنار می نبینم
اکنون ز نا تمامی نه مغ نه مؤمنم من
اندک ز دست دادم بسیار می نبینم
دردا که داد چون گل عطار دل به بادش
وز گلبن وصالش یک خار می نبینم
دوستت دارم:
هدیه ایست که هرقلبی، فهم گرفتنش را ندارد،
قیمتی دارد که هرکسی، توان پرداختنش را ندارد،
جمله ی کوتاهیست که هرکسی، لیاقت شنیدنش را ندارد،
بی شک تو همیشه لایق این هدیه کوچک من هستیL♥VE YѼU aredadash
ارسالها: 2517
#593
Posted: 27 Aug 2012 10:45
♥ღღღღღღღღღღღ♥
ای برده به زلف کفر و دینم
وز غمزه نشسته در کمینم
سرگشته و سوکوار از آنم
شوریده و خسته دل ازینم
تا دایره وار کرد زلفت
بر نقطهٔ خون نگر چنینم
از بس که زنم دو دست بر سر
آید به فغان دو آستینم
گه دست گشاده به آسمانم
گه روی نهاده بر زمینم
با این همه جور کز تو دارم
بی نور رخت جهان نبینم
بر باد مده مرا که ناگه
در تو رسد آه آتشینم
عطار شدم ز بوی زلفت
ای زلف تو مشک راستینم
دوستت دارم:
هدیه ایست که هرقلبی، فهم گرفتنش را ندارد،
قیمتی دارد که هرکسی، توان پرداختنش را ندارد،
جمله ی کوتاهیست که هرکسی، لیاقت شنیدنش را ندارد،
بی شک تو همیشه لایق این هدیه کوچک من هستیL♥VE YѼU aredadash
ارسالها: 2517
#594
Posted: 27 Aug 2012 10:46
♥ღღღღღღღღღღღ♥
در ره او بی سر و پا میروم
بی تبرا و تولا میروم
ایمن از توحید و از شرک آمدم
فارغ از امروز و فردا میروم
نه من و نه ما شناسم ذرهای
زانکه دایم بی من و ما میروم
سالک مطلق شدم چون آفتاب
لاجرم از سایه تنها میروم
مرغ عشقم هر زمانی صد جهان
بی پر و بی بال زیبا میروم
چون همه دانم ولیکن هیچ دان
لاجرم نادان و دانا میروم
قطرهای بودم ز دریا آمده
این زمان با قعر دریا میروم
در دلم تا عشق قدس آرام یافت
من ز دل با جان شیدا میروم
شرح عشق او بگویم با تو راست
گرچه من گنگم که گویا میروم
بارگاهی زد ز آدم عشق او
گفت بر یک جا به صد جا میروم
زو بپرسیدند کاخر تا کجا
گفت روزی در به صحرا میروم
چون هویت از بطون در پرده بود
در هویت بس هویدا میروم
گرچه نه پنهانم و نه آشکار
هم نهان هم آشکارا میروم
گر هویدا خواهیم پنهان شوم
ور نهان جوییم پیدا میروم
نه چنینم نه چنان نه هردوم
بل کزین هر دو مبرا میروم
چون فرید از خویش یکتا میرود
هم به سر من فرد و یکتا میروم
دوستت دارم:
هدیه ایست که هرقلبی، فهم گرفتنش را ندارد،
قیمتی دارد که هرکسی، توان پرداختنش را ندارد،
جمله ی کوتاهیست که هرکسی، لیاقت شنیدنش را ندارد،
بی شک تو همیشه لایق این هدیه کوچک من هستیL♥VE YѼU aredadash
ارسالها: 2517
#595
Posted: 27 Aug 2012 10:46
♥ღღღღღღღღღღღ♥
هر شبی وقت سحر در کوی جانان میروم
چون ز خود نامحرمم از خویش پنهان میروم
چون حجابی مشکل آمد عقل و جان در راه او
لاجرم در کوی او بی عقل و بی جان میروم
همچو لیلی مستمندم در فراقش روز و شب
همچو مجنون گرد عالم دوست جویان میروم
هر سحر عنبر فشاند زلف عنبر بار او
من بدان آموختم وقت سحر زان میروم
تا بدیدم زلف چون چوگان او بر روی ماه
در خم چوگان او چون گوی گردان میروم
ماه رویا در من مسکین نگر کز عشق تو
با دلی پر خون به زیر خاک حیران میروم
ذره ذره زان شدم تا پیش خورشید رخش
همچو ذره بی سر و تن پای کوبان میروم
چون بیابانی نهد هر ساعتی در پیش من
من چنین شوریده دل سر در بیابان میروم
تا کی ای عطار از ننگ وجود تو مرا
کین زمان از ننگ تو با خاک یکسان میروم
دوستت دارم:
هدیه ایست که هرقلبی، فهم گرفتنش را ندارد،
قیمتی دارد که هرکسی، توان پرداختنش را ندارد،
جمله ی کوتاهیست که هرکسی، لیاقت شنیدنش را ندارد،
بی شک تو همیشه لایق این هدیه کوچک من هستیL♥VE YѼU aredadash
ارسالها: 2517
#596
Posted: 27 Aug 2012 10:46
♥ღღღღღღღღღღღ♥
ما هر چه آن ماست ز ره بر گرفته ایم
با پیر خویش راه قلندر گرفته ایم
در راه حق چو محرم ایمان نبوده ایم
ایمان خود به تازگی از سر گرفته ایم
چون اصل کار ما همه روی و ریا نمود
یکباره ترک کار مزور گرفته ایم
از هر دو کون گوشهٔ دیری گزیده ایم
زنار چار کرده بهبر در گرفته ایم
اندر قمارخانه چو رندان نشستهایم
وز طیلسان و خرقه قلم برگرفته ایم
زان چشمهٔ حیات که در کوی دوست بود
تا روز حشر ملک سکندر گرفته ایم
برتر ز هست و نیست قدم در نهاده ایم
بیرون ز کفر و دین ره دیگر گرفته ایم
بر روی دوست ساغر و دست از میان برون
از دست دوست باده به ساغر گرفته ایم
عطار تا بیان مقامات عشق کرد
از لفظ او دو کون به گوهر گرفته ایم
دوستت دارم:
هدیه ایست که هرقلبی، فهم گرفتنش را ندارد،
قیمتی دارد که هرکسی، توان پرداختنش را ندارد،
جمله ی کوتاهیست که هرکسی، لیاقت شنیدنش را ندارد،
بی شک تو همیشه لایق این هدیه کوچک من هستیL♥VE YѼU aredadash
ارسالها: 2517
#597
Posted: 27 Aug 2012 10:46
♥ღღღღღღღღღღღ♥
ما به عهد حسن تو ترک دل و جان گفته ایم
با رخ و زلف تو شرح کفر و ایمان گفته ایم
یاد زلفت کردهایم و نام زلفت برده ایم
هم پریشان گشتهایم و هم پریشان گفته ایم
تا تو جان از بس لطیفی در نیابد کس تو را
ما تو را از استعارت در سخن جان گفته ایم
همچو من در عشقت ای جان ترک جانها گفته اند
تا به جانبازان عالم وصف جانان گفته ایم
درد عشقت را چو درمانی نمیدیدیم ما
درد را تسکین دل را عین درمان گفته ایم
وصل و هجران با تو و از تو خیال عشق توست
قرب و بعد خویشتن را وصل و هجران گفته ایم
چون سر و سامان حجاب راهت آمد در رهت
از سر سر رفتهایم و ترک سامان گفته ایم
با خیالت چون یکی محرم نمیدیدیم ما
داستان عشق خود را تا به پایان گفته ایم
خویشتن را در میان قبض و بسط و صحو سکر
گه گدا را خواندهایم و گاه سلطان گفته ایم
مرد وصلت نیست کس بشنو درین معنی که ما
بس دلیل آوردهایم و چند برهان گفته ایم
گرچه عطاریم ما کاسرار راه عشق تو
گاه پیدا کردهایم و گاه پنهان گفته ایم
دوستت دارم:
هدیه ایست که هرقلبی، فهم گرفتنش را ندارد،
قیمتی دارد که هرکسی، توان پرداختنش را ندارد،
جمله ی کوتاهیست که هرکسی، لیاقت شنیدنش را ندارد،
بی شک تو همیشه لایق این هدیه کوچک من هستیL♥VE YѼU aredadash
ارسالها: 2517
#598
Posted: 27 Aug 2012 10:47
♥ღღღღღღღღღღღ♥
باده ناخورده مست آمدهایم
عاشق و می پرست آمده ایم
ساقیا خیز و جام در ده زود
که نه بهر نشست آمده ایم
خیز تا از خودی برون آییم
که به خود پای بست آمده ایم
چون شکستی نبود جانان را
ما ز بهر شکست آمده ایم
در جهانی که مست هشیار است
هوشیاران مست آمده ایم
ناقصان بلی خویشتنیم
کاملان الست آمده ایم
هستی و نیستی ما بنماند
ما مگر نیست هست آمده ایم
ما چنین خوار نیستیم الحق
که به عمری به دست آمده ایم
همچو عطار در محیط وجود
به عنایت به شست آمده ایم
دوستت دارم:
هدیه ایست که هرقلبی، فهم گرفتنش را ندارد،
قیمتی دارد که هرکسی، توان پرداختنش را ندارد،
جمله ی کوتاهیست که هرکسی، لیاقت شنیدنش را ندارد،
بی شک تو همیشه لایق این هدیه کوچک من هستیL♥VE YѼU aredadash
ارسالها: 2517
#599
Posted: 27 Aug 2012 10:50
♥ღღღღღღღღღღღ♥
ما می از کاس سعادت خورده ایم
در ازل چندین صبوحی کرده ایم
با غذای خاک نتوانیم زیست
ما که شرب روح قدسی خورده ایم
عار از آن داریم ازین عالم که ما
در کنار قدسیان پرورده ایم
تا که مهر مهر او بر جان زدیم
نقش غیر از لوح دل بسترده ایم
هر که این باور نمیدارد ز ما
گو بیا اینک بیان آورده ایم
از برون پرده ما را کس ندید
زانکه ما در اندرون پردهایم
گرچه عطاریم و بوی خوش دهیم
خویشتن را به ز کس نشمرده ایم
دوستت دارم:
هدیه ایست که هرقلبی، فهم گرفتنش را ندارد،
قیمتی دارد که هرکسی، توان پرداختنش را ندارد،
جمله ی کوتاهیست که هرکسی، لیاقت شنیدنش را ندارد،
بی شک تو همیشه لایق این هدیه کوچک من هستیL♥VE YѼU aredadash
ارسالها: 2517
#600
Posted: 27 Aug 2012 10:51
♥ღღღღღღღღღღღ♥
دست در عشقت ز جان افشاندهایم
و آستینی بر جهان افشانده ایم
ای بسا خونا که در سودای تو
از دو چشم خونفشان افشانده ایم
وی بسا آتش که از دل در غمت
از زمین تا آسمان افشانده ایم
تا دل از تر دامنی برداشتیم
دامن از کون و مکان افشانده ایم
دل گرانی کرد در کشتی عشق
رخت دل در یک زمان افشاندهایم
چون نظر بر روی آن دلبر فتاد
تن فرو دادیم و جان افشانده ایم
هرچه در صد سال میکردیم جمع
در دمی بر دلستان افشاندهایم
چون ز راه نیک و بد برخاستیم
دل ز بار این و آن افشانده ایم
چون دل عطار شد دریای عشق
بس جواهر کز زبان افشانده ایم
دوستت دارم:
هدیه ایست که هرقلبی، فهم گرفتنش را ندارد،
قیمتی دارد که هرکسی، توان پرداختنش را ندارد،
جمله ی کوتاهیست که هرکسی، لیاقت شنیدنش را ندارد،
بی شک تو همیشه لایق این هدیه کوچک من هستیL♥VE YѼU aredadash