انجمن لوتی: عکس سکسی جدید، فیلم سکسی جدید، داستان سکسی
شعر و ادبیات
  
صفحه  صفحه 65 از 270:  « پیشین  1  ...  64  65  66  ...  269  270  پسین »

Attar of Nishapur | عطار نیشابوری


زن


 
♥ღღღღღღღღღღღ♥

چون نیاید سر عشقت در بیان
همچو طفلان مهر دارم بر زبان

چون عبارت محرم عشق تو نیست
چون دهد نامحرم از پیشان نشان

آنک ازو سگ میکند پهلو تهی
دوستکانی چون خورد با پهلوان

چون زبان در عشق تو بر هیچ نیست
لب فرو بستم قلم کردم زبان

همچو مرغ نیم بسمل در رهت
در میان خاک و خون گشتم نهان

دور از تو جان ز من گیرد کنار
گر مرا بیرون نیاری زین میان

دوش عشق تو درآمد نیم شب
از رهی دزدیده یعنی راه جان

گفت صد دریا ز خون دل بیار
تا در آشامم که مستم این زمان

مرغ دل آوارهٔ دیرینه بود
باز یافت از عشق حالی آشیان

در پرید و عشق را در بر گرفت
عقل و جان را کارد آمد به استخوان

عقل فانی گشت و جان معدوم شد
عشق و دل ماندند با هم جاودان

عشق با دل گشت و دل با عشق شد
زین عجبتر قصه نبود در جهان

دیدن و دانستن اینجا باطل است
بودن آن کار نه علم و بیان

چون بباشی فانی مطلق ز خویش
هست مطلق گردی اندر لامکان

جان و جانان هر دو نتوان یافتن
گر همی جانانت باید جانفشان

تا کی ای عطار گویی راز عشق
راز میگویی طلب کن رازدان

دوستت دارم:
هدیه ایست که هرقلبی، فهم گرفتنش را ندارد،
قیمتی دارد که هرکسی، توان پرداختنش را ندارد،
جمله ی کوتاهیست که هرکسی، لیاقت شنیدنش را ندارد،
بی شک تو همیشه لایق این هدیه کوچک من هستیL♥VE YѼU aredadash
     
  
زن


 
*-:¦:-**-:¦:-**-:¦:-**-:¦:-*

ای روی تو شمع بتپرستان
یاقوت تو قوت تنگدستان

زلف تو و صد هزار حلقه
چشم تو و صد هزار دستان

خورشید نهاده چشم بر در
تا تو به درآیی از شبستان

گردون به هزار چشم هر شب
واله شده در تو همچو مستان

آنچ از رخ تو رود در اسلام
هرگز نرود به کافرستان

پیران ره حروف زلفت
ابجد خوانان این دبستان

در عشق تو نیستان که هستند
هستند نه نیستان نه هستان

ممکن نبود به لطف تو خلق
از دینداران و بتپرستان

گوی تو که آب خضر بوده است
هر شیر که خوردهای ز پستان

ای بر شده بس بلند آخر
به زین نگرید سوی بستان

گلگون جمال در جهان تاز
وز عمر رونده داد بستان

کین گلبن نوبهار عمرت
درهم ریزد به یک زمستان

مشغول مشو به گل که ماراست
پنهان ز تو خفته در گلستان

زخمی زندت به چشم زخمی
گورستانت کند ز بستان

تو گلبن گلستان حسنی
عطار تورا هزاردستان

دوستت دارم:
هدیه ایست که هرقلبی، فهم گرفتنش را ندارد،
قیمتی دارد که هرکسی، توان پرداختنش را ندارد،
جمله ی کوتاهیست که هرکسی، لیاقت شنیدنش را ندارد،
بی شک تو همیشه لایق این هدیه کوچک من هستیL♥VE YѼU aredadash
     
  
زن


 
*-:¦:-**-:¦:-**-:¦:-**-:¦:-*

ای گرفته حسن تو هر دو جهان
در جمالت خیره چشم عقل و جان

جان تن جان است و جان جان تویی
در جهان جانی و در جانی جهان

های و هوی عاشقانت هر سحر
می نگنجد در زمین و آسمان

بوالعجب مرغی است جان عاشقت
کز دو کونش می نیابد آشیان

جملهٔ عالم همی بینم به تو
وز تو در عالم نمیبینم نشان

ای ز پیدایی و پنهانی تو
جان من هم در یقین هم در گمان

تن همی داند که هستی بر کنار
جان همی داند که هستی در میان

بس سخن گویی از آنی بس خموش
بس هویدایی از آنی بس نهان

کی تواند دید نور آفتاب
چشم اعمی چون ندارد جای آن

ما همه عیبیم چون یابد وصال
عیبدان در بارگاه غیبدان

تا نگردد جان ما از عیب پاک
کی شوی با عاشقانش هم عنان

آستین نا کرده پر خون هر شبی
کی شود شایستهٔ آن آستان

همچو عطار از دو کون آزاد گرد
بندهٔ یکتای او شو جاودان

دوستت دارم:
هدیه ایست که هرقلبی، فهم گرفتنش را ندارد،
قیمتی دارد که هرکسی، توان پرداختنش را ندارد،
جمله ی کوتاهیست که هرکسی، لیاقت شنیدنش را ندارد،
بی شک تو همیشه لایق این هدیه کوچک من هستیL♥VE YѼU aredadash
     
  
زن


 
*-:¦:-**-:¦:-**-:¦:-**-:¦:-*

ای نهان از دیده و در دل عیان
از جهان بیرون ولی در قعر جان

هر کسی جان و جهان میخواندت
خود تویی از هر دو بیرون جاودان

هم جهان در جانت میجوید مدام
هم ز جان میجویدت دایم جهان

تو جهانی، لیک چون آیی پدید
نه که جانی، لیک چون گردی نهان

چون پدید آیی چو پنهانی مدام
چون نهان گردی چو جاویدی عیان

هم نهانی هم عیانی هر دویی
هم نه اینی هم نه آن هم این هم آن

جان ز پنهانی تو در داده تن
تن ز پیدایی تو جان بر میان

جان چو بی چون است چون آید به راه
تن چو در جوش است چون یابد نشان

چون ز تو جان نفی و تن اثبات یافت
زین دو وصفند این دو جوهر در گمان

هر دو گر بیوصف گردند آنگهی
قرب بی وصفیت یابند آن زمان

ز اشتیاق در وصلت چون قلم
میروم بسته میان بر سر دوان

من نیم تنها که ذرات دو کون
جانفشانند این طلب را جانفشان

آن چه جویم چون نیاید در طلب
زان چه گویم چون نیاید در بیان

بر زبانم چون بگردد نام وصل
پر زبانه گرددم حالی زبان

شرح این اسرار از عطار خواه
او بگفت اسرار کو اسراردان

دوستت دارم:
هدیه ایست که هرقلبی، فهم گرفتنش را ندارد،
قیمتی دارد که هرکسی، توان پرداختنش را ندارد،
جمله ی کوتاهیست که هرکسی، لیاقت شنیدنش را ندارد،
بی شک تو همیشه لایق این هدیه کوچک من هستیL♥VE YѼU aredadash
     
  
زن


 
*-:¦:-**-:¦:-**-:¦:-**-:¦:-*

قصد کرد از سرکشی یارم به جان
قصد او را من خریدارم به جان

گر بسوزد همچو شمعم عشق او
راز عشقش را نگه دارم به جان

عشق او دل خواهد و زین چاره نیست
دل بدادم چون گرفتارم به جان

ماهرویا جان من در حکم توست
جان ببر چند آوری کارم به جان

نی چو عشقم هست جانم گو مباش
من ز جان خویش بیزارم به جان

جانم از شادی نگنجد در جهان
گر دهی ای ماه زنهارم به جان

گر بسوزی بند بندم از جفا
من وفای تو به جان دارم به جان

هرچه فرمایی وگر جان خواهیم
پیشباز آیم به جای آرم به جان

چون دل عطار از زاری بسوخت
کم طلب زین بیش آزارم به جان

دوستت دارم:
هدیه ایست که هرقلبی، فهم گرفتنش را ندارد،
قیمتی دارد که هرکسی، توان پرداختنش را ندارد،
جمله ی کوتاهیست که هرکسی، لیاقت شنیدنش را ندارد،
بی شک تو همیشه لایق این هدیه کوچک من هستیL♥VE YѼU aredadash
     
  
زن


 
*-:¦:-**-:¦:-**-:¦:-**-:¦:-*

ای روی تو شمع تاج داران
زلف تو طلسم بیقراران

اعجوبهٔ زلف خرده کارت
اغلوطهٔ ده بزرگواران

از عکس جمال جان فزایت
خورشید و قمر ز شرمساران

در پیش رخت پیاده گشته
از بهر سجود شهسواران

چون تو به کمال رخ نمایی
ناقص گردند اختیاران

یک ذره غم تو خوشتر آید
از نقد حضور غمگساران

بیکاره بماندهاند جمله
در شیوهٔ تو شگرف کاران

در راه تو نام و ننگ بازند
از ننگ وجود نامداران

از نرگس توست نیست از می
مخموری چشم پر خماران

گر جان به طلسم زلف بردی
بر جان نکنند تیرباران

تو دشمن جان دوستانی
با تو چه کنند دوستداران

اندک سوی من نگر اگرچه
بسیار شدند خواستاران

تا چند ز گوهر وصالت
نومید شوند امیدواران

در ده می صاف وصل یکبار
تا باز رهند دردخواران

عطار ز یک گل وصالت
بلبل گردد به نوبهاران

دوستت دارم:
هدیه ایست که هرقلبی، فهم گرفتنش را ندارد،
قیمتی دارد که هرکسی، توان پرداختنش را ندارد،
جمله ی کوتاهیست که هرکسی، لیاقت شنیدنش را ندارد،
بی شک تو همیشه لایق این هدیه کوچک من هستیL♥VE YѼU aredadash
     
  
زن


 
*-:¦:-**-:¦:-**-:¦:-**-:¦:-*

ای جگرگوشهٔ جگرخواران
غم تو مرهم دل افکاران

درد دردت علاج مخموران
درد عشقت شفای بیماران

در بیابان آرزومندیت
سر فدا کرده صاحب اسراران

غلغلی در فکنده تا به فلک
بر سر کوی تو وفاداران

بر سر کوه نفس در غم تو
رهزن خویش گشته عیاران

همه شب جز تو را نمیبینند
دیدهٔ نیمخواب بیداران

بر همه عاشقان جهان بفروش
که زبونند این خریداران

کشتهای تخم عشق در جانها
هین بباران ز چشم ما باران

جان عطار آرزومند است
برهانش از میان بیکاران

دوستت دارم:
هدیه ایست که هرقلبی، فهم گرفتنش را ندارد،
قیمتی دارد که هرکسی، توان پرداختنش را ندارد،
جمله ی کوتاهیست که هرکسی، لیاقت شنیدنش را ندارد،
بی شک تو همیشه لایق این هدیه کوچک من هستیL♥VE YѼU aredadash
     
  
زن


 
*-:¦:-**-:¦:-**-:¦:-**-:¦:-*

ای به روی تو عالمی نگران
نیست عشق تو کار بیخبران

بی نظیری چو عقل و بی همتا
ناگزیری چو جان و ناگذران

گوهری را که کس نداند قدر
کی بدانند قدر مختصران

مرد عشق تو هم تویی که تویی
دایما در جمال خود نگران

چون دویی راه نیست در ره تو
جز یکی نیست دیده دیدهوران

پرده بردار و بیش ازین آخر
پردهٔ عاشقان خود مدران

هرچه صد سال گرد آوردند
با تو در باختند پاکبران

پاکبازان چو ماندهاند از تو
پس چه سنجند هیچ این دگران

دل عطار مرغ دانهٔ توست
باشه در مرغ خویشتن مپران

دوستت دارم:
هدیه ایست که هرقلبی، فهم گرفتنش را ندارد،
قیمتی دارد که هرکسی، توان پرداختنش را ندارد،
جمله ی کوتاهیست که هرکسی، لیاقت شنیدنش را ندارد،
بی شک تو همیشه لایق این هدیه کوچک من هستیL♥VE YѼU aredadash
     
  
زن


 
*-:¦:-**-:¦:-**-:¦:-**-:¦:-*

ای روی تو شمع پاکبازان
زلف تو کمند سرفرازان

عشاق به روی همچو ماهت
چون صبح بر آفتاب نازان

از شوق رخت چراغ گردون
چون شمع همی رود گدازان

از بهر شکار روی گلگونت
شبرنگ خط تو تیزتازان

زان حلقهٔ دام زاغ زلفت
افتاده به حلق جرهبازان

یک موی ز زلف پیچ پیچت
بشکسته طلسم کارسازان

از زلف مشعبدت چو مهره
در ششدره مانده حلقهبازان

تسبیح رخت کنند دایم
در پردهٔ حسن دلنوازان

وصل تو درون پاک خواهد
پاکی سوی پاک دست یازان

وصلت که زکوة اوست خورشید
هرگز نرسد به بی نمازان

جانی باید ز خویشتن پاک
نه غرق منی چو نو نیازان

گفتی برهانمت ز عطار
شد عمر و دلت نبود یازان

دوستت دارم:
هدیه ایست که هرقلبی، فهم گرفتنش را ندارد،
قیمتی دارد که هرکسی، توان پرداختنش را ندارد،
جمله ی کوتاهیست که هرکسی، لیاقت شنیدنش را ندارد،
بی شک تو همیشه لایق این هدیه کوچک من هستیL♥VE YѼU aredadash
     
  
زن


 
*-:¦:-**-:¦:-**-:¦:-**-:¦:-*

ای یاد تو کار کاردانان
تسبیح زبان بیزبانان

بر خود گیرند خرده هر دم
در عشق تو جان خردهدانان

عشاق ز بوی جام وصلت
تا حشر بمانده سرگرانان

هر لحظه هزار عاشق مست
در راه تو آستین فشانان

در زلف تو صد هزار دل هست
چوبکزن تو چو پاسبانان

بر تنگ شکر ز تیر مژگانت
بنشانده به ره نگاهبانان

از بس که دلم نشان تو جست
گم گشت نشان بی نشانان

جان خود که بود که خون نگردد
در عشق جمال چون تو جانان

عطار شکسته را برون بر
کلی ز میان بد گمانان

دوستت دارم:
هدیه ایست که هرقلبی، فهم گرفتنش را ندارد،
قیمتی دارد که هرکسی، توان پرداختنش را ندارد،
جمله ی کوتاهیست که هرکسی، لیاقت شنیدنش را ندارد،
بی شک تو همیشه لایق این هدیه کوچک من هستیL♥VE YѼU aredadash
     
  
صفحه  صفحه 65 از 270:  « پیشین  1  ...  64  65  66  ...  269  270  پسین » 
شعر و ادبیات

Attar of Nishapur | عطار نیشابوری


این تاپیک بسته شده. شما نمیتوانید چیزی در اینجا ارسال نمائید.

 

 
DMCA/Report Abuse (گزارش)  |  News  |  Rules  |  How To  |  FAQ  |  Moderator List  |  Sexy Pictures Archive  |  Adult Forums  |  Advertise on Looti
↑ بالا
Copyright © 2009-2024 Looti.net. Looti Forums is not responsible for the content of external sites

RTA